۱۳۹۴ خرداد ۱۶, شنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (107)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

محمود کیانوش
و از هـمه بالاتر و عمیقتر و درخشانتر
همان تنهایی انسان معاصر.

·        قبل از اینکه شاخ در بیاوریم، نظری به جملات قبلی کیانوش می اندازیم که در رابطه با این درد آخر بوده اند:  

شاید زهری‌ ناخود آگاه‌ این‌ شیوه را در روایت درد انسان گزیده باشد،
 اما‌ به‌ هرتقدیر
بـرای روایت‌ درد دیـگران شیوه ‌ای است درخور
و مهمترین شرطش آنکه درد تو همچون درد زهری درد انسان های‌ دیگر‌ یا‌ درد انسان عام در روزگار خاص باشد:
...
و از هـمه بالاتر و عمیقتر و درخشانتر
همان تنهایی انسان معاصر.

·        بنا بر تئوری کیانوش، موضوع شعر محمد زهری عبارت است از درد خود شاعر، که درد انسان عام در روزگار خاص و انسان معاصر است.
·        بنا بر این تئوری، دفاتر شعر محمد زهری، دردنامه اند.

1
·        اما این درد واپسین خیلی شنیدنی است:  

و از هـمه بالاتر و عمیقتر و درخشانتر
همان تنهایی انسان معاصر.

·        محمود کیانوش چنان به تجلیل از درد موسوم به تنهائی می پردازد که در دهان هر خواننده و شنونده آب راه می افتد و در دلش حسرت گرفتاری به درد تنهائی می جوشد.
·        درد تنهائی بزعم محمود کیانوش، بالاترین، عمیقترین و ضمنا درخشان ترین درد انسان معاصر است.
·        اکنون دم خروس ایده ئولوژیکی محمود کیانوش بیرون می زند:
·        «انسان عام در روزگار خاص»، در قاموس محمود کیانوش، انسان معاصر حی و حاضر است که انسانی به تمام معنی تنها ست.
·        محمد زهری یکی از همین انسان های معاصر و ضمنا بیانگر درد خویش است که تنهائی نام دارد و بالاترین، عمیقترین و ضمنا درخشان ترین درد انسان معاصر است.

2
·        محمود کیانوش بسان اشرافیت بنده دار و فئودال کلاسیک، فقط اعضای طبقات اجتماعی واپسین را، فقط اعضای طبقه حاکمه را انسان محسوب می دارد و توده های مولد و زحمتکش میلیاردی را زباله می پندارد.
·        چون فقط و بویژه همین اعضای طبقات اجتماعی واپسین اند که از فرط علافی دچار دپرسیون و تنهائی و پوچی و پسیمیسم و بیهودگی و بیماری های متنوع روانی اند و نه توده های مولد و زحمتکش که فرصت خاراندن سر خود را حتی ندارند، چه رسد به تنهائی.

3

·        تنهائی یکی از امتیازات اقشار و طبقات اجتماعی ممتاز است.

·        موضوعات آثار هنری و ادبی طبقات اجتماعی واپسین از رمان و قصه و شعر تا تندیس و تابلوی نقاشی و موسیقی و غیره همین تنهائی و پوچی و دپرسیون و دلتنگی و غیره است.

·        بی دلیل نیست که همه فلاسفه و شعرای طبقات اجتماعی واپسین از نیچه تا سارتر و کامو و احمد شاملو و نصرت رحمانی و غیره از «تنهائی عظیم» (شاملو) رنج می برند.

·        نیچه مؤسس نیهلیسم است.
·        نیچه ستایشگر نیهلیسم عملی یعنی انتحار در فرم های متنوع و مختلفش بوده است.
·        احمد شاملو چند بار بسان صادق هدایت دست به انتحار می زند و همسرش از وسوسه مادام العمر مرگ دم می زند و آب در دهان شنونده به راه می اندازد.

4

·        بی دلیل نیست که اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه و فضلا و علمای طبقات اجتماعی واپسین جنون زده اند.
·        شوپنهاور و نیچه و پوپر و غیره همه از دم دیوانه اند.

·        نیچه خودش اکیدا توصیه می کند که به هنگام رفتن به دیدن معشوق، نباید شلاق را فراموش کرد.

·        این جانوران دیالک تیکی از مازوخیسم و سادیسم اند.

·        احمد شاملو حتی میان عشق و مرگ علامت تساوی می گذارد:
·        او عشق را خواهر مرگ می انگارد.

·        حق هم دارد.
·        چون منظور او از عشق، اصلا عشق نیست.
·        منظور او از عشق، غریزه حیوانی است.

5
·        ارزش ها و معیارهای ارزشی حضرات هم متناسب با همین جنون طبقاتی است:
·        بخش اعظم اینها برای رهائی از عذاب اجنه درون، به مواد مخدر، سکس، جنایت و جنگ پناه می برند.
·        تراژدی زندگی اینها اما این است که به مدد این چیزها فقط می توان درد بی درمان خود را بطور لحظه ای درمان کرد.
·        نه مواد مخدر تأثیر آرامش بخش ثابت و ماندگار دارند و نه سکس و جنایت و جنگ.
·        به همین دلیل، به تعویض مستمر اوبژکت سکس و رسم و راه عملیات سکس پناه می برند.
·        به همین دلیل به مواد مخدر گوناگون و جنایات و جنگ های گوناگون روی می آورند.
·        امروزه همین اجنه نامرئی درون اند که برون آمده اند و در هیئت نئو نازیسم و نئو فاشیسم و فوندامنتالیسم عرض اندام کرده اند.
·        بخشی از فاشیست ها از یاران خود می خواهند که آنها را بکشند.
·        حضور جوانان لامذهب اروپا در صفوف فوندامنتالیسم اسلامی و آمادگی آنها به انتحار داوطلبانه و استفاده از جاذبه سکس برای جلب جوانان به صفوف فوندامنتالیسم اسلامی و یهودی و غیره از همین حقیقت امر ایده ئولوژیکی و طبقاتی پرده برمی دارد.

6

·        تنهائی انسان معاصر، نه تنهائی توده های مولد و زحمتکش میلیاردی، بلکه تنهائی همین اقلیت انگل، علاف، لات و لاشخور و پست و پتیاره است.

·        محمود کیانوش تنهائی طبقه حاکمه را به حساب بشریت بطور کلی و عام می گذارد و دست به خودفریبی و عوامفریبی می زند.

·        محمد زهری نه موجودی انگل و علاف، بلکه زحمتکشی شریف و بشر دوست بوده است.
·        واژه ی تنهائی در اشعار محمد زهری و امثال انگشت شمار او محتوائی دیگر دارد.
·        محمد زهری نه اهل عیاشی بوده است و نه اهل منقل و وافور و جنایت و جنگ و بربریت و غیره.
·        خود محمود کیانوش هم از فرط حواس پرتی اذعان می کند که او با زنبازی خیلی ها سر ستیز داشته است.

·        اعضای طبقات اجتماعی واپسین (اشرافیت بنده دار و فئودال واپسین و بورژوازی واپسین)، حتی دختران و خواهران و مادران خود را تعویض می کنند و چه بسا همان ها را اوبژکت سکس قرار می دهند.
·        هالی وود و کنسرن های دیگر فیلم های بیشماری در این زمینه   ساخته اند.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر