۱۳۹۲ مرداد ۱۴, دوشنبه

نئوکانتیانیسم (4)


پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان شین میم شین

دوره سوم نئوکانتیانیسم
ادامه

·       نئوکانتیانیسم پرنفوذترین دوره خود را از سال های 90 قرن نوزدهم تا جنگ جهانی اول داشته است.

1

·       از آن به بعد، رفته رفته جای خود را به دیگر جریانات فلسفی فلسفه امپریالیستی آلمان می دهد.
·       البته این بدان معنی نیست که دیگر نئوکانتیانیستی وجود نداشته است.

2


·       کاهش نفوذ نئوکانتیانیسم تصادفی نبود.
·       با ورود سرمایه داری به بحران عمومی اش و با پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر در روسیه، بورژوازی آلمان به فلسفه هائی نیاز داشت، که به آماج های زیر جامه عمل بپوشانند:

الف

·       در عین حال جهان بینی هائی با تأثیرات همه جانبه و فراگیر باشند.

ب
·       آگاه به این واقعیت امر باشند.

ت
·       خصلت رزمده و پیکارجو داشته باشند.

پ

·       تا بتوانند حاکمیت متزلزل بورژوازی را پس از جنگ و انقلاب تحکیم بخشند.

3

·       نئوکانتیانیسم اما بدلایل زیر نمی توانست این نیازهای بورژوازی را برآورده سازد:

الف

·       اولا نئوکانتیانیسم بر آن بود که فلسفه نباید کاری به مسائل جهان بینانه داشته باشد.

ب

·       ثانیا نئوکانتیانیسم به لیبرالیسم سیاسی گرایش داشت.

ت
·       ثالثا نئوکانتیانیسم مشغله تحصیلکرده ها بود.

پ

·       رابعا نئوکانتیانیسم وظیفه ایدئولوژیکی خود را بمثابه رقیبی در مقابل ماتریالیسم فلسفی و در رابطه با تئوری توسعه در دهه های پایانی قرن نوزدهم به انجام رسانده بود.

4

·       به همین دلیل بوسیله دیگر جریانات فلسفی که قادر به برآوردن نیازهای بورژوازی بودند، از عرصه بدر رانده شد.

5

·       نئوکانتیانیسم بنا بر محل سکونت نمایندگانش و بلحاظ نقطه نظرهای سیستماتیکی  در مکتب ماربورگ و مکتب فرایبورگ آلمان تدریس می شد.

6

 هرمان کوهن ـ مدیر مکتب ماربورگ

·       مکتب نئوکانتیانیستی ماربورگ (کوهن، ناتروپ، فورلندر، کاسیدر) در تفسیر کانت در وهله اول به «استقراء ترانسندنتال» استناد می کرد و قصد کسب شناخت از طریق مفهومی و یا ریاضی صرف را داشت.

7

·       مکتب نئوکانتیانیستی ماربورگ جهان خارج را بمثابه «بافتی از روابط منطقی» تلقی می کرد که موجود نیست، بلکه همواره بوسیله شعور تعیین می شود.

8

·       مکتب نئوکانتیانیستی فرایبورگ معروف به مکتب آلمان جنوبی  (ویندل باند، ریکرت، باوخ، کون) کار اصلی فلسفه را برخلاف مکتب ماربورگ کمتر در آموزش شناخت و بیشتر در مسئله ارزش ها و تکالیف می دید.
9

·       بنظر این مکتب مسئله اساسی فلسفه، نه مسئله وجود، نه مسئله چیزهای شیئی، بلکه هدف از وجود  است:
·       «مسئله ارزش بر مسئله جهان تقدم دارد!»

10

·       مکتب نئوکانتیانیستی فرایبورگ نقش بزرگتری در مبارزه بر ضد ماتریالیسم تاریخی به عهده داشته است.

11

·       ریکرت دست در دست با ویندل باند طبیعت را از جامعه مجزا می سازد.
·       او به جای واژه «جامعه» از واژه «فرهنگ» استفاده می کند و برای بررسی طبیعت و جامعه، اسالیب و متدهای خاص هر کدام از آندو را پیشنهاد می کند:

الف

·       برای علوم طبیعی متد «تعمیمی» را پیشنهاد می کند.

ب

·       برای علوم اجتماعی متد «منفردساز» را پیشنهاد می کند.

12

·       بدین طریق پیش شرط های لازم زیر برای نیل به این آماج بورژوازی  را فراهم می آورد:

الف

·       پژوهش و تحقیق در علوم طبیعی دست نخورده می ماند.

ب

·        راه  ورود علوم طبیعی به عرصه علوم اجتماعی بورژوائی مسدود می ماند.

ت

·       ماتریالیسم تاریخی از هر دو، یعنی هم از علوم طبیعی و هم از علوم اجتماعی دور نگه داشته شود.

13

·       نئوکانتیانیسم برای دور نگه داشتن ماتریالیسم تاریخی از هر دو عرصه (طبیعت و جامعه) کلیه مسائل جهان بینانه را از عرصه مسئولیت فلسفه خارج می سازد.

14


·       برشالوده فلسفه ارزشی مکتب نئوکانتیانیستی فرایبورگ، با جدا کردن متدهای علوم طبیعی و اجتماعی از یکدیگر، با حذف مسائل جهان بینانه از عرصه فلسفه و  بر شالوده منطق گرائی (لوژیسیسم)، مکتب نئوکانتیانیستی ماربورگ در آلمان تعالیم ایراسیونالیستی (خردستیز) سال های 20 و 30 توسعه می یابند که به اشاعه ایدئولوژی فاشیسم می پردازند و تا حدودی در فاشیسم تحلیل می روند.

15

·       تأثیر نئوکانتیانیسم بر فلسفه بورژوائی آلمان در جمهوری وایمار طبیعت منفی داشت و نباید بدان کم بها داده شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر