۱۳۹۰ آذر ۲۱, دوشنبه

قصه های خانم گاف (32)

فولا

دست خودت نیست!
گاف سنگزاد

• شاعره ای از طایفه پست مدرنیسم در نوشته موجز و مختصری تحت عنوان «دلتنگی» به داوری در باره جنس زن پرداخته بود:
• «جای یک نفر خیلی خالیه!
• دست خودت نیست، زن که باشی گاهی دوست داری تکیه بدهی، پناه ببری، ضعیف باشی ...
• گهگاه حریصانه بو می کنی، شاید عطر تلخ مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد.
• دست خودت نیست، زن که باشی گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی و قناعت می کنی به رؤیای حضورش ...
• دست خودت نیست، زن که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی....
• دست خودت نیست.»

• اندیشنده پس از قرائت قضاوت شاعر نتوانست اندیشه اش را برای خود نگه دارد و گفت:

• «تحلیل دیالک تیک زن و مرد و ضمنا روانشناسی زن و مرد در جامعه ایران یکی از ضرورت های بیشمار است.

• ولی متأسفانه در این زمینه کم کار شده و یا من بی خبرم.

• محمود دولت آبادی در قصه هایش، بویژه در کلیدر به این مسئله می پردازند.


• این چند خط که شما نوشته اید، می تواند آغازی برای این مهم باشد تا خود این فاکت ها ـ به نوبه خود ـ مورد تحلیل علمی قرار گیرند و به شناخت جامعه و نیمه زن آن کمک کنند.


ولی نحوه تبیین شما، فاتالیستی (تقدیرگرایانه) جلوه می کند، آن سان که انگار چنین است و هرگز نمی تواند طور دیگر باشد.»

مراجعه کنید به پست مدرنیسم و امپریالیسم، پست مدرنیسم، پست هیستوریسم، فاتالیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر