۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

دین و مذهب (3)

پروفسور ورنر شوفن هاور
برگردان شین میم شین

I
مسیحیت

• در دوره بحران جامعه برده داری، مسیحیت ـ بمثابه مذهب توده های ستمکش و تحت استثمار امپراطوری روم ـ پا به صحنه می نهد که عناصر عقیدتی و اسطوره ای مذاهب جهان باستان را، بویژه مذهب یهود را، بصورت تغییر یافته ای در بردارد.
مسیحیت در آغاز ـ بمثابه یکی از جریانات مذهبی ـ در محافل یهودی در محلات یهودی نشین اروپا بوجود آمده بود.
• مسیحیت حاوی عناصر زیر بوده است:

1
• ایده مسیحا، بمثابه ناجی مردم از عذاب زندگی اجتماعی.

2
• عناصر جریانات مذهبی ـ فلسفی (استوئا، فیلون) با نظریات آنها در رابطه با گناهمندی جهان، آموزش مربوط به روح و واسطه الهی آنها، اعتقاد آنها به خدایان دو باره زنده شونده، تصورات مربوط به انسانخدا، که در اعتقاد به امپراطوران روم بوجود آمده بود.
هیئت عرفانی مسیح، بر شالوده همه این عناصر قوام می یابد.

مسیحیت در جریان توسعه بعدی اش، به موعظه تواضع و تسلیم می پردازد که از سوی طبقات استثمارگر در راستای منافع شان مورد سوء استفاده قرار می گیرد و در قرن چهارم میلادی به مذهب حاکم مبدل می شود.

• پس از تقسیم امپراطوری روم به دو قسمت شرقی و غربی، از قرن نهم تا یازدهم میلادی، دو کلیسای مسیحی نیز پا به عرصه وجود می نهند که هنوز هم وجود دارند:
• کلیسای کاتولیکی در غرب و
• کلیسای ارتدوکس (یعنی واقعا مؤمن) در شرق.

II
بودیسم

بودیسم که در قرن ششم تا پنجم قبل از میلاد، در هندوستان پا به عرصه وجود می نهد، همانند مسیحیت یک مذهب جهانی است و قبل از همه، در کشورهای شرق دور رواج دارد.

بودیسم می کوشد تا جای برهمنیسم ، یعنی اعتقاد به طبیعت را در هندوستان بگیرد، که از سوی روحانیان برهمنی حفظ و به طرز نوینی تفسیر می شد.
بودیسم عجز توده های مردم را منعکس و تحکیم می کند و مبلغ ایده ریاضت و دردکشی، بمثابه اصل هر نوع وجود بوده است.
• بودیسم راه نجات انسان را در قناعت و ریاضت می داند.

بودیسم مبلغ اسطوره معلم الهی و ناجی، یعنی بودا ست، که بطرز اعجازآمیزی زاده شده است.
بودیسم همانند مسیحیت و اسلام به خلق معینی تعلق نداشته است.
• با ترویج بودیسم در تبت، فرم خاصی از این مذهب بوجود می آید که لامائیسم نام دارد.
بودیسم لامائیستی از تبت به مغولستان و بورجات راه می یابد.
عرفان بودیستی تاکنون، منبع مهمی برای آموزش های عرفانی بورژوائی بوده است.
مرکز بودیسم، امروزه ژاپن است.
• بودیسم در هندوستان کنونی رواج وسیعی ندارد.

III
هندوئیسم

• در هندوستان سکت های مذهبی مختلفی وجود دارند که تحت عنوان کلی هندوئیسم جمعبندی می شوند.
هندوئیسم نتیجه تغییرات به عمل آمده در پولی ته ئیسم (چند خداپرستی) باستانی است.

IV
اسلام

اسلام که در قرن هفتم میلادی در عربستان پا به عرصه وجود می نهد، موقعیت زندگی دامپروران چادرنشین و گروه های پراکنده کشاورزان مسکونی را منعکس می کند، که به علت کاهش اهمیت تجارت کاروانی، بی زمینی، تحت استثمار بیمارگونه و زیر فشار و ستم بودن مردم از سوی اشراف طوایف و قبایل خود که رو به فئودال شدن گذاشته بودند.

محمد در سال 610 میلادی، بمثابه مبلغ مذهبی، «پیامبر» آغاز به تبلیغ می کند.
• اسلام آئین پولی ته ئیستی (چند خداپرستی) را با مونوته ئیسم (یکتاپرستی) جایگزین می سازد و بجای خدایان بیشمار، خدای واحدی بنام «الله» را می نشاند و به آموزش تسلیم کامل در برابر اراده الهی می پردازد.

دولت تئوکراتیکی نوین در عربستان، در اسلام از سوئی وسیله ای برای منضبط کردن جنگجویان خود می یابد و از سوی دیگر ابزاری برای تابع ساختن توده ها، بکمک موعظه قناعت و تواضع کامل.

• اسلام به قدرت خلفا جامه الهی می پوشاند که جانشین پیامبر می شوند و قدرت مذهبی، نظامی و اداری را در انحصار خود داشته اند.
• اسلام چند همسری، مقام نازلتر زن و بسیاری از جنبه های روابط اجتماعی آن زمان را جایز می شمرد.
• اسلام ببرکت جنگ های اشغالگرانه اعراب اشاعه وسیع می یابد و به مذهب جهانی مبدل می شود.
• اسلام گروهی از کشورها در خاورمیانه، آسیای مرکزی و قفقاز را در بر گرفته و در اندونزی و هند و چین نفوذ کرده است.

• در دوره فئودالیسم، اسلام به جریانات مختلفی (سنی، شیعه و غیره) تجزیه می شود که در قسمت های مختلف خلافت اشاعه یافته اند.
• بعدها فرقه هائی پا به عرصه وجود می نهند که قصد نوسازی اسلام را بر سر داشته اند.

*****
• کلیه این ادیان (بودیسم، مسیحیت، اسلام و غیره) حاوی یک «محتوای ما قبل تاریخی» اند، ذخیره ای از تصوراتی که از زمان های قدیم به میراث برده اند، ولی مشخصه اصلی این ادیان مونوته ئیسم آنها ست، که بیانگر و تحکیم کننده شرایط نوین ستم طبقاتی است.

• در جامعه فئودالی، مذهب به درجه ایدئولوژی حاکم ارتقا می یابد و به آلت دستی در دست اربابان فئودال مبدل می شود.
• مذهب به سدی در راه توسعه علوم، تفکر فلسفی و فرهنگ بدل می شود و در همه جوانب زندگی جامعه نفوذ می کند.
• حتی جنبش های خلقی ضد فئودالی در این دوره، در بسیاری از این کشورها فرم های مذهبی به خود می گیرند و بصورت فرقه های مختلف و گروه های ملحد و منافق و غیره خودنمائی می کنند.
• بسیاری از جنگ ها (جنگ های صلیبی و غیره) نیز تحت نام مذهب صورت می گیرند.

• در دوره تجزیه جامعه فئودالی، فرقه های مختلف مسیحیت پا به عرصه وجود می نهند، از آن جمله اند:
• پروتستانتیسم (لوتر) و کالوینیسم.

مارکس خاطرنشان می شود که آئین انسان انتزاعی که در مسیحیت عرض اندام می کند، دمسازترین فرم مذهبی برای مناسبات تولیدی سرمایه داری است، بویژه در فرم های خاص بورژوائی پروتستانتیسم، دئیسم و امثالهم.

• (دئیسم یک جریان مذهبی ـ فلسفی در روشنگری انگلیس، فرانسه و آلمان بوده، که بمثابه پاسخی برای کشمکش های طبقاتی در قرن شانزدهم و هفدهم که زیر پرچم مذهب صورت می گرفتند، ایده یک مذهب طبیعی و یا طبیعتمذهب مبتنی بر عقل و مبتنی بر جنبه های مثبت همه مذاهب را توسعه داد و ضمنا تعالیم مسیحیت و تاریخ آن را به تیغ انتقاد سیستماتیک سپرد.
• تنش درونی تفکر دئیستی از تضاد ناآگاهانه میان موضع حقوقی ـ طبیعی آغازین آن و نطفه های نگرش تاریخی آن نشئت می گیرد، که دئیسم به عنوان وظیفه ای برای توضیح رابطه تاریخی مذهب طبیعی و مسیحیت برای خود تعیین کرده بود.
• تأثیر دئیسم در قرن هجدهم میلادی غول آسا بوده است و اکثریت روشنگران، دئیست بوده اند. مترجم)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر