محمدابراهیم باستانی پاریزی
(۳ دی ۱۳۰۴ پاریز – ۵ فروردین ۱۳۹۳ تهران)
درنگی
از
میم حجری
طُرفه العینی جهان را کلبه احزان کند
فتنه این پیرهن چاکان و یوسف خوارها
معنی تحت اللفظی:
فتنه توده پا برهنه و بی همه چیز می تواند در طرفة العینی جامعه را به غمخانه تبدیل کند.
باستانی پاریزی نه تنها دیالک تیک توده و طبقه حاکمه را به نفع طبقه حاکمه وارونه می سازد، بلکه ضمنا به تحقیر و تخریب توده مبادرت می ورزد.
بدین طریق
نه تنها نقش تاریخسازی توده انکار می شود، بلکه همه کاسه ها و کوزه ها بر سر توده خرد و خراب می شوند
و
در نهایت، نقش مثبتی برای توده باقی نمی ماند
و
همه خدمات و شق القمرها به عهده اقلیت انگل استثمارگر و ستمگر گذاشته می شود.
نبض عام افتاد در دستِ سیاست وین طبیب
بی مروت، خلق را خواهد همی بیمارها
سیاست بسان طبیب بی رحمی نبض توده را در دست دارد و سودایی جز بیمارسازی خلق ندارد.
منظور شاعر فاشیست از خلق نه خلق، بلکه پیروان بی شعور و کور فاشیسم است.
زمام توده در قاموس شاعر در دست هیئت حاکمه (دولت، سیاستمداران) است که فونکسیون ضد اجتماعی دارد.
منظور شاعر از سیاست و سیاستمداران چیست که نبض توده را در دست دارند و سودای تخریب جامعه را در سر؟
مگر سیاست سودایی جز اجرای اراده طبقه حاکمه را در سر دارد و سیاستمداران مگر مجری اراده طبقه حاکمه و حافظ منافع استراتژیکی آن نیستند؟
مگر فریب توده توسط سیاست به نفع طبقه حاکمه و حاکمیت طبقاتی اش نیست؟
پس شکوه شاعر فاشیست توده ستیز و سیاست ستیز از چیست؟
این مزاج خلق را هر کس بشناسد درست
درد پای خر نمی دانند جز بیطارها
معنی تحت اللفظی: سیاستمداران شبیه دامپزشک ها خرشناس زبردستی اند.
شاعر در این بیت شعر
توده مولد و زحمتکش را خر تصور و تصویر می کند و دولت طبقه حاکمه را خرشناس.
سؤال این است که شاعر دنبال چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر