۱۳۹۴ خرداد ۲۷, چهارشنبه

دموکراسی و کاپیتالیسم (10)


پروفسور دکتر فرانک دپه
دموکراسی و کاپیتالیسم
(تأملاتی در زمینه رابطه ای مسئله زا) 
برگردان میم حجری
 
فصل پنجم
گرایش به کاپیتالیسم خودکامه (اوتوریتر)
ادامه

بناپارتیسم و تقسیم جهان

·      (بناپارتیسم به فرم اجتماعی ئی اطلاق می شد که هم متضاد با رژیم آنشی بود و هم متضاد با پارلمانتاریسم بورژوائی بود.
·        بناپارتیست ها از رژیم ناپلئون اول و موروثی بودن سلطنت در خانواده او دفاع کردند و ناپلئون سوم را روی کار آوردند.
·         پس از سرنگونی او هم همچنان صاحب نفوذ بودند.
·         تنها پس از سال 1880 نفوذشان از بین رفت.
·         ظاهرا این فرم حکومت، زمانی از سوی بورژوازی به خدمت گرفته می شود که تناسب قوا میان بورژوازی و پرولتاریا به نفع هیچکدام سنگینی نکند، پات باشد. مترجم)

1
·        از سال 1990، یعنی پس از فروپاشی سیستم سوسیالیستی در شرق اروپا، تخریب دموکراسی در ایتالیا را می توان در عناصر ماهوی زیر شاهد بود:

الف
·        فروپاشی احزاب سابق

ب
·        بحران چپ سیاسی و سندیکائی

ت
·        قدرت رسانه ای برلسکونی

پ
·        روابط مافیائی برلسکونی

ث
·        مبارزه برلسکونی بر ضد قوه قضائیه  

2
·        چپ سیاسی و اجتماعی هرچند ضعیف، اما کماکان سدی در راه هوا و هوس دیکتاتوری فراکسیون های بلوک حاکمه است.

3
·         دیکتاتوری فراکسیون های بلوک حاکمه، عناصر زیر را برای نجات دارائی خویش از سوئی و برای پیشبرد منافع خویش در بازار جهانی و در سیاست جهانی با سرمشق قرار دادن جورج بوش و دیک چینی با سیاست مشت آهنین از سوی دیگر، ناسازگار می دانند:

الف
·        دموکراسی را

ب
·        پارلمانتاریسم را

ت
·        افکار عمومی منتقد را

پ
·        قدرت انجمن های اجتماعی ـ مدنی را.

4
·        اگرچه با تمام ارضی گشتن (گلوبالیزاسیون) کاپیتالیسم، طبقه حاکمه نیز انترناسیونالیزه (بین المللی) شده، ولی با این حال،  انواع تاکنونی «بناپارتیسم» همیشه تلاش کرده اند که بکمک ایدئولوژی های ناسیونالیستی و راسیستی افراطی، نفوذ توده ای کسب کنند.

5

·         ایدئولوژی های شووینیستی به سبب زیانباری اقتصادی احتمالی شان با «ایدئولوژی های جنگ صلیبی یونیورسال» جایگزین می شوند.

6

·        «ایدئولوژی های جنگ صلیبی یونیورسال» نه فقط ستم بر کشورهای خارجی را مشروعیت می بخشند، بلکه همان طور که جان گری در مثال ایالات متحده آمریکا تحت ریاست جمهوری جورج بوش نشان می دهد، با «وسعت بخشیدن به اختیارات قوه مجریه»،  ستم بر مردم خودی را نیز مشروعیت می بخشند:
·        «فرم دولت در ایالات متحده آمریکا چنان تغییر کرده که اکنون میان دولت قانون تاکنون عمدتا رایج و نوعی دموکراسی لیبرال نوسان می کند.»
·        (مراجعه کنید به اثر جان گری تحت عنوان « مذهب چگونه جهان را دچار بحران می سازد» (2009)، ص 259)

7
·        گذار به «کاپیتالیسم خودکامه» بوسیله «نئولیبرالیسم منضبط ساز» تحمیل می شود.

8
·        بدین وسیله، افراد، نهادها و سازمان های سیاسی هرچه بیشتر در معرض جبریات بازار قرار می گیرند.

9
·        «شرکت ها و کارخانه های دارای نیروی کار» کارگران را به خود تطبیقی (انطباق خویش با شرایط متغیر)  وامی دارند.
·        به خود منضبط سازی ئی وامی دارند که دیگر به صدور اوتوریتر فرمان «از بالا» و خط و نشان کشیدن مدام نیازی باقی نمی ماند.

·        مراجعه کنید به به اثر یوآخیم هیرش، تحت عنوان «تئوری ماتریالیستی دولت ـ روندهای تحول سیستم دولتی کاپیتالیستی (2005)، ص 202»

10
·        عوامل زیر بمثابه فشار منضبط ساز مدام به خدمت گرفته می شوند:

الف
·        بیکاری توده ای

ب
·        هراس از بیکاری

ت
·        هراس سقوط اجتماعی ناشی از بیکاری

پ
·        دچار گشتن به پریکاریته

·         (پریکاریته در بازار کار به تأمین اجتماعی کاهش یافته کارگران از طریق مناسبات اشتغال ساده، و کوتاهمدت اطلاق می شود:

1
·         کارگر در این جور مواقع در مورد شرایط کار حرفی برای گفتن ندارد.

2
·        فقط از حقوق کاری نافص برخوردار است.

3
·        در خطر فقر مادی و از دست دادن پیوندهای اجتماعی بسر می برد.

4
·         کارگر در این جور مواقع نگرش پسیمیستی نسبت به آینده کسب می کند.
·        علاوه بر پیامدهای منفی پریکاریته برای کارگران، مجموعه جامعه و شعور توده ای در اثر آن وارد مرحله نامناسبی می گردد.
·        زیرا در نتیجه آن شبکه اجتماعی تضعیف و نامطمئن می شود و معضلات جامعه از طریق اخراج های توده ای افزایش می یابند.
·        پریکاریته برای صاحبان سرمایه، مائده ای زمینی است و بهترین وسیله برای زیر فشار قرار دادن کارگران شاغل، پایین آوردن میزان دستمزدها و تحمیل شرایط کاری دلخواه خویش است. مترجم)

ث
·        هراس از عدم تأمین اجتماعی در حاشیه بازار کار  

11
·        اشتفان گیل رقصیدن سیاست به ساز بازار و به عبارت دقیقتر به ساز گردش سرمایه و تولید سود را «کونونسیونالیسم نوین»  می نامد.
·         (مراجعه کنید به به اثر اشتفان گیل تحت عنوان «مبانی نظری تحلیل نئوگرامشیانه انتگراسیون اروپا» 2000، ص 43)

·        (کونونسیونالیسم به فرمی از جامعه اطلاق می شود که حقوق و تکالیف دولت و شاه و شهروندان در قانون اساسی تقریر می یابد. مترجم)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر