۱۴۰۳ دی ۲۰, پنجشنبه

سیری در نظرات مطروحه در سوسیال ـ مدیا (۵)


 

سیری

از 

میم حجری
 

امپریالیسم
عالی تریم پله و مرحله کاپیتالیسم است
یعنی
نتیجه توسعه و تکامل جامعه بشری است.
فاشیسم و فوندامنالیسم اسلامی و اولیگارشیسم
اما عمیقا ارتجاعی اند
و نتیجه زوال اند و نه نتیجه توسعه و تکامل

 
کتاب هستی‌شناسیِ هستیِ اجتماعی (بخش کار) اثر جرج لوکاچ با ترجمه‌ی رفیق‌مان کمال خسروی منتشر شد.
 «کار» بسا کلیدی‌ترین مقوله در سرشت‌نماییِ مقوله‌هایی است که «ویژه‌ی هستی اجتماعی»اند. لوکاچ مدعی است که «اگر قصدْ بازنمایی هستی‌شناختی مقوله‌های ویژه‌ی هستی اجتماعی، روئیدن و برآمدن‌شان از درون شکل‌های هستی پیشین، پیوندشان با آن‌ها، استواری‌شان بر آن‌ها و تمایزشان با آن‌ها باشد، آن‌گاه باید این تلاش را با واکاوی کار آغاز کرد». با عزیمت از کار است که بنیادین‌ترین مفاهیم هستیِ اجتماعی مانند مجموعه‌ی پیچیده‌ی کار و زبان، کردارِ (پراکسیس) اجتماعی و تاریخی، برنشاندن سوژه، هم‌هنگامیِ رابطه‌ی سوژه/ابژه و مباحث مهمی مانند عینیتِ کردار، خاستگاه بدیل و آزادی، دیالکتیک آزادی و ضرورت و نیز دیالکتیک غایت‌شناسی و علیت، با تأکید بر تاریخیتِ اجتماعی و تاریخی آن‌ها طرح می‌شوند.
هستی‌شناسی «کار»، که در پی «اصول هستی‌شناختی بنیادین مارکس» می‌آید، به «کار به‌مثابه عزم غایت‌شناختی»، «کار به‌مثابه الگوی کردار اجتماعی» و «رابطه‌ی سوژه‌ـ‌ابژه در کار و پی‌آمدهای آن» می‌پردازد. از دید لوکاچ، کار، نقطه‌ی عزیمت «اجتماعیتِ» شکلِ هستی است.
#جرج_لوکاچ

 
ترجمه عنوان این اثر لوکاچ
ترجمه دقیق و درستی نیست.


مفهوم من در اوردی هستی‌شناسیِ هستیِ اجتماعی
شعرگونه و شیرین و شیوا ست


ولی علمی و فلسفی و مارکسیستی نیست.


هستی چیست؟


بیشک منظور لوکاچ نه دازاین و یا هستی و بود، بلکه بووست زاین یعنی وجود و یا ماده است.


اجتماعی هم ترجمه نادقیق و نادرستی است.


منظور لوکاچ نه سوسیال (اجتماعی)، بلکه گزلشافت (جامعه) است.


ضرر و زیان این جور ترجمه های هارت و پورتی
 ـ پان پارسیستی

 بیشتر از فواید فکری وفرهنگی است
 

چه مستیست ندانم که رو به ما آورد


که بود ساقی و این باده از کجا آورد
؟

تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر


که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد


دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن


که باد صبح نسیم گره گشا آورد


رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد


بنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد


صبا به خوش خبری هدهد سلیمان است


که مژده طرب از گلشن سبا آورد


علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست


برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد


مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ


چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد


به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم


که حمله بر من درویش یک قبا آورد


فلک غلامی حافظ کنون به طوع کند


که التجا به در دولت شما آورد


پایان

 

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ


چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد


حافظ


معنی تحت اللفظی:


مراد من پیر می فروش زرتشتی است.


خدا وعده نسیه می و ساغر و ساقی داده است


و


پیر مغان می و ساغر و ساقی نقد عرضه داشته است.


ستمی که بر خلق زرتشت در خطه فارس رفته است
،

شبیه ستمی است که بر خلق یهود رفته است

و

شرم انگیز است


مشد حافظ


شرم اما خصسصه ای انقلابی است.


مرتجعین بی شرم اند
 

آیا پس از مرگ مائو کتابی از طرف حزب کمونیست چین در مورد مائوئیسم منتشر شده است؟
حق پرست



خوب
منظور از این سؤالات حق پرستان چیست؟
مارکسیسم چیست؟
تحلیل مارکسیستی مائوئیسم و هر انحراف ایده ئولوژیکی دیگر
چه ربطی به قبل از مرگ مائو و غیره و یا به تحلیلگر حزب فلان و بهمان دارد.
حزب توده هم مائوئیسم را تحلیل کرده است
اگر اثر جوانشیر را منتشر کنید
ما تحلیلش می کنیم.
مائوئیسم
ربطی به مائو ندارد.
خودتان بیندیشید:
فرق مارکسیسم با مائوئیسم و استالینیسم چیست؟
به عوض خیالبافی مصلحتی و مفید
بحث کنید

 

طبیعت و جامعه و بشریت را نمی توان به نادان و دانا طبقه بندی کرد.
شیر داناتر از شتر  و شغال نیست.
خر خرتر از اسب و آهو و روباه نیست.
شاطر نادانتر از شاعر و ساحر نیست.
در طبیعت و جامعه
تقسیم طبیعتی و جامعتی کار وجود دارد
و
هر موجود نباتی و طبیعتی و جامعتی
در رشته و حرفه خاص خود علامه است.
موجودات برابر و خواهر ـ  برادرند.
خرافه ابر موجود و برده  موجود
خرافه ای فئودالی و فاشیستی و فوندامنتالیستی است
و
فاقد ارزش و اعتبار علمی و عقلی است.
بانیان این خرافه
مؤسسان خردستیزی بوده اند.
حقیقت چیست؟
حقیقت که نریخته زیر دست و پا تا کسی ببیند و بداند و دروغ قلمداد کند.
ای بسا دروغ ها که حقیقی تر از راست ها هستند.


امپریالیسم
چیست؟
امپریالیسم =   آخرین مرحله کاپیتالیسم (سرمایه داری) = سرمایه داری انحصاری و انحصاری ـ دولتی
امپریالیسم به مثابه سیستم اقتصادی
که نمی تواند شرقی و قربی وشمالی و جنوبی باشد.
ضمنا
امپریالیسم
صدها بار مترقی تر و سوسیال تر و راسیونالتر از فوندامنتالیسم اسلامی و اولیگارشیسم است.

حزب ک. چین
 فقط اسمش ک. است.
حزب ک. شوروی
هم
حزبی استالینیستی بوده است.
خروشچف
بهترین شخصیت در حزب ک. شوروی بوده است.

 
از مارکسیسم در هر دو  حزب

خبری نبوده است و نیست.
حزب ک. چین را مائو از مارکسیست ها تخلیه کرده است.
 

مراجعه کنید
 به
مائوئیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10136

 استالینیسم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9268
 

هر سیاره و ستاره ای
اتمسفری ویا جوی پیرامون خود دارد.
رنگ این جو تابع محتوای شیمیایی آن است.
دلیل رنگ آبی آسمان کذایی
اکسیژن است که ۲۵ درصد حجم هوا را تشکیل می دهد.
۷۵ درصد آن را ازت (نیتروژن) تشکیل میدهد
اگر چنین نبود
اکسیژن همه چیز را به آتش می کشید
 
آدم وقتی حرفای توی دلش زیاد میشه«منفجر» نمیشه
«لال» میشه.
گلنار


نه.
انبار کردن و تلنبار کردن درد بر روی درد در دل
نه تنها
دیر یاز زود به انفجار دردمند منجر می شود
بلکه
به مراتب بدتر
به انفجار رابطه فی مابین می انجامد.
به همین دلیل
بیان نظر
بهتر از سرکوب نظر است
فرق هم نمی کند که سرکوبگر خود فرد باشد ویا طبقات حاکمه باشند.
سکوت
بدترین و مخرب ترین واکنش است.
دلیل طلاق چه بسا همین سکوت دیرمان است که شبیه تراکم باروت است و روزی به جرقه ای منفجر می گردد
 
تنهایی گاهی وقتا تقدیر ما نیست،
ترجیح ماست.
گلنار


امروزه
با توسعه غول آسای علم و فن
تنهایی محال است.
مثلا
حرف های گلنار را ما نه تنها می خوانیم
بلکه با صرف نیرو و انرژی موجود
حتی المقدور مورد تأمل قرار می دهیم.
یعنی به همادیشی با او خطر می کنیم
یعنی فاتحه ای بر تنهایی تخیلی اش می خوانیم
اگرچه گلنار بهایی است و فاتحه حالی اش نیست
علاوه بر این
هر کسی با من درونی اش وجود دارد
یعنی تنهایی اش محال است
ضمنا
تنهایی کذایی
نعمت بی بدیلی است
تنهایی کذایی
فرصتی گرانبها برای کار فیزیکی و فکری است 
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر