امیر هوشنگ ابتهاج
(سایه)
آهِ آینه
هنر گام زمان
(تهران،
پاییز ١٣٦١)
·
او را ز گیسوانِ بلندش شناختند.
·
ای خاک، این همان تن پاک است؟
·
انسان همین خلاصه ی خاک است؟
·
وقتی که شانه می زد
·
انبوهِ گیسوان بلندش را،
·
تا دور دستِ آینه می راند
·
اندیشه خیالپسندش را
·
او با سلام صبح
·
ـ خندان ـ گلی ز
آینه می چید.
·
دستی به گیسوانش می برد
·
شب را کنار می زد،
·
خورشید را در آینه می دید
·
اندیشه ی بر آمدن روز
·
بارانی از ستاره فرو می ریخت
·
در آسمان چشم جوانش
·
آنگاه آن تبسُم شیرین
·
در می گشود بر رخ آیینه
·
از باغ آفتابی جانش
·
دزدان کور آینه، افسوس
·
آن چشم مهربان را
·
از آستان صبح ربودند
·
آه، ای بهار سوخته،
·
خاکستر جوانی،
·
تصویر پر کشیده ی آیینه ی تهی،
·
با یاد گیسوان بلندت
·
آیینه در غبار سحر آه می کشد
·
مرغان باغ بیهده خواندند
·
هنگام گل نبود
پایان
ویرایش از دایرة
المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر