۱۳۹۲ دی ۵, پنجشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (87)


فصل پنجم
ایدئالیسم
پروفسور دکتر اندراس گدو
برگردان شین میم شین

بخش سوم
تاریخ پیدایش فلسفه حیات و پوزیتیویسم:
نقد خرد

قسمت پنجم
گسست با تفکر فلسفی و انتقاد از علم:
کیرکگارد
ادامه

18

·        کیرکگارد مسئله گذاری ها و استنتاجات زیرین هگل را بی اهمیت و بیهوده قلمداد می کند:

الف
·        رابطه سوبژکتیویته و اوبژکتیویته در چارچوب دیالک تیک شناخت را

ب
·        رابطه سوبژکتیویته و اوبژکتیویته در پیوند شناخت و موضوع شناخت را

ت
·        رابطه سوبژکتیویته و اوبژکتیویته در شبکه مناسبات میان فرد و روند تاریخی را

پ
·        رابطه سوبژکتیویته و اوبژکتیویته در شبکه مناسبات میان نیات، اعمال و اوبژکتیویته اجتماعی بالاعم  و در جامعه بورژوائی بالاخص را.

19
·        نقطه پات در دیالک تیک تاریخ هگل، آنجا که اندیشه غیر قابل ارجاع به فردی و تشخیص خودپوئی جامعه بورژوائی (که به مثابه صفت ممیزه عینیت اجتماعی تلقی می شود) به تصورات مذهبی ـ مسیحی تئولوژی الهی، مشیت الهی، تئودیسی (وجود عوامل شرور و شر به مثابه خواست الهی) منتهی می شدند، آنجا که «دولت ها، ملت ها و افراد» بسان «آلت دست بی شعور و مهره های هر کسب و کار درونی» روح جهانی جلوه گر می شوند، در فلسفه کیرکگارد به مثابه آلفا و اومگای (آغاز و پایان) «تفکر عینی» علمی، ایده تاریخ جهان و «گمان ورزی» عقلائی جلوه گر می شوند و از دید کیرکگارد، بدین طریق بر منشاء این نقطه پات سرپوش نهاده می شود.
·        (هگل، «خطوط اصلی فلسفه حقوقی»، ص 290،  1956)             

20
·        فلسفه سوبژکتیویته کیرکگارد این نقطه پات را بدون دیالک تیک تاریخ هگل می پذیرد و در آن جا خوش می کند:
·        فلسفه سوبژکتیویته کیرکگارد، اگرچه ایده تاریخ جهان را و «تفکر عینی» را به مثابه محتوای فلسفه می پذیرد، ولی نظراتی را نمایندگی می کند که در آنها، تاریخ جهان به مثابه چیزی بیگانه با فرد و خصمانه با واقعیت درخود و برای خود تلقی می شود.  

21
·        مفهوم واقعیت (رئالیته) و همچنین مفهوم سوبژکتیویته در فلسفه سوبژکتیویته کیرکگارد در دوپهلوئی شناور اند.  

22
·        فلسفه کیرکگارد بر اصل جورج برکلی مبنی بر «وجود عبارت است از ادراک شدن» مبتنی است.

23
·        سوبژکتیویته که کیرکگارد، تقدم آن را اعلام می دارد (یعنی بر واقعیت عینی و اوبژکتیویته مقدم می داند)، خصلت فرا استه تیکی و فرا اتیکی، اما مذهبی دارد.
·        اکت (کنش) در آن، عقیده است.
·        درونیت به مثابه محل وجود خدا جا زده می شود و نه به مثابه محل شناخت کنش (انسانی.)
·        کیرکگارد رسما اعلام می دارد که «عمل به نظر من نه در جهت کنش، بلکه در جهت درونیت است.»  
·        (کیرکگارد، «خرده ـ ریزه های فلسفی و تبصره های غیرعلمی»، ص 463، 1976) 
   
24
·        اعلام تقدم سوبژکتیویته نه در پی از بین بردن قطبی از دو پهلوئی، یعنی نه در پی از بین بردن قطب واقعیت عینی، بلکه در پی ارزش زدائی از آن است.
·        در پی محدود کردن اعتبار «تفکر عینی» است.
·        در پی نشان دادن هیچوارگی آن، در مقایسه با درونیت سوبژکتیف فردی است:
·        «کسی منکر واقعیت داشتن «تفکر عینی» نیست.
·        آن اما در رابطه آن با تمامی تفکر، آنجا که سوبژکتیویته باید مورد تأکید قرار گیرد، به سوء تفاهم منجر می شود.»
·        (کیرکگارد، «خرده ـ ریزه های فلسفی و تبصره های غیرعلمی»، ص 223، 1976)

25
·        واقعیت عینی و همچنین «تفکر عینی» که واقعیت عینی را آماج خود قرار می دهد، بنظر کیرکگارد، خطر و تهدیدی برای وجود و دامی بر سر راه آن است:
·        «به محض ورود واقعیت به صحنه، همه چیز از بین می رود.
·        آنگاه دیگر دیر است.»
·        (کیرکگارد، «مجموعه آثار»، جلد 3، ص 184)
   
26
·        اما با توجه به وجود، در قطب دیگر دو پهلوئی، سوبژکتیویته به مثابه «تنها واقعیت» نمودار می گردد.
·        تا بعد، در «پارادوکس مذهبی» با واقعیت دیدار کند، واقعیتی که البته واقعیت به معنی «تفکر عینی» نیست.
·        بلکه واقعیتی است که فقط بوسیله سوبژکتیویته و در سوبژکتیویته امکان پذیر است.
·        اما علیرغم آن، در ورای سوبژکتیویته فردی قرار دارد، یعنی در عالم الهیت ابدی قرار دارد.
·        «واقعیت اتیکی (اخلاقی) خود هر فرد، تنها واقعیت است.»
·        (کیرکگارد، «خرده ـ ریزه های فلسفی و تبصره های غیرعلمی»، ص 490، 1976) 

27
·        کیرکگارد مقولات فلسفی ئی را تأیید می کند که در سوبژکتیویته قرار دارند.
·        (کیرکگارد، «خرده ـ ریزه های فلسفی و تبصره های غیرعلمی»، ص 192، 1976) 
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر