محمدابراهیم باستانی پاریزی
(۳ دی ۱۳۰۴ پاریز – ۵ فروردین ۱۳۹۳ تهران)
درنگی
از
میم حجری
نبض عام افتاد در دستِ سیاست وین طبیب
بی مروت، خلق را خواهد همی بیمارها
این مزاج خلق را هر کس بشناسد درست
درد پای خر نمی دانند جز بیطارها
نیک دانم من که اجناس دوپا را زین دو بیت
تلخ شد اوقات و کیک افتاد در شلوارها… !
معنی تحت اللفظی:
می دانم که حیوانات دو پا از شنیدن دو بیت شعر فوق الذکر
اوقات شان تلخ شد و آزرده خاظر شدند.
شاعر از خود راضی
خوانندگان و شنوندگان شعرش را حتی به رگبار تحقیر و توهین می بندد.
مشخصه مشترک همه اجامر فاشیست از نیچه تا آل احمد و احمد شاملو همین است:
خودشیفتگی و خود ستایی سرشته به توده ستیزی.
در کدام اصطبل گوید خر ، که هان ای خر سوار
این زمام من ، بیا ، بستان ، بران ، بردار ها ؟
معنی تحت اللفظی:
هیچ خری در هیچ طویله ای به خرسوار نمی گوید:
این افسار من.
بیا در دست بگیر و سوارم شو و بران بر دارها.
محتوای این بیت شعر شاعر،
داوطلبانه نبودن تبعیت توده از طبقات حاکمه است.
سؤال اما این است
که اگر توده داوطلبانه به طبقات حاکمه تمکین نمی کند،
پس دلیل تقسیم جامعه به ارباب و برده و رعیت و پرولتر چیست؟
شاعر
هنوز نمی داند و یا نمی خواهد بداند که مناسبات جامعتی مبتنی بر استثمار و استعمار و ستم از کجا آمده اند و به توده (عوام به قول شاعر) تحمیل شده اند و توده در گذر زمان چنان به غل و زنجیر خود عادت کرده که طبیعی تلقی اش کرده است و نه طبقاتی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر