فصل پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
قسمت
هشتم
انتقام از
واقعیت
انتقاد
از فرهنگ به مثابه انتقاد از فلسفه
تکمیل
گسست از تفکر کلاسیک بورژوائی:
فریدریش
نیچه
ادامه
24
·
انتقاد نیچه از ایدئالیسم پشت پا
به همه چیز می زند:
·
رفته رفته مصرتر و موثرتر می شود.
·
نیچه می خواهد نه فقط ایده، روح،
خرد، شناخت و شعور را، بلکه هر مفهومی از آنها را با ایدئالیسم یکسان قلمداد کند.
25
·
دامنه انتقاد از ایدئالیسم نیچه
نیز رفته رفته گسترش می یابد:
·
نیچه علاوه بر مقولات روح، خرد و
دانش، مفاهیم «من»، سوبژکت و انسان را نیز
بدان می افزاید و همه را از دم، نمودهای (پدیده های) ایدئالیسم جا می زند.
26
·
این انتقاد از ایدئالیسم بلحاظ
پهنا و محتوا رادیکالیزه گشته در اعتقاد نیچه، اما با درهم ریختگی توأم و در ظلمات
دو پهلوئی غوطه ور است.
·
علامت این درهم ریختگی این است که
نیچه خود را بکرات طرفدار ایدئالیسم قلمداد می کند، ضمن اینکه در کتاب ها و یاد داشت
های فکری به میراث مانده اش، کاری جز حمله بر ایدئالیسم و محکوم کردن آن ندارد:
·
«تمامی ایدئالیسم نسبت به چیزهای جبری از اکاذیب
تشکیل شده است.
·
ایدئالیسم از دید من چیز نامربوطی
است.»
·
(نیچه، «مجموعه آثار»، جلد 2، ص 1098، 1118)
27
·
یکی از نشانه های بارز همین درهم
ریختگی این است که نیچه فلسفه، اخلاق، نیهلیسم و فساد را بطرز دو پهلو درک می کند،
بعد آنها را به ایدئالیسم مرتبط می کند و ضمنا ادعا می کند که در آنها ایدئالیسم نمودار
می گردد.
28
·
شعار نیچه راجع به رابطه اش با
فساد از قرار زیر است:
·
«فرض کنیم که من فاسدم.
·
اما من ضد آن هم هستم.»
·
(همانجا، ص 1072)
29
·
همین خودمعرفی نیچه را می توان در
رابطه او با ایدئالیسم هم معتبر و صادق دانست:
·
«نیچه هم طرفدار ایدئالیسم است و هم مخاف آن.»
30
·
انتقاد نیچه از ایدئالیسم بیشتر پارادوکسی
است تا دو پهلو، وقتی که او ایدئالیسم دستکاری شده و رادیکالیزه گشته خود را پیش
می برد، یعنی با ایدئالیسم خرد قطع رابطه می کند، ادعا می کند که بر ایدئالیسم بطور
کلی غلبه کرده است.
·
(پارادوکس بطور تحت اللفظی یعنی نامعقول، ادعای مغایر با
اصول مقبول عام، واقعیت امری با معانی متناقض. مترجم)
31
·
این ایدئالیسم دستکاری شده (در
نکات معینی تغییر داده شده) در نظرات نیچه،
ایدئالیسم اراده شوپنهاور را به خدمت می گیرد و آن را از تأیید «جهان نگری تراژیکی»
تا به «اصل اراده به قدرت (قدرت طلبی)» مورد دستکاری قرار می دهد.
32
·
نیچه فقط بطور موقت در آثار خود
تحت عناوین «انسانی، زیادی انسانی»، «فجر» و در کتب چهارگانه موسوم به «علم شاد» (که
تحت عنوان «حکمت شادان» به فارسی ترجمه شده)،
مفهوم «اراده» را به حاشیه می راند.
·
اما در «زرتشت» (که تحت عنوان «چنین
گفت، زرتشت» به فارسی ترجمه شده)، «اراده
به زندگی» (زندگی طلبی) را پس از دستکاری به مثابه «اراده به قدرت» (قدرت طلبی)، دو
باره در کانون تفکر خود قرار می دهد.
33
·
نیچه این طرح اراده (خواست، طلب)
را روی هم رفته بین سوبژکتیویته شخصی واره من خویش و سوبژکتیویته بی نام و نشانی نوسان
می دهد.
·
ضمنا این سوبژکتیویته بی نام و
نشان می تواند به اوبژکتیویته واره عرفانی ـ طبیعی تبدیل شود تا دوباره به
خویشتن خویش برگردد.
34
·
مفهوم «اراده» نیچه به همان اندازه
ایدئالیستی است که مفهوم «اراده» شوپنهاور.
·
فرق نیچه با شوپنهاور این است که
شوپنهاور به ایدئالیست بودن خود علنا اعتراف می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر