۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

جمهوری خلق چین ـ سی سال سیاست رفرم و درهای باز (1)

دکتر هلموت پطرز (1930)
چین شناس آلمانی
تز دکترا:
حاکمیت تایپینگ در دوره قیصر چانگهو و ژائو ون
بررسی سیاست ارضی و مالیاتی آن زمان
پروفسور دانشگاه کارل مارکس در لایپزیگ
رئیس چین پژوهی در آکادمی علوم آلمان دموکراتیک
آثار
مائوئیسم و امپریالیسم
چین در میان دیروز و امروز
چین به کدام سو رهسپار است؟
اندرزهای چینی
جمهوری خلق چین از قرون وسطی به سوسیالیسم
هلموت پطرز
برگردان شین میم شین
دفاتر مارکسیستی
نوامبر 2010

• تحول جمهوری خلق چین یک آزمون بزرگ تاریخی است که خودویژگی اش در گذار از یک جامعه ماقبل سرمایه داری به سوسیالیسم، در ابعاد و دامنه آن و در علنیت بی سابقه آن است.
• نتیجه نهائی این آزمون دورانی توسعه و تکامل جنبش سوسیالیستی جهانی را دستخوش تحول بنیادی خواهد ساخت.

سی سال سیاست رفرم و درهای باز جمهوری خلق چین را ـ علیرغم همه معضلات و مشکلاتش در راه مدرنیزاسیون جامعه ـ گامی بزرگ به پیش برده است.
• اما طولانی ترین و احتمالا دشوارترین مقطع این روند گذار تاریخی هنوز در پیش است.
• من در این مقاله تحت عنوان «سی سال سیاست رفرم و درهای باز» باید توجه خود را به بعد تاریخی و به مسئله سوسیالیسم خاص مربوط بدان معطوف دارم.
• دلم می خواهد که در این مقاله به مسائل زیر بپردازم:

1
مسئله اول
• تأثیرات کماکان عناصر سیستمذاتی جامعه قرون وسطائی.

2
مسئله دوم
• ماهیت سیاست حزب کمونیست چین و تأثیرات ضد و نقیض آن.

3
مسئله سوم
• خصلت و سطح توسعه جامعه چین.

*****
1
تز اول

• در روند گذار کنونی جمهوری خلق چین، هم در عرصه مادی و هم در عرصه معنوی، فاکتورهای سیستمذاتی جامعه ماقبل انقلاب کماکان اثرگذار هستند.
• این فاکتورها تأثیر عظیمی از خود باقی می گذارند و سدی در مقابل پیشرفت اجتماعی بشمار می آیند.
• در مد نظر داشتن عوامل ملی بغرنج و قبل از همه هسته آنها، نظام اجتماعی و سطح توسعه آن برای درک کلیه مسائل مربوط به انقلاب و ساختمان جامعه نوین از اهمیت تعیین کننده ای برخوردار است.
• میان ارزیابی تخمینی عوامل ملی و تعیین استراتژی از سوی سوبژکت انقلابی پیوند بیواسطه ای وجود دارد.
• ما بنا بر تجارب خود می دانیم که در کشورهای به اصطلاح «سوسیالیسم رئال» نیز از این بابت مسائل و معضلات بیشماری وجود داشته است.

• به دلایل مختلف، ارزیابی های سیاسی به عمل آمده از سوی احزاب حاکم در این کشورها در باره سطح توسعه نایله که بعدها بی پایگی علمی شان ثابت شد و اکثر ارزیابی های آنها مبنی بر پیشرفت تاریخی غلو آمیز بوده اند:
• مثلا در رابطه با تزی که بنا بر آن، سوسیالیسم پس از ختم دوره به اصطلاح گذار، خصلت برگشت ناپذیر کسب می کند و درک آنها از ورود به مرحله «سوسیالیسم توسعه یافته» نیز غلط بوده است.

• من امروز در آن نوعی «بیماری کودکی کمونیستی» را می بینم.
• حزب کمونیست چین در این میان استثنائی نبوده است.
• حزب کمونیست چین با تز مبتنی بر نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره بودن جامعه چین (تزی که هنوز هم تصحیح نشده) در سال 1949 به نیروها و عناصر ماقبل کاپیتالیستی و عمیقا ریشه دوانده در جامعه سنتی چین کم بها داده بود.

• این تز با تز استالین مبنی بر وجود «بقایای فئودالی در جامعه چین» در سال 1927 انطباق داشت.
استالین با اعلام این تز می خواست که به بحث لاینقطع در حزب کمونیست شوروی راجع به جامعه چین پایان دهد.
• بدین طریق، این درک از وجود «بقایای فئودالی در جامعه چین» وارد بین الملل کمونیستی و از طریق آن وارد حزب کمونیست چین شده بود.

تئوری و پراتیک «انقلاب بورژوائی ـ دموکراتیک نوین» (نوین به سبب اینکه انقلاب تحت رهبری پرولتاریا ست) و یا «انقلاب دموکراتیک نوین» و یا «انقلاب دموکراتیک خلق» بر همین تز استوار شده بود.
• اندیشه ذاتی این تز عبارت از این بود که بر «بقایای فئودالی» در جامعه «به آسانی» می توان غلبه کرد و بدین طریق راه گذار به سوسیالیسم باز می شود.

• این تصور به گنجینه فکری بلشویسم 1917 تعلق داشت.
لنین با «خط مشی اقتصادی نوین» (نپ) نظر خود را تغییر داد و به جای حمله برق آسا بر سرمایه داری، این مسئله را مطرح ساخت که گذار از یک جامعه عقب مانده قرون وسطائی به سوسیالیسم را چگونه باید سازمان داد؟

• پس از درگذشت لنین، حزب کمونیست اتحاد شوروی تحت تأثیر استالین به درک کهنه 1917 برگشت.
• از این رو ست، که نظر اجتماعی ـ استراتژیکی نوین لنین از سال 1921 در «تاریخ مختصر حزب کمونیست شوروی» دیگر نقشی بازی نمی کند.
• این باور نادرستی بود که سرانجام اثرات اجتماعی فاجعه باری بجا گذاشت.
• مراجعه کنید به «جهش بزرگ به پیش!» و «انقلاب فرهنگی»

سیاست رفرم و درهای باز حزب کمونیست چین که از اواخر 1970 به راه افتاد، بر بنیان ارزیابی نوینی از عوامل و مسائل ملی استوار شده بود.
• معمار این سیاست، دن سیائوپینگ چهار جنبه مهم زیر را عمده می کند:

جنبه اول
• عقب ماندگی کمان اقتصادی و فرهنگی جمهوری خلق چین.
• فزونی خارق العاده جمعیت کشور.
• میزان اندک ذخایر زیر زمینی و طبیعی به نسبت جمعیت کشور.
• عقب ماندگی کشور بلحاظ توسعه اقتصادی از کشورهای مجاور و تایوان

جنبه دوم
• تضاد شدید میان نیروهای مولده اجتماعی عقب مانده و فرا اجتماعی بودن فرمال مالکیت بر وسایل تولید.

جنبه سوم
• سیستم بشدت متمرکز و ناکارآ و بوروکراتیکی قدرت سیاسی.

جنبه چهارم
• سوسیالیسم عقب مانده و توسعه نیافته.

*****
• جنبه چهارم به بررسی دقیقتر احتیاج دارد.
• اینجا مسئله این است که جامعه سوسیالیستی با کدامین معیار مورد ارزیابی قرار می گیرد؟
معیار ارزیابی جامعه سوسیالیستی آیا سوبژکت انقلابی است و یا واقعیت عینی است؟

• تز «در چین یک جامعه سوسیالیستی ـ اگرچه عقب مانده ـ وجود دارد!» را مدیون مائوتسه تونگ هستیم.
• او در سال 1956 پس از آنکه تحول به اصطلاح سوسیالیستی مالکیت بر وسایل تولید عمدتا انجام یافت، این تز را فرمولبندی کرد.
• بنظر مائو، با این اقدام، دوره گذار به پایان می رسد.
• این تز در سال های 1980 به بعد، با تز «مرحله آغازین سوسیالیسم» به حیات خود ادامه داد.
• این یک موضعگیری سیاسی بود.

• اما سؤال این است که آیا سوسیالیسم بر بنیان مادی عقب مانده بطور کلی امکان پذیر است و یا نه؟
• پاسخ به این پرسش را در گنجینه تئوریکی مارکس می یابیم.
• مارکس بر آن بود که «حقوق نمی تواند بالاتر از توسعه اقتصادی و توسعه فرهنگی مشروط به توسعه اقتصادی جامعه باشد.»

• این حکم مارکس با درک حزب کمونیست چین، مبنی بر اینکه «بر زیربنای اقتصادی عقب مانده می توان روبنای سوسیالیستی پیشرفته تر برپا داشت» در تضاد است.
مراجعه کنید به دیالک تیک زیربنا ـ روبنا

• در چالش های سال های 1980 به بعد، در زمینه تعریف جدیدی از سوسیالیسم دو گشتاور چشمگیر بوده اند:

گشتاور اول
• اولا در پایان بحث پیرامون «سرمایه داری چیست؟ سوسیالیسم چیست؟» عناصر کاپیتالیستی ـ مثلا اقتصاد بازار ـ به مثابه عناصر سوسیالیستی جا زده می شوند.

گشتاور دوم
• ثانیا میان عناصر و ارزش های سوسیالیستی و عناصر و ارزش های تعیین کننده سیستم اجتماعی پیش از انقلاب مرزبندی صورت نمی گیرد.

• عمدتا فقط دن سیائوپینگ است که در سال های 1980 به بعد، بکرات به تأثیر نیرومند «بقایای فئودالی» در روبنای سیاسی ـ ایدئولوژیکی اشاره می کند.

• او از جمله به پدیده پدرسالاری و درک سلسله مراتبی، به تصورت بی رمق راجع به حقوق و تکالیف شهروندان، به برخورد «رسمی و اداری» به مسائل اقتصادی و کشیدن حد و مرز میان آن و واحد اداری مجاور اشاره می کند.

• این «بقایای فئودالی» سدی در راه پیشرفت اجتماعی اند.
• این بقایا در تأثیر عملی شان بر روابط اجتماعی بنیادی صدمه می زنند.

• من برای روشن کردن منظور خود به چند مثال مشخص اشاره می کنم:

1
مثال اول

شهروند جامعه مدرن هنوز در جمهوری خلق چین تشکیل نشده است.
• این بدان معنی است که جمهوری خلق چین اینجا نمی تواند با «خدمات» همبودهای کشت و کار چندین هزار ساله خود رابطه برقرار کند.
لیانگ شومینگ ـ فیلسوف چینی ـ به این نکته اشاره می کند:
• «بزرگترین ناگواری فرهنگ چین عدم کشف فرد است.»

• این بدان معنی است که در این جامعه نه فرد بلکه توده تعیین کننده بوده است.
• پس از تشکیل جمهوری خلق چین، همین سنت فکری به شکل عملیات توده ای ادامه یافت.
• راه تحقق سیاست حزب تا سال 1970 نه شکوفائی نقش فرد، بلکه عملیات توده ای بوده است.
• این حقیقت امر که شهروند چینی تشکیل نیافته، به قول چنگ هوئی، پروفسور مدرسه حزبی منطقه گوانگ دونگ، تأثیرات منفی جدی به جا گذاشته است:
• «در فرهنگ قوانین سنتی چین، به کلکتیف ارزش گذاشته می شود و به فرد منفرد کم بها داده می شود.
• این ایدئولوژی به قدرت دولتی امکان محدود سازی حقوق شخصی افراد را فراهم می آورد.
• به همین دلیل در چین بندرت می توان شاهد نیروهائی بود که به مقاومت در مقابل قدرت دولتی برخیزند و حد و مرزی برای آن تعیین کنند.
• از این رو، در چین، بلحاظ حقوق فردی ئی که مقاومت در مقابل قدرت دولتی را امکان پذیر سازد و در کل، تعادل لازم را پدید آورد، نقصان و کمبود جدی وجود دارد.
• این امر به فقدان نیروهای محرکه لازم منجر می شود، نیروهای محرکه ای که باید از اقشار تحتانی و میانی برخیزند و تحول در فونکسیون های دولتی را سبب شوند.»


• بدین طریق، تسلط دستگاه دولتی و در نتیجه تسلط نمایندگان دولت بر توده های پهناور خلق می تواند خود را با پیامدهای وخیمش، بارها و بارها بازتولید کند.

• بنظر من، این رابطه خود را در اصل معروف «حزب برای مردم حکومت می کند!» (حزب به نمایندگی از طرف مردم حکومت می کند. مترجم) نمایان می سازد.

2
مثال دوم

• از زمان سیاست درهای باز در سیستم قدرت سیاسی وضعی پدید آمده که در چین به شرح زیر معنی می شود:
• پائین ترین سطوح باید بی اعتنا به سیاست مرکزی، سیاست خاص خود را دنبال کند.

• در این پدیده چیزی بمراتب فراتر از عدم انطباق میان سطوح مرکزی و محلی نهفته است.
• سیستم قدرت سیاسی متمرکز در کلیه سطوح و در کلیه واحدها بطور نامتمرکز عمل می کند و فونکسیون آن در مناطق مختلف متفاوت است.
• مناطق در این زمینه بنا بر منافع خود کسب استقلال کرده اند.
• در باره رفرم اداری ششم (تشکیل وزارتخانه های بزرگ و غیره) مصوبه مارس 2008 ، یکی از رؤسای مطالعات مرکزی به نام پروفسور ژو تیان یینگ از مدرسه حزبی کمیته مرکری حزب کمونیست چین می نویسد:
• «اگر منافع این مؤسسات بیش از اندازه بر ضد یکدیگر باشد، تن به اجرای اصلاحات نخواهند داد.
• آنگاه حل مسائل بمراتب دشوارتر خواهد شد.»

• این پدیده جدیدی نیست.
• همین پدیده در همبودهای کشت و کار سنتی چین با تشکیل محافل ژون (محفل یکی از حکام چین باستان) تشکیل شده بود.

• در پراتیک قضاوت امروزین، بیشتر اوقات حقوق شهروندان حیف و میل می شود.
• بنا بر قانون اساسی جمهوری خلق چین، در کلیه مناطق کشور، حقوق اولیه واحدی اعتبار دارند.

• (حقوق اولیه لیستی از حقوق واجب الاجرای مندرج در قانون اساسی است که با برسمیت شناسی شرایط اساسی زیست انسانی در رابطه اند.
این مفهوم در فرصتی دیگر در تارنمای دایرة المعارف روشنگری مفصلا توضیح داده خواهد شد. مترجم)

• «اما در همه مناطق جمهوری خلق چین، قوانین، قواعد و سیاست هائی وجود دارد که حقوق جمعیتی را که از مناطق دیگر به آنجا کوچ کرده باشند، حیف و میل می کند.
• اگر کسی محل سکونت خود را از منطقه الف به منطقه ب منتقل کند، می تواند کلیه حقوق اولیه خود را از دست بدهد.»

• در سرمقاله روزنامه چین جنوبی می خوانیم:
• «حل مسائل در مناطق بیگانه دشوار است.
• باید سیستمی از دادگاه های مستقل تشکیل شود.»

• مثال بارز در این زمینه کارگران ساختمانی بوده اند.

• اثرگذاری های کماکان قرون وسطی در عرصه های دیگر زیر نیز خود را نمایان می سازند:
• در مناطق روستائی در عناصر اقتصاد مافیائی واره.
• در گرایشات توسعه اقتصاد محلی سنتی.

3
مثال سوم

• تلاش های به عمل آمده در «انقلاب فرهنگی» برای دمساز کردن اقلیت های ملی یکی دیگر از این مثال ها ست که از اثرگذاری کماکان عادات چندین هزار ساله حکایت می کند.
• کونفوسیوس گفت:
• «اگر بربرها نیز حاکم داشته باشند، دیگر حتی با کشور بزرگ ما قابل قیاس نخواهند بود، اگر حاکم نداشته باشد!»

• این نظریه بر همین بنیان پا گرفته بود که «برای اهلی کردن «بربرها» باید به آنها «عادات و آداب» خود را بیاموزیم.»

• مثال هائی از این قبیل حاکی از آنند که چین امروزی هنوز چین سنتی را نه بلحاظ فرهنگ مادی و نه بلحاظ فرهنگ معنوی پشت سر ننهاده است.

• ما امروز هم کماکان «با چینی سر و کار داریم که میان دیروز و فردا» قرار دارد.

پایان بخش اول

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر