۱۳۹۳ مرداد ۱۱, شنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (133)


فصل پنجم
 ایدئالیسم
پروفسور دکتر اندراس گدو
برگردان شین میم شین

بخش چهارم
پوزیتیویسم و فلسفه حیات
به مثابه طرز تفکر:
انکار سیستم وارگی (سیستمیت) تفکر کلاسیک بورژوائی
قسمت ششم
اکلکتیسیسم (4)
ادوارد فون هارتمن
ادامه

6
·        هدف اکلکتیسیسم ادوراد فون هارتمن، یک کاسه کردن انواع مختلف ایدئالیسم و اصول فلسفی مربوطه در آن زمان بود.
·        ادوراد فون هارتمن می خواست مقولات «سوبژکتیف ـ رئال»، «اوبژکتیف ـ رئال»، حوزه ی «متافیزیکی» و همراه با آن، تئوری شناخت، طبیعتفلسفه و متافیزیک را در سیستم فراگیر واحدی یک کاسه کند.  

7
·        در نظر هارتمن، آموزش مقولات متافیزیکی بنیان تکمیل این سیستم جلوه می کرد:
·        «حوزه متافیزیکی عبارت است از ماهیت پنهان در پشت پدیده ی بظاهر دوگانه.
·        حوزه متافیزیکی با روح ناخودآگاه انطباق دارد که ریشه وحدتمند روح خودآگاه، طبیعت، شعور (ضمیر)، هستی، جهان درونی و برونی است.»
·        (ادوارد فون هارتمن، «آموزش مقولات»، جلد 1، ص 1، 1923)

8
·        در مغایرت با ایدئالیسم دوره کلاسیک بورژوائی (فلسفه کلاسیک بورژوائی)، طرح «روح ناخودآگاه» هارتمن پاسدار ایدئالیسم فلسفه حیات بود.
·        طرح «روح ناخودآگاه»، جنبه های غیرمنطقی و ضد منطقی را به مثابه نتیجه روش استنتاجی و تحلیل منطقی قلمداد می کرد:
·        «جنبه های غیر منطقی از شرایط متافیزیکی نشئت نمی گیرند، بلکه حاصل خود تجزیه و تحلیل به مثابه آخرین مانده ی (بقیه ی) منطقی غیر قابل حل اند.»
·        (همانجا، ص 13)      

9
·        بنظر ادوراد فون هارتمن، «در اکثر مقولات، دفاتر دوگانه ی منشاء متافیزیکی از جنبه های منطقی و غیر منطقی خودنمائی می کند.
·        فقط اولی (حنبه های منطقی) خصلت مقوله ای دارد.
·        اما دومی (جنبه های غیر منطقی) مقصد نهائی مقوله ها را تعیین می کند، بدون اینکه به رابطه ای ، یعنی به مقوله برسد.»
·        (همانجا، جلد 3، ص 226)
  
·        (بنظر هارتمن، جنبه های غیر منطقی نقطه زمانی ئی را تعیین می کنند که نظری تا آن زمان معتبر است و یا تا آن زمان باید عملی و اجرا شود. مترجم)

10
·        ادوارد فون هارتمن اگرچه واقعیت علوم طبیعی را قبول داشت، ولی آنها را به توصیف صرف جهان پدیده ها از منظر حواشی چیزها محدود می کرد.
·        او ضمنا علوم طبیعی را تحت تابعیت متافیزیک ایدئالیستی قرار می داد که «فونکسیون مطلق را از جانب ماهیت به مثابه نقطه نظر مرکزی تلقی می کند.»

11
·        بدین طریق، بنظر می رسد که ماتریالیسم خودپوی علوم طبیعی از عرصه بدر رانده می شود:
·        به قول هارتمن، «آنچه که علوم طبیعی به مثابه جهان عینی مورد عمل و بررسی قرار می دهند، متافیزیک را به مثابه کرد و کار چندگانه ـ یگانه ی سوبژکت کرد و کار مطلق در نظر می گیرد.»
·        (همانجا، جلد 1، ص 67)   

12
·        آثار هارتمن نه فقط گشتاورهای بنیادی فلسفه حیات را و برسمیت شناسی فلسفه حیات را تبلیغ می کرد، بلکه در جهت تشکیل جو روشنفکری (و عملا ضد روشنفکری) تلاش می ورزید، جوی که در آن، تقدم «روح ناخوداگاه» و دیالک تیک ستیزی، ظاهر طبیعی به خود می گرفت و فرقه های جدیدی از فلسفه حیات پا به عرصه وجود می نهادند و برای خود جا باز می کردند.
·        همین فرقه های جدید فلسفه حیات اما عمارت فکری هارتمن را به لرزه می افکندند و فلسفه او را به دست باد فراموشی می سپردند.

13
·        در این دوره، به اندازه کافی سیستم وجود نداشت تا جای خالی سیستم های فلسفی کلاسیک بورژوائی پر شود و بدیل آن جا افتد.
·        اما علیرغم آن، بلحاظ سیستم کم و کسری وجود نداشت، سیستم هائی که در هیئت فرمال شان به آموزش های فلسفی به میراث مانده (از فلسفه کلاسیک بورژوائی) چسبیده بودند و نمی توانستند از عهده ارضای نیازهای سیستم ستیزانه ی فلسفه حیات بر آیند.

·        مراجعه کنید به فلسفه حیات در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

14
·        ایدئالیسم مکتبی واره فلسفه «روح ناخودآگاه» ادوارد فون هارتمن، اگرچه هنوز با «احیای ایدئالیسم» در نقطه عطف قرن (19ـ 20) خوانائی داشت، اما فاقد اهمیت شده بود و موی دماغی برای فرقه های زیر:

الف
 گئورگ سیمل (1858 ـ 1918) 
فیلسوف، جامعه شناس آلمانی
از فلاسفه فلسفه حیات، نئوکانتیانیسم
موضوع پژوهش:
 فلسفه فرهنگ
جامعه تضاد

·        موی دماغی برای فلسفه حیات ایدئالیسی دیگرگونه و امپرسیونیستی سیمل بود.

ب
 فریدریش نیچه (1844 ـ 1900)
فیلسوف، شاعر و فیلولوگ کلاسیک آلمانی
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم و ایراسیونالیسم (خردستیزی)
از مهمترین فلاسفه بورژوائی واپسین

·        موی دماغی برای آیین نوپدید نیچه بود.  

ت
 سورن کیرکگارد (1813 ـ 1855)
فیلسوف، مقاله نویس، تئولوگ و نویسنده مذهبی دانمارکی
از مؤسسین اگزیستانسیالیسم

·        موی دماغی برای کشف کیرکگارد بود.  

پ
 کارل یاسپرس (1883 ـ 1969)
روانکاو و فیلسوف آلمانی
نماینده فلسفه حیات که با اگزیستانسیالیسم سارتر تفاوت های جدی داشت.
موضوعات آثار فلسفی او فلسفه مذهب و فلسفه روشنفکرانه بودند.

·        موی دماغی برای تفکر هاسرل، یاسپرس و هایدگر بود که شور و شوق و اشتیاق شان از هاله غلبه بر مسئله گذاری ها و نقطه نظرات فلسفی سنتی برمی خاست.  

ث
·        فرم استنتاجی پوزیتیویسم نیز که مورد احترام هارتمن بود، در حال بدر رانده شدن از عرصه بود.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر