۱۳۹۲ مرداد ۲۵, جمعه

سیری در شعری از جهانگیر صداقت فر (14)


توانا بود هر که "دارا" بود
ز "ثروت" دل‌ پیر برنا بود   
تحلیلی از شین میم شین

سرچشمه:
سایت اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
  
هر آن کس را که روی سفره نان است
ز غم فارغ، دلش دائم جوان است

چه سود ار علم باشد، نان نباشد
خیالآسودگی امکان نباشد

·       معنی تحت اللفظی:
·       کسی که در سفره نان داشته باشد، غم نخواهد داشت و دلش همیشه جوان خواهد بود.
·       چه فایده، اگر کسی علم داشته باشد، ولی نان نداشته باشد و امکان آسوده خیالی نداشته باشد.

1

·       تفاوت و تضاد طرز تفکر متافیزیکی با طرز تفکر دیالک تیکی همین جا ست:
·       شاعر نمی تواند با دو چشم بینای خویش چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی اجتماعی را ببیند.
·       همیشه و همه جا باید یکی از دو چشم خود را ببندد و یکسو نگری پیشه کند.
·       به همین دلیل است که واقعیت عینی در آئینه فوق العاده شفاف ضمیرش بطرزی ناقص، مثله و مخدوش منعکس می شود.
·       به همین دلیل است که یا نان را می بیند و یا علم را.

2

·       اگر شاعر مجاز به در اختیار داشتن طرز تفکر دیالک تیکی می بود، می توانست هم رابطه متقابل نان و علم را ببیند، هم تأثیر متقابل نان مندی و دانشمندی را و هم امکان پذیری همزمان آندو را.
·       وابستگی طبقاتی به طبقات بی فردا و بی دورنما (به طبقات واپسین)  اگر هم به نان مندی در سفره رنگین منجر شود، یکسو نگری طبقاتی را به دنبال می آورد، تازه اگر نابینائی طبقاتی را به دنبال نیاورد:
·       وقتی از صافی های تنگ منفذ طبقاتی در مسیر انعکاس واقعیت عینی در آئینه ضمیر آدمیان سخن می رود، منظور همین است.
·       آنچه را که توده های چه بسا بیسواد زحمتکش به نیروی غریزه طبقاتی ادراک می کنند، دانشمندان بورژوائی از درکش ناتوان می مانند.
   
3

·       وقتی جورج ابن جورج فرمان حمله به عراق را صادر کرد، علمای پرولتاریا از فاجعه ای مهیب و خونین خبر دادند.
·       فاجعه ای که اساتید دانشگاهی همیشه حی و حاضر در رکاب مشاورت و ملازمت رئیس جمهور قادر به درکش نبودند.
·       ببین تفاوت ره از کجا ست تا به کجا.

4

 هر آن کس را که روی سفره نان است
ز غم فارغ، دلش دائم جوان است

·       اما طنز شورانگیز حقیقت عینی نیز تماشائی است:
·       در این بیت شاعر ـ بی اعتنا به اینکه خود شاعر بداند و یا نداند ـ  یکی از کشفیات بزرگ کارل مارکس تبیین می یابد:
·       کشفی که همتراز با کشف آتش در جامعه شناسی علمی بوده و به تز «درک ماتریالیستی تاریخ» معروف شده است:
·       بنی بشر باید قبل از هر چیز حوایج اولیه اساسی خود را برآورده سازد:
·       خوراک و پوشاک و مسکن و دارو غیره را.

·       او تنها پس از رفع حوایج اساسی اولیه خویش می تواند به دیگر حوایج خویش بیاندیشد:
·       آنگاه و تنها آنگاه نوبت به هنر و فلسفه و اخلاق و مذهب و علم و ایمان و غیره می رسد.

·       به قول معروف:
·       «گرسنه دین و ایمان ندارد!» 

·       گرسنه فکر و ذکری جز اطعام چیزی و نجات از مرگ حتمی ندارد!
·       به قول شاعر، پیش شرط شادی، نان در سفره است.

5
چه سود ار علم باشد نان نباشد
خیال آسودگی امکان نباشد

·       در غیاب نان علم پشیزی نمی ارزد.
·       پس از تهیه و اطعام نان است که نوبت به علم می رسد.
·       پس از تهیه و اطعام نان است که دلاسودگی امکان پذیر می گردد.

6

·       این حقیقت امر اما از ارج دانائی نمی کاهد.
·       این حقیقت امر بدان معنی است که در دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی در تحلیل نهائی نقش تعیین کننده از آن وجود اجتماعی است.
·       بی آنکه شعور اجتماعی هیچ واره و هیچ کاره در این دیالک تیک باشد.
·       شعورمندی خود پیش شرط  تهیه سهلتر نان سفره است.

گرت بی‌ آب و نانی کرده بیداد
نمی آید به کارت علم، استاد !

به روز ار باشدت معده گرسنه
و جان در زمهریر ِ شب برهنه:

در آن محنتکده مکتب حرام است
نه‌ "شیمی‌" چاشت، نه‌ "هندسه" شا‌م است

·       معنی تحت اللفظی:
·       اگر بی آبی و بی نانی بیداد کرده باشد، علم به دردی نمی خورد.
·       اگر به روزهنگام، معده خالی و به شباهنگام، تن برهنه باشد، شیمی و هندسه دردی را درمان نمی کند.

1


·       این بیان شاعرانه تز مارکسیستی موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» است و حق مطلقا با شاعر است.
·       زیربنای هر جامعه بشری ـ تکرار می کنیم، هر جامعه بشری ـ مناسبات تولیدی است:
·       بر این شالوده مادی است که روبنای ایدئولوژیکی هر جامعه بنا می شود.
·       بر این شالوده مادی است که دولت و قوای سه گانه و مذهب و فلسفه و علم و اخلاق و هنر و غیره بنا می شود.

·       همین وجود اجتماعی است که تعیین کننده شعور اجتماعی است.

2

·       همین طرز تهیه و توزیع خوراک و پوشاک و مسکن و غیره در جامعه است که تعیین کننده طرز تفکر  و هنر و علم و اخلاق و غیره در آن جامعه است.
·       البته بی آنکه روبنای ایدئولوژیکی هیچ واره و هیچ کاره باشد.

·       روبنای ایدئولوژیکی حتی از استقلال نسبی برخوردار است و زیربنا را می تواند به زنجیر کشد و از رشد و نمو طبیعی و قانونمند باز دارد.

·       دیالک تیک زیربنا و روبنای ایدئولوژیکی از این قرار است:
·       نقش تعیین کننده در آن در تحلیل نهائی از آن زیربنا ست، بی آنکه روبنا هیچ واره باشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر