۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

کمونیست ها امروز (8)

پروفسور هانس هاینتس هولتس
(حزب و جهان بینی آن)
برگردان یدالله سلطان پور

لنین در تدوین تئوری حزب، در کتاب «چه باید کرد؟» صریحا به انگلس استناد می کند:
انگلس بر خلاف ما، نه از دو فرم مبارزه بزرگ سوسیال ـ دموکراسی (سیاسی و اقتصادی)، بلکه از سه فرم آن سخن می گوید.
او علاوه بر فرم سیاسی و اقتصادی مبارزه، از فرم تئوریکی آن نام می برد.
بدون یک تئوری انقلابی، نمی تواند جنبش انقلابی ئی وجود داشته باشد.


فصل دوم
مبانی جهان بینی حزب کمونیست آلمان

مقدمه

• «حزب کمونیست آلمان سیاست خود را بر تئوری مارکس، انگلس و لنین پایه گذاری کرده است.
• حزب کمونیست آلمان از سوسیالیسم علمی در مقابل انواع مختلف ایدئولوژی های بورژوائی دفاع می کند و می کوشد که آموزش مارکس، انگلس و لنین را خلاقانه بر شرایط کشور خود پیاده کند و بدین طریق، سهم خود را به غنی تر ساختن گنجینه تجربی جنبش کارگری بین المللی ادا کند.»
• در برنامه مصوب اکتبر 1978 (مانهایم) حزب کمونیست آلمان، چنین آمده است.

• حزب کمونیست آلمان حزبی است که عمل سیاسی خود را به منافع متغیر اشخاص، جریانات و اکثریت های متغیر و به نوسانات افکار عمومی، منوط و وابسته نمی سازد، بلکه با توجه به قوانین حرکت تاریخ، تضادها و گرایشات توسعه جامعه، نیروهای ماهوی و امکانات نوع بشر و امکانات تحقق یک نظام زندگی انسانی فارغ از استثمار و ستم تنظیم می کند.

• کسی که عضو حزب کمونیست آلمان می شود، ضمن حفظ شیوه زندگی شخصی خود، به بیش از این و یا آن آماج سیاسی باور دارد، که منافع او را منعکس می کنند.
• او پایه اندیشه و عمل خود را بر یک جهان بینی علمی استوار می سازد.

• در مقدمه برنامه حزب کمونیست آلمان می خوانیم:
• «قطب نمای سیاسی حزب کمونیست آلمان و شالوده علمی سیاست آن را آموزش مارکس، انگلس و لنین تشکیل می دهد»، قطب نما نه فقط برای کل حزب، بلکه برای تک تک اعضا.
• دلیل داشتن «انتظارات عالی سیاسی و اخلاقی» از هر کمونیستی همین است.

• چنین درکی از حزب، تصادفی نیست.
• لنین در تدوین استراتژی سیاسی برای تحول انقلابی جامعه، از آغاز فعالیت خویش در حزب، بر این نکته تأکید داشت که «بدون یک تئوری انقلابی، نمی تواند جنبش انقلابی ئی وجود داشته باشد.»

• چرا و به چه دلیل؟

• شکی نیست که هرکس، بی نیاز از تحلیل علمی جامعه، به خصوصی ترین منافع خود آگاه است.
• هر سرمایه دار کوچکی عملا به منافع خود در رابطه با کارخانه خود و ضمنا در رابطه با وابستگی خویش به بانکها و صنایع بزرگ و متعاقب با آن به منافع خود در رابطه با حفظ موجودیت و استقلال خود واقف است.
• او می تواند با سازش ها و تاکتیک های خاصی به تعدیل این تضادها اقدام کند.
• او به تئوری سرمایه داری که توسعه انحصاری آن، بمثابه ضرورت قانونی انباشت سرمایه صورت می گیرد، نیاز ندارد و وقوف بدان، شاید او را در تنظیم تاکتیک خویش گمراه کند.
• پایان دادن به مناسبات سرمایه داری در راستای منافع او نیست.
• زیرا خود او بالاخره سرمایه دار است، اگرچه سرمایه دار کوچکی است.

• این قضیه در مورد کارگر مزدبگیر از قراری دیگر است.
• منافع بلاواسطه او (افزایش میزان دستمزد، بهسازی شرایط کار، تضمین اشتغال، کاهش زمان کار) که از سوی سندیکا نمایندگی می شود، در نظام سرمایه داری، تنها از طریق مبارزه بر ضد صاحبان سرمایه، آنهم بطور ناقص و نیم بند حفظ می شوند.

• چون در چارچوب سیستم سرمایه داری، تبعیض و استثمار او را، اصولا نمی توان از بین برد.
• زیرا سیستم سرمایه داری بر تصاحب خصوصی اضافه ارزش از سوی صاحبان سرمایه استوار شده است.

• کارگر دستمزد بگیر باید برای شناخت منافع خویش، به شیوه عمل این سیستم وقوف پیدا کند.
• یعنی به درک قانون انباشت سرمایه و فرم اجتماعی خاص آن نایل آید.

• او باید دریابد، که تمامت وضعیت و زندگی او (و نه فقط شرایط کار و زندگی او) بوسیله مناسبات تولیدی ئی تعیین می شود که بردگی او را رقم زده و او در چارچوب این سیستم هرگز نخواهد توانست به آزادی خود دست یابد.

• تئوری علمی و فقط تئوری علمی است که می تواند روشن کند که منافع او، از طریق اقدامات خاص، فردی و یا عملی شدن این و یا آن رفرم قابل تحقق نیستند.
• منافع او با منافع همگانی و عام پیوند خورده اند و تنها از طریق زیر و زبر شدن نظام اجتماعی بطور کلی می توانند تأمین شوند.

• کارگر مزدبگیر، بدون این نگرش تئوریک، همواره فقط یک گشتاور وابسته به مناسبات سرمایه داری خواهد بود و دربهترین حالت به مقابله مبارزاتی با استثمارگران و یا کارگزاران آنها برخواهد خاست، ولی اغلب اوقات قربانی مانی پولاسیون (تحریف ایدئولوژیکی و فکری) و سرکوب خواهد بود.

• مراجعه کنید به مانی پولاسیون در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• درک علمی وضع خویش، برای کارگر مزدبگیر، بمثابه کارگر مزدبگیر ـ بی اعتناء به وضع و حال فردی او ـ ضرورت مبرم خواهد داشت، اگر او قصد دفاع از منافع خود را داشته باشد.
• او باید به تعلق خود به طبقه کارگر پی ببرد، طبقه ای که استثمارش شرط وجودی سرمایه است، طبقه ای که وجودش، تضاد داخلی سیستم سرمایه داری را تشکیل می دهد.

• پیش شرط خود رها سازی طبقه کارگر را این شناخت تشکیل می دهد.
• این شناخت سمت و سوی عمل او را تعیین می کند.

• از این رو ست که لنین به هنگام تدوین استراتژی سیاسی مبارزه طبقاتی بر تئوری بمثابه بخش لاینفک پراتیک تأکید می ورزد:

• «مارکس تمامت ارزشتئوری (تئوری مربوط به ارزش) خود را در این می دید، که آن، ماهیتا انتقادی و انقلابی است.
• این مشخصه ـ واقعا، بی کم و کاست و بی چون و چرا ـ ویژگی ذاتی مارکسیسم را تشکیل می دهد.

• زیرا این تئوری وظیفه مستقیم خود را در نکات زیر خلاصه می کند:

1

• کشف کلیه فرم های آنتاگونیسم و استثمار در جامعه مدرن و تعقیب پیگیرانه توسعه آن.

2

• افشای خصلت آن و اثبات اجتناب ناپذیری تحول آن به فرم دیگر.

3

• و خدمت از این طریق به پرولتاریا برای خاتمه دادن هر چه سریعتر و هرچه آسانتر به هرگونه استثمار.»
• (کلیات لنین، جلد 1، ص 333)

• (مفهوم «آنتاگونیسم» در فلسفه مارکسیستی بمعنی نوع خاصی از تضاد دیالک تیکی در عرصه جامعه بکار می رود، که با وجود جامعه طبقاتی پیوند دارد و بر تضاد آشتی ناپذیر میان منافع طبقات جامعه و گروه های اجتماعی مختلف استوار است. مترجم)

• لنین در تدوین تئوری حزب، در اثر خود تحت عنوان «چه باید کرد؟» صریحا به انگلس استناد می کند:
• «انگلس بر خلاف ما، نه از دو فرم مبارزه بزرگ سوسیال ـ دموکراسی (سیاسی و اقتصادی)، بلکه از سه فرم آن سخن می گوید.
• او علاوه بر فرم سیاسی و اقتصادی مبارزه، از فرم تئوریکی آن نام می برد.»
• (کلیات لنین، جلد 5، ص 381)

• لنین بخش هائی از مقدمه انگلس بر رساله «جنگ دهقانی» را به تفصیل بازنویسی می کند.
• (کلیات لنین، جلد 18، ص 561)

• اینجا، مثل بسیاری از دیگر جاها در آثار لنین، روشن می شود که او نظرات خود را بمثابه کاربست متناسب با شرایط نظریات مارکس و انگلس و بمثابه توسعه محتوائی مواضع آندو می داند.

• از این رو ست که سخن گفتن از مارکسیسم ـ لنینیسم بی معنا و بی دلیل نیست.

• لنینیسم مدرنیزاسیون دقتمند آموزش های مارکس و انگلس بنا بر ضروریات سیاست انقلابی در مرحله امپریالیستی فرماسیون اجتماعی سرمایه داری و در اوضاع و احوالی است، که «تئوری، قبل از همه و در وهله اول، راهنمائی برای عمل» باید باشد.
• (کلیات لنین، جلد 23، ص 344)

• مارکسیسم، ماهیتا، دکترین بسته و خاتمه یافته ای نیست.
• مارکسیسم، بمثابه آموزشی از تاریخ (و به سبب ریشه های تاریخ در روندهای طبیعی)، خود تابع تحولات تاریخی مناسبات اجتماعی و دانش علمی است.

• توسعه های واقعیت عینی توسعه تئوری را الزامی می سازند، تئوری ئی که واقعیت عینی را بازتاب می دهد و امکانات نهفته در آن را کشف می کند، تا بتواند برای عمل آماجگذاری کند.

• مارکسیسم یک سیستم باز است، یک سیستم باز به سوی آینده است.

• در عرض 47 سال (از انتشار کتاب «سرمایه» در سال 1867 تا شروع جنگ جهانی اول در سال 1914) سرمایه داری به مرحله نوین توسعه خود گام نهاد، مرحله ای که در آن، تضادهای درونی سرمایه داری تشدید شدند و همزمان، نیروی مخالف نیرومندی، بوسیله سازمان های سیاسی جنبش کارگری قد برافراشت.

• بدین طریق، ضرورت آن پیش آمد که بر پایه تحلیل ماهوی صحیح سرمایه داری در آثار مارکس و انگلس وظایف زیرین جامه عمل بپوشند:

1

• خصوصیات این مرحله جدید سرمایه داری بررسی و درک شوند.
• این یعنی تدوین تئوری امپریالیسم

• مراجعه کنید به فرماسیون های اجتماعی، سرمایه داری، کاپیتالیستی انحصاری ـ دولتی، امپریالیسم، آثار لوسوردو، فرانک دپه، سپمن، مچر در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2

• مبانی مبارزه سازمان یافته طبقه کارگر تعیین شوند.
• این یعنی تدوین تئوری حزب

• مراجعه کنید به حزب مارکسیستی ـ لنینیستی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3

• جلوی نفوذ ایدئولوژیکی عناصر جهان بینی بورژوائی از جمله نئوکانتیانیسم و پوزیتیویسم در جنبش کارگری سد شود.

4

• تقویت ابزارهای متدی و فونکسیونی (عملکردی) راهنمای ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی
• این یعنی تدوین تئوری فلسفی

• (نئوکانتیانیسم، پس از شکست انقلابات 1848 توسعه یافت:
• بورژوازی که به دستاوردهای علوم طبیعی نیاز داشت و در عین حال می بایستی به مبارزه بر ضد نتایج ماتریالیستی ناشی از علوم طبیعی ادامه دهد، به فلسفه کانت روی آورد، که به اندازه کافی تناقضمند بود، تا هر دو حاجت بورژوازی را برآورده سازد.
• پوزیتیویسم، جریانی است که به هیوم روی می آورد، تا تعمیم فلسفی، مورد صرفنظر قرار گیرد و منفرد عمده و یکه تاز میدان شود. مترجم)

• مراجعه کنید به نئوکانتیانیسم، پوزیتیویسم، نئوپوزیتیویسم، نقد نظرات پوپر در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• لنین درهرسه عرصه، در پیوندی تنگاتنگ با آموزش های کلاسیک مارکس و انگلس، دورنماهای نوینی را پدید آورد که با شرایط موجود انطباق داشتند.

• کنار گذاشتن لنین از عمارت تئوری در حال توسعه و نوسازی سوسیالیسم علمی (که بعد از شکست اتحاد شوروی، از سوی برخی بدگویان و دشمنان طبقاتی تبلیغ می شود)، به معنی سقوط در مرحله ماقبل امپریالیستی مناسبات سرمایه داری خواهد بود و ناوک مبارزاتی کمونیسم را خواهد شکست.

• سخن گفتن از مارکسیسم ـ لنینیسم به دلایل زیر امری معنامند است:

1

• سخن گفتن از مارکسیسم ـ لنینیسم تداوم دو جریان در مرحله اول توسعه تئوری را بیان می دارد و حفظ می کند.

2

• سخن گفتن از مارکسیسم ـ لنینیسم خصلت باز تئوری کمونیسم را و خاتمه نیافته بودن آن را نشان می دهد.

3

• سخن گفتن از مارکسیسم ـ لنینیسم ضرورت ادامه کار بر شالوده دستاوردهای به عمل آمده را نشان می دهد.

4

• سخن گفتن از مارکسیسم ـ لنینیسم حاکی از ضرورت تکامل و تکوین مراحل بالنده نوین تاریخ بازتاب ها و سیستم سازی های تئوریکی است که مارکس «تشخص اندیشه ها» (کنکرتیزاسیون اندیشه ها) نام داده است.
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 13، ص 632)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر