۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

مذهب چیزی فراتر از افیون و اعتراض ـ بخش پایانی


موریس گوده لیه (1934)
مؤسس اتنولوژی اقتصادی نئومارکسیستی
متخصص جوامع اقیانوسیه
رئیس پژوهش مدرسه عالی اهس پاریس
نماینده نئواستروکتورالیسم

سخنی با خوانندگان انگشت شمار دایرة المعارف روشنگری:
در دفاتر ماکسیستی
میان نمایندگان «تئولوژی رهائی بخش» و اندیشمندان مارکسیست ـ لنینیست
بحثی ارزشمند از هر نظر در جریان است.
دایرة المعارف روشنگری نمونه ای از موضعگیری های این دو گرایش را منعکس خواهد کرد.
تعریف دایرة المعارفی مقوله «مذهب» قبلا منتشر شده است و مطالعه اش را می توان توصیه کرد.

مذهب پایگاه اجتماعی نیز دارد!
کونو فوسل
برگردان شین میم شین

بخش سوم
اسطوره، ایدئولوژی، مذهب
انطباق و تمایز

1
تز اول

اسطوره و ایدئولوژی ـ بلحاظ فونکسیون ـ فرقی با هم ندارند.
اسطوره و ایدئولوژی فونکسیون واحدی را در فرم های مختلف عملی می سازند.
• اما منظور از همانندی فونکسیونال (بلحاظ عملکردی) چیست؟
اسطوره و ایدئولوژی مدل های ساختار واحدی اند که سه فونکسیون به عهده دارد.

فونکسیون های سه گانه اسطوره و ایدئولوژی

فونکسیون اول
• تضمین هویت فرد و یا حفظ نفس فرد.

فونکسیون دوم
• انتگراسیون (همپیوندی) اجتماعی.
• به عبارت دیگر، ایجاد احساس تعلق به همبود و از آن خود تلقی کردن ارزش ها و هنجارهای همبود.

فونکسیون سوم
• استدلال و اثبات هنجارها و توضیح جهان.

*****
ایدئولوژی خلئی را پر می کند که اسطوره از خود به جا می گذارد.
ایدئولوژی اما قبل از هر چیز، به انجام وظایف مربوط به سه فونکسیون قوق الذکر می پردازد که اسطوره از عهده انجام شان بر نیامده است.
ایدئولوژی ضمنا محتوای اسطوره را به آنچه که بلحاظ سیاسی ضرورت دارد، تقلیل می دهد.
بعد سیاسی اسطوره را خلاصه می کند و اغلب با یاوه و پرت و پلا ماستمالی می کند.
ایدئولوژی رابطه با طبیعت را با رابطه بی واسطه با حاکم و یا قدرت سیاسی مرکزی جایگزین می سازد.

ایدئولوژی بدین طریق، در قبال اسطوره بطور آشکار و بی پرده فونکسیون مشروعیت بخشیدن به حاکمیت را نیز به عهده می گیرد.
• البته منظور این نیست که اسطوره فونکسیون تضمین حاکمیت را به عهده نمی گیرد.
• منظور این است که ایدئولوژی این فونکسیون را بطور آشکار و بی پرده در فرم رابطه ای با طبیعت و یا در فرم عرفی که بطور فیزیولوژیکی ـ بیولوژیکی مدون گشته، به انجام می رساند.

• مثال:
• این مسئله را می توان با مثال هائی از اتنولوژی (قوم شناسی) تأیید کرد.
• ما به عنوان نمونه، فرهنگ های میلیتاریزه شده گینه نو را در نظر می گیریم، آنجا که به مردها قدرت ماورای طبیعی ئی نسبت داده می شود و اعلام می شود که آنها قادر به فرمانروائی بر طبیعت اند.
اسطوره بدین طریق، وابستگی طبیعی مردها به زایندگی زنان را از کار می اندازد و به حفظ انحصاری قدرت در دست مردها خدمت می کند.

• از این رو، می توان به اختصار چنین گفت:
• همه جا، وقتی که فونکسیون حفظ حاکمیت ساختار اسطوره را فراتر از حد معمول تعیین می کند، یعنی دلایل مربوط به اعتبار حاکمیت در ماهیت خود آن نشان داده می شود، آنگاه اسطوره به ایدئولوژی استحاله می یابد.

• مؤسساتی که در جامعه اسطوره فرما برای عملی کردن فونکسیون های بنیادی تشکیل می شوند، به موازات تشکیل ایدئولوژی متمایز می گردند و با گذشت زمان به کسب استقلال آغاز می کنند، تا اینکه سرانجام در جوامع طبقاتی به مرجع ایدئولوژیکی خودمختار در جوار اقتصاد و سیاست بدل می شوند.

ایدئولوژی بدین طریق، فراتر از تنظیم کومونیکاسیون اجتماعی موجود در اسطوره (در فرم مبادله زنان، مبادله اجناس و مبادله اخبار) فونکسیون تضمین هویت کلکتیف را از طریق تشکیل قدرت دولتی به عهده می گیرد که بعد به نوبه خود به عالی ترین فرم ایدئولوژی بدل می شود.

تز دوم

مذهب در مقایسه با اسطوره، سیستم فراگیرتری است.
• مذهب علاوه بر عناصر اسطوره ای، حاوی عناصر جادوئی، عناصر عرفی و عناصر دگماتیک و اتیک (اخلاق) عقلائی است.

• البته عناصر اسطوره ای مذهب بلحاط فونکسیون همتراز با عناصر غیر مذهبی اساطیر می مانند.
• درست به همین دلیل است که مذهب نمی تواند از اساطیر صرفنظر کند، وقتی که آنها را از عرصه بدر می راند، تا کارآئی برتر خود را به نمایش بگذارد.
• از این رو، هر برنامه اسطوره زدائی به معنی تضعیف همزمان مذهب و به معنی تخریب توان کارآئی خاص مذهب خواهد بود.

تز سوم

مذهب در مقایسه با ایدئولوژی نیز سیستم فراگیرتری است.
مذهب در همه جا، تنها زمانی بلحاظ فونکسیون همتراز با ایدئولوژی است که در جامعه ای برای انجام فونکسیون های خاص ایدئولوژی به خدمت گرفته شود.
• این همترازی فونکسیونال و این پدیده که مذهب اغلب «ایدئولوژی بهتری» است، سبب می شود که انسان ها بطور انتزاعی میان مذهب و ایدئولوژی در مجموع علامت تساوی بگذارند.
• آنها اما با این کار هم تفاوت محتوائی عناصر را نادیده می گیرند و هم یکسانی تشکیل عام هر دو سیستم را.

• بنابرین، مذهب می تواند ایدئولوژی نیز باشد.
• اما ایدئولوژی هرگز نمی تواند مذهب باشد.

بخش چهارم
مذهب به مثابه یک امکان انفراساختاری
موریس گوده لیه ـ فیلسوف و آنتروپولوگ فرهنگی ـ می کوشد تا تأملات مارکس را توسعه بیشتری بدهد و دره فوق الذکر را اندکی پر کند.
• بنظر گوده لیه مفاهیم مارکسیستی کلاسیک از قبیل زیربنا (انفراساختار) و روبنا (سوپرساختار) را نباید به مثابه مفاهیم مشخص برای طبقه بندی مؤسسات اجتماعی مختلف درک کرد، بلکه بیشتر به مثابه مفاهیم مجرد برای تمیز فونکسیون های اجتماعی مختلف.
• با مفهوم زیربنا (یعنی ساختار مناسبات تولیدی) سیستم روابط اجتماعی ئی تبیین می شوند که به تنظیم سه گشتاور زیر می پردازند:
• مالکیت بر وسایل تولید.
• تقسیم نیروی کار.
• تقسیم فراورده های تولیدی.

• در مطابقت با آن، می توان روبنا (گودیه لیه در باره روبنا تعریف واضح و روشنی ارائه نمی دهد) را سیستم مناسبات اجتماعی تلقی کرد که قواعد و نظام های روشی را استدلال، اثبات، سمبلیزه و عملی می کند.

• در جامعه کاپیتالیستی وظیفه انفراساختار بوسیله سیستم اقتصادی تعیین می شود که تفاوت کم و بیش روشنی با بقیه مناسبات اجتماعی دارد.
• فونکسیون های روبنا در این جامعه ـ همزمان ـ بوسیله گروهبندی مؤسسات اجتماعی غیر اقتصادی از قبیل سیستم سیاسی، سیستم آموزشی و مذهب تعیین می شود.

• از این رو بود که مارکس مجبور به تذکر چیزی می شود که قبل از کاپیتالیسم غیرقابل مشاهده بود و آن عبارت است از خصلت تعیین کننده مناسبات تولیدی در واپسین تحلیل.

ساختار کاپیتالیسم اما از سوی دیگر مانع درک حقیقت امر نه کمتر مهم دیگری می شود و آن عبارت از این است که وظایف انفراساختار می تواند بوسیله مؤسسات اجتماعی دیگری غیر از مؤسسات اقتصادی صرف نیز انجام یابد.

• اولین گام متدیکی که در درک مؤسسات انفراساختارساز هر جامعه اعتبار دارد، عبارت از این است که ما خود را از دست تقسیم کلیشه ای آزاد سازیم، که مؤسسات معینی را همواره تنها به این و یا ان سو متعلق می داند.
• ما مجاز نیستیم که پیشاپیش، یعنی قبل از بررسی های امپیریکی، خصلت مؤسساتی را تعیین کنیم که تشکیل دهنده انفراساختار و تعیین کننده شیوه و نوع تحقق فونکسیون های روبنائی هستند.

• آنچه مارکس کشف کرده، عبارت بوده از سلسله مراتب فونکسیون هائی که در هر جامعه ظاهرا وجود دارد، یعنی فونکسیون های ماهوی لازم برای بازتولید هر جامعه (و مارکس بحق، آنها را زیربنا نامیده) و فونکسیون های بطور بیواسطه غیر ضرور که مارکس آنها را روبنا قلمداد کرده است.

• از این کشف مارکس نمی توان چیزی در باره خودویژگی جامعه کاملا معینی استخراج کرد و هرگز نمی توان تنها بکمک آن راجع به تأثیر مؤسسات و مناسبات موجود دست به پیشگوئی زد.
• اندیشه «تعیین کنندگی در واپسین تحلیل» که همواره در رابطه با زیربنا و روبنا به خاطر خطور می کند، بنظر گوده لیه، حاوی فرضیه ای راجع به سلسله مراتب فونکسیون هائی است که حافظ بازتولید و تحول جامعه اند.
• این فرضیه برای پژوهش امپیریکی فقط به مثابه بنیان هویریستیکی (بلحاظ متدیکی) کمک می کند:
• صحت و سقم این فرضیه را می توان کشف کرد، اما محتوای مشخص موارد منفرد را در نهایت باید از خود روند پژوهش استخراج کرد.
• به عبارت دیگر، این ادعا که زیربنا در واپسین تحلیل روبنا را تعیین می کند، فقط از اهمیت متدئولوژیکی برخوردار است.

• این ادعا به ما از راه های پژوهشی بیشمار یکی را نشان می دهد.

گوده لیه مفهوم مارکسیستی تسلط (سیطره) را نیز به همین سان در نظر می گیرد.
• سیطره هر سیستم مذهبی در هر جامعه تنها زمانی مثبت است که نقش رهائی بخش داشته باشد و نه سرکوبگر.
• بنظر گوده لیه، جامعه سرمایه داری اولین جامعه در تاریخ است که در آن سیستم اقتصادی به سبب شیوه وجودی خاص خود هم مسلط است و هم تعیین کننده.
• یعنی اینکه سیستم اقتصادی از سوئی در برگیرنده روابطی است که برای بازتولید جامعه سرمایه داری ـ به مثابه چنان روابطی ـ ضرورند (و بنا بر این، تعیین کننده است و حد و مرز توسعه و شیوه فونکسیون کلیه مناسبات اجتماعی دیگر را تعیین می کند) و از سوی دیگر، سیستم اقتصادی کانالی (مجرائی) را تشکیل می دهد که بر بستر آن ـ ظاهرا ـ اکثر اعمال و اعتقادات اجتماعی دیگر ساختاربندی می شوند (و بنا بر این، مسلط است.)

• تأملات پیشین ـ اما ـ ما را به این نتیجه می رسانند که امکان آن هست که فقط در سرمایه داری چنین باشد و در فرماسیون های اجتماعی دیگر بطرز کاملا دیگری صورت گیرد.
• بنظر گوده لیه، هر سیستم منفرد در هر جامعه معینی تنها از آن رو مسلط است که در درون این جامعه نقش انفراساختار بازی می کند و فرم مؤسسه ای آن و دیگر فونکسیون های مربوطه را تشکیل می دهد.
• به عبارت دیگر، چند و چون سیستم مسلط هر جامعه معین را فقط می توان بکمک بررسی های امپیریکی در این جامعه کشف کرد.

• بنابرین باید با شروع از بررسی موارد منفرد به کشف این مسئله نایل آمد که کدام سیستم در درون جامعه، نقش انفراساختار را بازی می کند، تا بعد بتواند چگونگی تسلط این سیستم را بر فرم های عمل و اعتقادات اعضای این جامعه به آزمون و آزمایش کشاند.
• تئوری به پژوهش امپیریکی نیاز دارد و گرنه نمی تواند نتایج مشخص آن را پیشگوئی کند.

• گوده لیه برای اثبات نظر خود به علوم مذهبی استناد می کند.
• بنظر او مذهب فقط سیستمی از اعتقادات نیست، بلکه علاوه بر آن، سیستمی از فرم های عمل است.

• گروه های مختلف جامعه بکمک مذهب نه فقط معضلات زندگی خود را بر زبان می آورند، بلکه علاوه بر آن، عمل خود را سر و سامان می بخشند، عملی که آماجش در موارد معینی تغییر وضع می تواند باشد.
• سیستم اعمال و اعتقادات مذهبی می تواند در موارد معینی برای جامعه ای حتی نقش انفراساختار بازی کند.

گوده لیه ادعا می کند که مذهب برای جوامع بین النهرین، اینکا، اسکیموئی و مبوتی در آفریقا نقش انفراساختار بازی کرده است.
• بنابرین، فونکسیون مذهب در جوامع مختلف متفاوت است.

• اگر مذهب بنا بر نظریه گوده لیه بتواند ببه مثابه انفراسختار (زیربنا) عمل کند، پس در چنین صورتی می تواند توسعه و شیوه فونکسیون کلیه مناسبات اجتماعی دیگر را تعیین کند و در چنین صورتی طبیعی است که بتواند بر جامعه در مجموع آن مسلط باشد، به همان سان که در اسرائیل باستان بوده است.

• شاید اینجا بتوان به دنبال علتی گشت که چرا مذهب در بسیاری از جوامع غیر سرمایه داری بطور امپیریکی میدان توسعه هر فرم شعور طبقاتی و مبارزه طبقاتی را تشکیل می دهد.
• از اینجا می توان به اهمیت سیاسی و اقتصادی کشمکش ها و انشعابات مذهبی در طول تاریخ پی برد.
• ضمنا می توان به این نتیجه رسید که هر جا مذهب به عنوان سیستم مسلط نمودار می گردد، تغییر جامعه ـ همزمان ـ با تغییر مذهب نیز همراه می گردد و هر انقلاب اجتماعی در چنین جامعه ای استحاله مذهب را نیز به دنبال می آورد.

• بطور کلی می توان گفت که مذهب ـ بدین معنا ـ نه جزو انفراساختار (زیربنا) است و نه جزو سوپرساختار (روبنا) است.
• مذهب هرازگاهی وظایف زیربنا را به عهده می گیرد، اگر سیستم مسلط جامعه باشد.
• بنابرین، مذهب حتما نباید مانعی بر سر راه تحول انقلابی مناسبات اجتماعی ـ به معنای مارکسیستی آن ـ باشد.
• بلکه برعکس!
• مذهب می تواند تنها وسیله ای باشد که انقلاب را بلحاظ سیاسی و اقتصادی به راه می اندازد.
مسیحیان و مارکسیست ها بهتر است که به جای سخن گفتن از تئوری انتزاعی و غیرتاریخی مذهب، به تلاش مشترک جهت توسعه یک تئوری و شیوه فونکسیون امپیریکی مذهب در فرماسیون های اجتماعی مختلف برخیزند.

بخش پنجم
میدان عمل مذهب در سرمایه داری معاصر

• اصولا سرمایه داری هم باید برای جلب تأیید همه اعضای جامعه این احساس را در آنها زنده نگه دارد که مولد خوشبختی برای تک تک افراد جامعه است و وعده و وعیدهایش شامل حال همه می شود. (اصل دربرگیری)
• اما هم تاریخ جوامع سرمایه داری و هم اوضاع کنونی این جوامع نشان می دهد که سرمایه داری بلحاظ ساختاری نمی تواند عملا و برای مدت زیادی از عهده انجام این کار برآید.
• از این رو ست که سرمایه داری بر طبق قانون اساسی کشورها مجبور به اتحاد با مذهب است.
• این مسئله بویژه در ایام بحران آشکارا به چشم می خورد.
• زیرا در این جور مواقع اصل دربرگیری عمومی توخالی بودن خود را رسما برملا می سازد.
• عجز سرمایه داری معاصر از تضمین زندگی شایسته انسانی برای همه مردم جهان و سقوط مردم در منجلاب فقر و بی خانمانی در جوامع ثروتمند اروپا می تواند مشروعیت سرمایه داری را به بحران عمومی مبتلا سازد.
• سرمایه داری برای مقابله با این بحران، توان های مذهبی را به عاریه می گیرد و مورد استفاده قرار می دهد.
• سرمایه داری ـ بویژه در حال حاضر ـ برای معنی بخشیدن به زندگی انسان ها از جریانات مذهبی استفاده می کند.

• بویژه در مواردی که معلوم خاص و عام می شود که بسیاری از انسان ها بلحاظ اقتصادی ناکام مانده اند، این نظریه رواج داده می شود که همه مردم تنها در مذهب می توانند به آرامش روحی و رضایت خاطر دست یابند.

• سرمایه داری در دوره رونق اقتصادی و رفاه به این کمک مذهب احتیاجی ندارد و خودش می تواند فونکسیون روبنا را به عهده گیرد.
• البته این امر مانع آن نمی شود که مذهب سنتی کماکان به نقش معنابخشی خود ادامه ندهد.
• فقط آنجا که معنابخشی مذهبی سنتی برای سرمایه داری مزاحمت ایجاد کند، میان آندو تضاد پدید می آید.

• فرم های اولیه تضاد میان سرمایه داری و مذهب سنتی به چند و چون توانائی مذهب سنتی در انجام وظایف انفراساختار تحت نظام سرمایه داری، یعنی در ارائه چارچوب های سمتگیری برای فرم های جدید تولید و بازتولید زندگی بستگی دارد.

• بر مبنای نظریات گوده لیه چنین چیزی به دلیل ساخت سرمایه داری اصولا غیرممکن است.
• اما چند و چون آن را در موارد منفرد نمی توان پیشاپیش حدس زد، بلکه باید آن را مورد بررسی قرار داد و بطور عملی به محک زد.
• موفقیت های چشمگیر جنبش های مذهبی جدید و کلیساهای آزاد مسیحی، مثلا جنبش نزول مسیح (که کلیساهایش در برزیل رونق فوق العاده ای کسب کرده) و بویژه اسلام پیکارجو از طریق است که آنها فقدان مشروعیت کلیساهای بزرگ و شیوه زندگی غربی را که بوسیله سرمایه داری نمایندگی می شود، با ارائه معنای جدید جبران می کنند و در بازار مشتری پسندتر می شوند.

• آنچه که به مثابه خودفروشی موفقیت آمیز مذاهب پر رونق نمودار می گردد، در واقع چیزی جز گذار از مذهب حقیقی به مذهب کالاواره نیست.

• به سبب بی خبری از این حقیقت امر، که رونق روزافزون خود را مدیون منطق بازارند، محتوای خودی آنها تحلیل می رود و در همرنگ سازی صرف و در پراتیک سر و صورت دادن به همگرائی مسیر زوال و تباهی طی می کنند.

• از آنجا که جریانات مذهبی مد روز که بویژه بر احساس و خودیابی تکیه دارند، هرگز نمی فهمند که معنا فی نفسه قابل فروش نیست و برای خرید سعادت اخروی ـ بدین معنا ـ نمی توان بهائی پرداخت، در مقابل مسائل سوزان بشریت بیچاره و مستأصل می مانند و به دام فریب بدل می شوند.

اما اینکه مذهب چگونه می تواند تن به قوای بازار ندهد و در عین حال، علیرغم سیطره آنها جان سالم از مهلکه بدر ببرد، مسئله ای است که پاسخش را باید در تحول انقلابی مناسبات اقتصادی جست و جو کرد.
• از این رو، مذهب ـ به عنوان مسیحیت و یهودیت ـ تنها بشرطی می تواند ادامه حیات دهد که با کلیه نیروهای طرفدار غلبه بر منطق مخرب سرمایه و طالب خاتمه دادن به قدر قدرتی ایدئولوژیکی آن متحد شود.

پایان
7. 11 . 2010

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر