۱۳۹۲ مرداد ۲۳, چهارشنبه

چاله ها و چالش ها (319)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
کلمات قصار زیر ذره بین تحلیل

میم

·       سخن بظاهر زیبائی است، ولی اندکی سطحی است.
·       ما اگر جای حریف بودیم، می گفتیم:
·       «از زمانی که بشر اندیشه را به محک تجربه زد و بعد مهر تأیید بر زیر آن کوبید، دیگر نه عصائی مار شد، نه شطی معبری و نه تل آتشی گلستانی!»

حریف
ما در عصر حاضر هم از این موارد کم نداریم.
 خدایانی که به شکل جدید ظهور کرده اند و پیروانی که آنها را باور کرده اند.
 خرافات همیشه همراه بشر بوده.
حتما نباید آتش گلستان شود یا عصا در شکل مار ظاهر شود.
نه نگارش تاریخ جلوی این امر را گرفته و نه اندیشه ای که به محک تجربه زده شده باشد.

1

·       موقع استدلال بهتر است، ایده ای را اثبات و یا رد کنیم که نمایندگی شده است.
·       حریف اما با این کامنت خویش چیز دیگری را رد می کند و عملا اندیشه دیگری را اثبات می کند.

2

·       البته نظر مطروحه از سوی حریف ضمن داشتن عناصری از حقیقت، نادرست است.

3
·       سیر تاریخ به نفع خرافه نبوده است.

4

·       اینکه با ترویج خرافه های جدید تحمیق مردم در فرم های مختلف ادامه یافته، نه به معنی ضرورت وجودی خرافه های تبلیغ شده، نه به معنی ابدیت آنها، بلکه به دلیل سیستم اجتماعی مربوطه بوده است.

5

·       خرافه وسیله تخریب شعور توده ها بوده است.
·       خرافه آتش بی شعله و دودی بر خانمان خرد توده ها بوده است.
·       خرافه آلترناتیو و بدیل ایدئولوژیکی مطلوب برای طبقه حاکمه جهت حفظ و تحکیم حاکمیت طبقاتی و ایدئولوژیکی خویش بوده است.

6

·       مارکسیسم عمر کوتاهی دارد و هنوز به دلایل عینی و سوبژکتیف تبلیغ و درک و تفهیم نشده است.
·       ضرورت روشنگری و توسعه آن در فرم های مختلف نیز به همین دلیل است.

7

·         ضمنا برای حل این مسئله می توان از دیالک تیک تابع و متغیر بهره برگرفت که در ریاضیات هم وجود دارد.

8
·       خرافه فرمی از شعور است:
·       بکمک خرافه مسئله ای طبیعی، اجتماعی، انسانی و غیره بطور مخدوش و معیوب «توضیح» داده می شود، توجیه می شود.

حریف
موضوع بر سر مفهوم خرافه است و اینکه از دید چه کسی بررسی شود.
موضوعی ممکن است از نگاه من و شما خرافه باشد، مانند اعتقادات مذهبی در ادیان مختلف و از نگاه معتقدان به همان موضوع، مقدس باشد.
نظر شخصی من در این باره و هر مفهوم دیگری این است:
هر مفهومی زمانی معنا دارد که پارادوکسش موجود باشد.
مثلا خوبی یا بدی، گذشته از اینکه آنها صفاتی قراردادی هستند و نسبی، درک یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست.
خرافه و غیر خرافه هم چنین است.
این پارادوکس ها در گذر زمان تغییر شکل می یابند و بسته به پیشرفت و تفکر روز بشر از شکلی به شکل دیگر تغییر حالت می دهند.
این تقابل ابدی است.
چون هر دو متغیر هستند و تابع مشخصی برای آنها وجود ندارد که همواره ضابطه ای مشخص بدهد.
هر دو دسته سعی در اثبات خود دارند.
گاهی این روند به نفع یکی از آنها است و گاهی به ضرر آن.
اما بعید می رسد که همیشگی باشد.
سعی در برقراری تعادل دلیل ابدی بودن شان است.
و گرنه انسان امروزی ممکن است باور نکند ماه دو نیمه شود.
اما همین انسان امروزی انتظار ناجی را می کشد.


·       این شیوه مغلطه حریف شیوه ای دیرآشنا ست و در ایدئولوژی طبقه حاکمه از دیرباز توسعه داده شده است.
·       همه فلاسفه بورژوازی واپسین به همین سان استدلال می کنند.
·       ما برای اثبات بطلان نظری و اسلوبی آن همین کامنت حریف  را مورد تحلیل قرار می دهیم:

حریف
موضوع بر سر مفهوم خرافه است و اینکه از دید چه کسی بررسی شود.
موضوعی ممکن است از نگاه من و شما خرافه باشد، مانند اعتقادات مذهبی در ادیان مختلف و از نگاه معتقدان به همان موضوع، مقدس باشد.

·       مفهوم بطور کلی به چه معنی است و چگونه تشکیل می یابد؟

1


·       مفهوم درخت را در نظر بگیریم.
·       انسان سرو و سپیدار و صنوبر و غیره را می بیند و همه جنبه های خاص آنها را مورد صرفنظر قرار می دهد و جنبه مشترک همه آنها را عمده می کند و به مفهوم عام و مجردی می رسد و این مفهوم عام و مجرد را نامگذاری می کند.
·       بدین طریق مفهوم یاد شده در واژه مثلا شجر، درخت، تری، باوم، آغاج و غیره لباس مادی می پوشد و دهن به دهن و دفتر به دفتر می گردد.
·       این عمل منطقی و فکری را تجرید و یا انتزاع می نامند.

2

·       همه واژه های معنامند نتیجه همین روند انتزاع و یا تجرید بوده اند.
·       ما در همه این موارد با دیالک تیک فرم و محتوا سر و کار داشته ایم:
·       دیالک تیک واژه و مفهوم بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا ست.
·       واژه خرافه نیز همین سیر و سرگذشت را طی کرده است.
·       باور به استحاله عصا به مار، تبدیل تل آتش به گلستان، شق القمر و معراج و غیره مورد تجرید قرار گرفته اند و مفهوم انتزاعی و عامی تشکیل و بعد به صورت واژه خرافه تبیین یافته است.
·       حالا حکم حریف را مورد تأمل قرار می دهیم:

حریف
موضوع بر سر مفهوم خرافه است و اینکه از دید چه کسی بررسی شود.
موضوعی ممکن است از نگاه من و شما خرافه باشد، مانند اعتقادات مذهبی در ادیان مختلف و از نگاه معتقدان به همان موضوع، مقدس باشد.

3

·       حالا در جمله حریف واژه خرافه را با واژه درخت جایگزین می کنیم و از نو می خوانیم:

موضوع بر سر مفهوم درخت است و اینکه از دید چه کسی بررسی شود.
موضوعی ممکن است از نگاه من و شما درخت باشد، مانند سرو و صنوبر و سپیدار و از نگاه معتقدان به همان موضوع، مقدس باشد.

·       فرمولبندی حریف اگرچه مخدوش است، ولی از کامنت نباید انتظار فرمولبندی دقیق داشت.
·       لب اندیشه حریف این است که «بحث بر سر مفهوم درخت است و تعیین کننده این است که از دید چه کسی مطرح شود.
·       چیزی ممکن است از نگاه من و شما درخت باشد و از نگاه دیگری مثلا سماوری و یا چیز دیگری باشد.»

4

·       ایراد استدلالی حریف این است که مفهوم واحدی را برای درخت و سماور و کتری و فنجان و چشمه و شط و کوه و دره و هر چه هر کس دلش بخواهد مقبول می شمرد.

·       بدین طریق است که مفهوم درخت از عینیت خود تهی می شود.
·       چیزی دلبخواهی می شود.
·       چیزی سوبژکتیف می شود.
·       غیر قابل تعریف و تعیین می شود.

5

·       این شیوه استدلال فلاسفه بورژوازی واپسین، سوبژکتیویسم معرفتی نام دارد.

·       سوبژکتیویسم به چه معنی است و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

6
·       به عنوان مثال سیبی را  در نظر می گیریم:

·       چگونه می توان تشخیص داد که این چیز سیب است و نه سیب زمینی؟ 

7

·       فرض کنیم دهقانی چیزی را در دست دارد و اعلام می کند که آن چیز سیب است.

·       ما بلحاظ فلسفی با دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت بطور کلی و یا دیالک تیک سیب و دهقان بطور مشخص سر و کار داریم.

·       دهقان نمی تواند بسته به هوس و میل خویش بگوید که این چیز سیب است.
·       بلکه باید آن چیز را بلحاظ فرم و ساختار و  عطر و طعم و بو و غیره بررسی کند و بسته به خواص عینی آن چیز اعلام کند که سیب است و یا سیب زمینی است.

·       پس تعیین کننده در دیالک تیک سیب و دهقان و یا در دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت نه دهقان (سوبژکت شناخت)، بلکه سیب (اوبژکت شناخت) است.
·       چون سیبیت (سیب وارگی) سیب در خود سیب (اوبژکت شناخت)  است و نه در باور دهقان (سوبژکت شناخت).

·       به زبان فلسفی نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت شناخت ـ سوبژکت شناخت از آن  اوبژکت شناخت است.
·       این راه حل و پاسخ درست و ماتریالیستی ـ دیالک تیکی به این سؤال و مسئله است.         

8

·       اگر کسی ضد این پاسخ را نمایندگی کند و مثل حریف ادعا کند که چند و چون خرافه بسته به سوبژکت شناخت است، دچار انحراف بینشی ئی است که سوبژکتیویسم معرفتی (شناختین) نامیده می شود.

·       طرفداران سوبژکتیویسم معرفتی نقش تعیین کننده را در دیالک تیک اوبژکت شناخت ـ سوبژکت شناخت از آن سوبژکت شناخت می دانند.
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر