۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

چاله ها و چالش ها (110)

ابربشر نیچه
بخش دیگری از چالش میم با فا

1
فا
بحثی که شما مطرح کرده اید ذیل متن انتخابی ام از کتاب حکمت شادان، چند اشکال داشت:
نخست آن که هیچ ربطی به متن انتخابی ام نداشت و بعد آن که به کلیّات پرداخته اید و به جای آن که نظرتان را درمورد آن چند سطر گزیده ی کتاب بنویسید به تأثیر چنین اندیشه ای ـ درنگاهی کلان ـ بر اجتماع پرداخته اید.

2
میم
• حق به نحوی از انحا با شما ست:
• من جزء (منظور مندرج در یک سطر شما) را در دیالک تیک جزء و کل و منفرد (خاص)
(منظور مندرج در یک سطر شما) را در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام مورد تأمل قرار داده ام.

• رابطه جزء با کل، منفرد با عام به رابطه شاخه با درخت می ماند و یا به رابطه درخت با باغ و یا جنگل.


• می توان واله جزء و منفرد (شاخه) شد و درخت (کل و عام) را فراموش کرد و یا واله درخت (جزء و منفرد) شد و باغ را و یا جنگل را (کل و عام را) از یاد برد.

• ولی نمی توان به ارزیابی حتی دست و پا شکسته ای از آن نایل آمد.

• کسی که از کل و عام شروع به حرکت نکند، پس از اتلاف وقت و انرژی، سرش به سنگ شکست می خورد و مجبور می شود که به سراغ کل و عام برود.


• به عنوان مثال:

• می توان در باره عدم و وجود خدا با افراد مذهبی سر و کله زد.
• و پس از اتلاف انرژی و وقت ملتفت شد که باید از حل مسئله اساسی فلسفه آغاز کرد:
• از حل این مسئله که آیا ماده (واقعیت عینی) زاده روح (شعور، ایده، خدا) است و یا روح (شعور، ایده، خدا) زاده ماده (واقعیت عینی) است.

• حل پیشاپیش این مسئله، بار چالشی سنگینی را از دوش آدمی برمی دارد.

• بعد می توان در زمینه بود و نبود خدا به بحث نشست.

• اما راجع به «نظر درمورد آن چند سطر گزیده ی کتاب!»

• شما نوشته اید که رشته معینی را خوانده اید و نمی خواهید پا از لحاف آن رشته بیرون نهید.

• فقط از چیزهائی خوش تان می آید، مثلا از افاضات نیچه.

• این حق شما ست.


• روی سلایق شخصی افراد که نمی شود، بحث کرد.

• در باره درجه حقیقت احکام می توان بحث کرد.

• ظاهرا برای شما زنده زنده سوزاندن 6 میلیون انسان (به قول نیچه برده، زباله و نه ابربشر از قماش هیتلر و گوبلز و هرمان هرینگ و غیره) مسئله ای نیست.

• این هم حق شما ست و در این زمینه همفکران بیشماری دارید.

• در این جور موارد نمی توان بحث کرد.

• فقط می توان غم خورد.
• اگر توان غمخواری برای کسی در این روزگار تیره و ظلمانی باقی مانده باشد.

3
فا
چون اینجا درج نمودید، به عنوان مخاطب، لازم دیدم چند سطری بنویسم که در دائره المعارفم، به آن اتلاف وقت نمی گویند!

4
میم
• خیلی ممنون.

5
فا
این که نوشته اید :«اهمیت ندادم به اینکه نظر را شما فرمولبندی کرده اید و یا نظر دیگری را از آن خود کرده اید».
من هرگز نظر کسی را ازآن خود نکرده ام، آن هم در مورد نیچه!

6
میم

• منظورم از مفهوم «از آن خود کردن نظری»، آشنائی و درک و هضم و قبول آن بود.
• چنین کاری ـ فی نفسه ـ عیب نیست.

• منظور من این بود که صاحب نظر در وهله نخست، مطرح نیست، بلکه خود نظر مطرح است.


• دلیل:

• چون صاحب نظر در طی توسعه و تکامل ناگزیرش، می تواند نظرش را مورد تجدید نظر قرار دهد، تصحیح کند، رد کند، ولی خود نظر همچنان به جای خود می ماند و داوری می طلبد.

7
فا
و در تمامی مقاله ها و مطالبم اگر جایی کوچک ترین استفاده ای از منبعی کرده ام، حتما نوشته ام و ارجاع داده ام به اصل منبع.

8
میم

• چنین کاری را هر کسی می تواند بکند و قاعده هم بر این است.

• ولی این کار فرمال، مانع ان نمی شود که نظر مطروحه مورد بازاندیشی قرار نگیرد و در صورت لزوم نقد نشود.


• من هم ـ قبل از همه ـ نه خود شما را، بلکه نظر مطروحه از سوی شما را، تقدیس جرثومه هائی از نوع نیچه را به نقد کشیده ام.

• شما می توانید با اقامه دلیل منطقی، نظرات مرا رد کنید.
• اینکه شما در نوشته های تان به ذکر منبع می پردازید و یا نه، ربط چندانی به موضوع بحث ندارد.

9
فا
در عین این که سال ها ست مرید هیچ بتی نیستم و چقدر به دلم نشست وقتی درکتاب " نیچه برای معاصران" از او خواندم:
نمی خواهم کسی درچیزی ادای مرا درآورد و پس از من پیروی ام کند ، می خواهم هرکسی پی خود برود و خود را برفیبد.

10
میم

• می توان مرید هیچ بتی نبود و در عین حال بت پرست بود.

• چگونه؟

• می توان بتی از خویشتن خویش تراشید و به پرستش آن نشست!

• خودپرستی ظاهرا ـ و فقط ظاهرا ـ با بت پرستی تفاوت و تضاد دارد، ولی نه ماهیتا.


• ضمنا من نگفتم که شما ادای نیچه را در می آورید.
• کاش فقط ادای او را در می آوردید.
• شما ایده های تعفن انگیز او را اشاعه می دهید، وجهه بر باد رفته او را به او برمی گردانید.

• هر نام دیگری که خواستید می توانید بدان بدهید.


• ولی نام ها تغییری در ماهیت ها نمی دهند.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر