۱۳۹۲ دی ۴, چهارشنبه

چاله ها و چالش ها (415)


مازیار رازی
مفهوم مارکسیستی دموکراسی
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de

 شعله

شما می نویسید:
«شعه بیاندیشند که دلیل تغییر سیاست حزب استالینیستی شوروی پس از مرگ استالین چه بوده است؟»
 
در یک جمله «تکامل سریع نیروهای تولیدی و عدم کنترل کارگرانی که عده ای از آنان بصورت امروز اینجا، فردا آنجا کار می کردند و باز هم اگر خوش شان نیامد پس فردا در کارخانه و شهر و یا جمهوری دیگری، بکار اشتغال می ورزدیدند، از طرف کارگران آگاه و پیشرو طبقه که فقط نمی بایستی به لیست حضور و غیاب قناعت کرده و همان دیسیپلین را نه تنها از روشنفکران متعهد، بلکه از گروهی از کارگران هم که به درد عدم انضباط مبتلا شده بودند اعمال نمایند. »
  در گفتگوی قبلی از فیلم «وقتی که لک لک ها پرواز می کنند» صحبت داشته بودم که چگونه خواست اجرای این انضباط در دفاتر با جلوس خروشچف کمرنگ و بصورت مسخره گریه آوری نمایش داده شده بود.
در این باره این حقیر شاهد نوشتن کتابی بنام «آیا سوسیالیسم آینده دارد؟»  بودم که سرخطی را در اختیار خوانندگان با آوردن اسناد زیادی از زمان لنین و استالین در اخیار می گذاشت تا جوینده راحت تر یابنده شود.
این کتاب را تهیه و بخوانید، شاید بتواند بشما کمک نماید.
من که در آن زمان خیلی چیز ها آموختم .
بخصوص که در آن زمان همه ی نیروهای تروتسکیستی با دم شان گردو می شکستند و پایان لنینیسم را نوید می دادند.
رویزیونیست ها هم در سوراخ های خود خزیده بودند و دفاتر حزبی خورد را در شهرهای آلمان غربی می بستیند.
آری از این نیاز بود که این کتاب علت وجودی پیدا کرد و بیش از نیمی از آن متعلق به دانشمندان مارکسیست کشور آلمان شرق می باشد.
بخوانید که توانا شود، هر که دانا شود.
موفق باشید.

ربابه
·        این پرت و پلاها شد جواب سؤال من؟

1
·   دلیل تغییر سیاست حزب استالینیستی شوروی بدست خروشچف این بود که    لک لک ها پرواز کردند و تروتسکیست ها گردو شکستند و رویزیونیست ها به سوراخ خزیدند؟

2
·    بنظر حریف یاد شده در کامنت قبلی، میان رهبران ما بعد لنینی شوروی از استالین تا برژنف فرق ماهوی وجود نداشته است:

3
·        در دوره استالین علیرغم تخریب فجیع نیروهای مولده در اثر حمله بربرمنشانه فاشیسم و محاصره و جنگ داخلی فرساینده و خونین، نیروهای مولده بطرز سریعی توسعه می یابند.
·        در قلب نیروهای مولده انسان های مولد (زحمتکشان) قرار دارند.
·        به همین دلیل، توسعه نیروهای مولده ضمنا به معنی توسعه زحمتکشان بوده است.

4
·        در نتیجه، متد استالینیستی حکومت با سطح توسعه نوین اعضای جامعه شوروی در تضاد قرار می گیرد و خروشچف این تضاد را حل می کند.
·        البته بطرز ناشیانه ای، بطرز استالینیستی ئی حل می شود.

5
·        بعد همین روند در جمهوری خلق چین تکرار می شود.
·        ولی در آنجا به طرز معقولتری حل می شود:
·        مائو نقد می شود و مشی سیاسی تصحیح می شود
·        مائو، ولی بر خلاف استالین، تخریب نمی شود
·        تضاد در جمهوری خلق چین بطرزی مارکسیستی ـ لنینیستی حل می شود و نه بطرز استالینیستی (نه به شیوه خروشچف.)  
  
6
·        برای درک این پدیده بهتر است به رابطه چکمه و پا بیانیدشیم:
·        با رشد پا، چکمه استالینیستی تنگ و غیر قابل تحمل می شود و دیگر به درد نمی خورد و لذا بدست کفاشی به نام خروشچف تعویض می شود.

7
·        با لعن و نفرین بر پدران زحمتکشان از استالین تا تروتسکی و بوخارین و خروشچف و این و آن که نمی شود، به توضیح تاریخ و مسائل نایل آمد.
·        فقط می توان برای مدتی خودفریبی، امثال خودفریبی و احیانا عوامفریبی کرد.  

8
·        این شیوه برخورد به پدران پرولتاریا فرمی از آنتی کمونیسم است که در زر ورق های گوناگون چپ و چپ افراطی و راست و راست افراطی عرضه می شود.
.
پایان

۱ نظر:

  1. شما نه تنها ترسو هستید، بلکه متحصص تحریف کردن هم میباشید.
    شما با بازی با عبارات ادای دیالکتیکی هگل را در می آورید و به موجودی ذلیل و قابل ترحمی در می آیید، اینرا چون شما خود خوب میدانید، همیشه طرفدار واخوردگان و بقولی شما شکسته شدگان هستید. شما حتی از چاپ این نظریه ابا خواهید کرد.
    شما با تمام زیر و روکردن لغات در بالا حتی یک جمله و یا یک کلمه در باره علل و یا چگونگی بروز این فاجعه نتنها نگفته اید، بلکه همیشه با جمله بایستی نقد رادیکال گردد، خواننده را بامان دروغ های خود میسپارید.
    منهم شکسته شدن رفقا را ننگ نمیدانم، هر چند اگر نمیبود، بهتر هم بود. ولی مساله بر سر توانستن ویا نتوانستن نیست. مساله بر سر همکاری و ادامه همکاری با نظام سرمایه داری در آزادی میباشد.
    شخصی همچون رفیق احسان، بعد از شکستن، میتوانست روی تخم چشم همه ما جاگیرد ولی نکرد و داوطلبانه آنجا ماند که در خور طبقه عوض کنندگان است.
    احسان سالهای بیست و سی با احسان سالهای بعدی قابل قیاس که نبوده هیچ، بلکه دو فرد کاملا غریبه میباشند. احسان اول متعلق به توده کار و زحمت است، احسان دوم متعلق به «بورژوازی» واپسین است!
    گمان من بر آنست که شما هم با یک پا در دنیای اول او دارید و پای دیگر در دنیای دوم وی!
    شما هرگز در مورد مطلبی عقیده ای بیان نمیکنید و پس از تعریفات کلی از لغات مساله را درز میگیرید، هرگونه همکاری داوطلبانه با شما در خدمت همان سرمایه داری میباشد.

    پاسخحذف