۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

می خواهم!

مسعود دلیجانی
سرچشمه:

• می خواهم زلال باشم٬
• چون چشمه ای٬
• در کویری٬
• با آسمان آبی بی ابری٬
• و دهکده ای٬
• با دخترکانی کوزه بدوش.

• تا تلأ لو انوار بلورین خورشید را٬
• در هم آغوشی چشمه و نور٬
• تا عمق شن زار رقصنده روحم بنوشم.

• می خواهم زلال باشم تا بنوشندم.

*****

• می خواهم آرام باشم٬
• چون پیر قصه گوئی٬

• با قصه هایی چون تراوش مهتاب در سیاهی شب٬

• و با نجابت شعله هایی رقصان و
• کودکانی به گرد آن.

• تا حس بی تنش زیستن را بیازمایم٬
اگر چه اندرونم به آتش فشان گر گرفته ای ماند.

*****

• می خواهم نجیب باشم٬
• چون بید مجنونی٬
• ایستاده در کنار رودی٬
• با فروتنانه شاخه هایی٬
• آویخته بر بستر آب.

• تا طغیان شور انگیز زندگی را٬
• نا نجیبانه ننگرم.

• اگر چه دشنه دشخوار زندگی٬
• بر ساقه نجابتم٬
• زخمی بر جای نهاده باشد٬
• نازدودنی.

• می خواهم زلال باشم٬
• آرام باشم٬
• نجیب باشم٬
• تا به رزم باشم.

• چون قطره ای از هزاران قطره
• چون موجی از هزاران موج،
• که می روند٬
• تا از پیکر کشتزار بزرگ٬
• علف های هرز خودخواهی را درو کنند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر