۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (6)


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) (6 اسفند 1306)
تحلیل واره ای بر شعر تشویش
بخش سوم
شین میم شین

حکم دهم

• من به عهدی که بدی مقبول،

• و توانایی دانایی است،
• با تو از خوبی می گویم
• از تو دانایی می جویم

• مفاهیمی که سایه در این حکم بکار می برد، عبارتند از «عهد»، «بدی»، «خوبی»، «توانائی» و «دانائی»

• سایه در دورانی که بدی مقبول است و توانائی به معنی دانائی است، از خوبی سخن آغاز می کند و از مخاطب خویش دانائی می طلبد.
• ما برای تحلیل این حکم مفاهیم یاد شده را زیر ذره بین می گذاریم.

1
مفهوم «عهد»

• عهد، عصر و یا دوران یکی از مقولات بسیار مهم ماتریالیسم تاریخی است.
• مقوله «دوران» یکی از کشفیات بزرگ مارکسیسم است.
• برای درک سیر و سرگذشت پیشرفت اجتماعی به مقوله «دوران» نیاز بی چون و چرا هست.
• دوران عبارت است از یک مقطع تاریخی معین در تاریخ جامعه بشری.
• دوران مشخص کننده مقطعی از روند توسعه تاریخی است، که تا رسیدن بدان، گذشته مغلوب می گردد و آینده قوام می یابد.
• دوران تعیین کننده خطوط اصلی زمان حال تاریخی در رابطه با گذشته و آینده است.
• دوران ـ علاوه بر این ـ تعیین کننده نیروی اجتماعی اصلی پیشرفت اجتماعی در شرایط تاریخی مشخص است.

• لنین می گوید:
• «اینجا سخن از دوران تاریخی بزرگی است.
• در هر دوران ـ همان طور که تا کنون بوده، به همان سان نیز در آینده ـ زیرجنبش های منفردی وجود دارند، که گاهی پیشرونده و گه پسرونده اند.

• (ما مفهوم زیرجنبش را به تقلید از مفهوم ریاضی زیرمجموعه ساخته ایم. مترجم)

• در هر دوران ـ همان طور که تا کنون بوده، به همان سان نیز در آینده ـ انحرافاتی از نوع میانگین جنبش ها و سرعت میانگین آنها وجود دارد.
• ما نمی توانیم بدانیم که جنبش های منفرد تاریخی هر دوران، با چه سرعتی و با چه موفقیتی توسعه می یابند.
• ما ـ اما ـ می توانیم بدانیم و واقعا هم می دانیم، که کدام طبقه اجتماعی در کانون این و یا آن دوران ایستاده و محتوای ماهوی آن دوران را، سمت و سوی اصلی توسعه آن را و مهمترین خود ویژگی های شرایط تاریخی آن را تعیین می کند.

• (لنین از مفهوم مرکب «محتوای ماهوی» استفاده می کند.
• در آثار مارکس هم به جفت دیالک تیکی این مفهوم مرکب، یعنی به مفهوم «فرم نمودین» برمی خوریم.
• مارکس و لنین دو دست افزار دیالک تیکی را با هم ترکیب می کنند:
• دیالک تیک فرم و محتوا را با دیالک تیک نمود و ماهیت.
• از ترکیب آندو، دست افزار دیالک تیکی جدیدی تشکیل می گردد، به نام دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی. مترجم)

• ما فقط بر این بنیان، یعنی اگر ما ـ در وهله اول ـ ملاک های تفاوت اساسی «دوران» های مختلف را (و نه فصول منفرد تاریخ کشورهای منفرد را) در نظر بگیریم، آنگاه می توانیم به تدوین صحیح تاکتیک خود نایل آییم.
• و فقط شناخت خطوط اساسی هر دوران معین می تواند بمثابه پایه ارزیابی خودویژگی های منفرد این و یا آن کشور به خدمت گرفته شود.»

• خوب، اکنون که با مفهوم «عهد، عصر و یا دوران» آشنا شدیم، این سؤال پیش می آید که ما اکنون در کدامین دوران تاریخی بسر می بریم.

• کسی که بدون وقوف به معنی مقوله ها و مفاهیم فلسفی قصد ارشاد مردم را دارد، شرش از خیرش بیشتر خواهد بود.
• ارشاد توده ها به کنار، هر علمی برای خودش مفاهیم و مقولات خاصی را توسعه داده است.
• علم که جای خود دارد، هیچ تئولوژی حتی یافت نمی شود که مفاهیم و مقولات خاص خود را توسعه نداده باشد.
• کاری که در حوزه های «علمیه» صورت می گیرد، آموزش مفاهیم و مقولات تئولوژی معینی است.
• بدون مفاهیم و احکام نه متون مقدس قابل فهم اند و نه قابل تفسیر و توضیح.

• بیهوده نیست که هگل و شاگردانش مارکس و انگلس و لنین سختگیری وسواس آمیز با مفاهیم را اکیدا توصیه می کنند.
• مفاهیم و مقوله ها عناصر تعیین کننده تفکر، شناخت و در آخرین تحلیل، پراتیک انسان ها را تشکیل می دهند.
• شیمیستی که مقوله های شیمی از قبیل اکسیداسیون و احیا را نفهمد، فرق چندانی با الشیمیست های (کیمیاگران) قرون وسطی نخواهد داشت.
• کسی که مفاهیم و مقولات فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی را به وسواسی پرمشقت نیاموزد، از درک و توضیح ساده ترین پدیده های زندگی شخصی خویش حتی عاجز خواهد بود، چه برسد به مسائل بغرنج اجتماعی ـ اقتصادی.

• اینجا صحبت بر سر داوری منصفانه و یا غیرمنصفانه در باره اشعار این و یا آن شاعر نیست.
• اشعار شعرا وسیله ای برای تمرین تفکر مفهومی اند، همین و بس.

• بشریت پس از پیروزی انقلاب اکتبر در دوران تاریخی نوینی به نام دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم بسر می برد.
• در دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم ـ حداقل برای بخش مترقی و ترقی خواه بشریت ـ «بدی مقبول» نیست، «توانائی دانائی» نیست.
• برای اثبات صحت این ادعا فقط به دوره کوتاه بعد از انقلاب اکتبر می توان نظر افکند.
• برای دفاع از «خوبی» و «دانائی» فقط در خطه حاکمیت شوراها 20 میلیون انسان سرخ رزمیده اند و جان باخته اند، در اندونزی یک میلیون انسان سرخ شقه شقه شده اند، تو خود حدیث مفصل بخوان از چین و ویتنام و الی آخر.
• دوران کنونی را باید بدرستی تعریف کرد و گرنه ادعای مان به یاوه بدل خواهد شد.

2
مفاهیم «بدی» و «خوبی»

• مفاهیم «بدی» و «خوبی» دیرآشناترین مفاهیم اند.
• در کتب مقدس دو فرزند حوا و آدم را به مثابه مظاهر «خیر» و «شر» جا می زنند تا ازلیت و احیانا ابدیت خیر و شر را توجیه کنند.
• طرز تفکر سایه با طرز تفکر مذهبی ماهیتا فرق چندانی ندارد و سایه در این واویلا تنها نیست.
• سایه نیز مثل مذهبیون دیوار دوئالیستی قطوری میان خیر و شر می کشد که یادآور نگرش حضرت مانی است.
• چنین نگرشی را متافیزیکی می نامند که ضد متد فکری دیالک تیکی است.
• خیر و شر به تنهائی وجود ندارند.
• خیر و شر دیالک تیکی را تشکیل می دهند:
• دیالک تیک خیر و شر را.

• آنچه امروز خیر تلقی می شود و واقعا هم خیر است، فردا در «عهد» دیگر، چه بسا به شر بدل خواهد شد و بشریت برای مبارزه بر ضدش دست به سلاح خواهد برد.

• همین برده کردن همنوع که در عهد و یا دوران برده داری، خوبی و خیر تلقی می شد، واقعا هم خوبی و خیر بود، در عصر جدید، به عنوان بدی و شر تلقی و اثبات می شود و ممنوع اعلام می گردد.

• خیر معنای اخلاقی خود را به احتمال قوی تحت تأثیر اشاعه مسیحیت، بویژه پس از تبدیل خیر به قوانین اخلاقی انتزاعی مسیحیت و به اخلاق کاستی فئودالی بدست می آورد.
• اهمیت فلسفی خیر، قبل از همه، در معنای اخلاقی آن است که ضد بدی (شر) تلقی می شود.
• خیر در تاریخ اتیک (اخلاق)، اهمیت بی چون و چرا کسب می کند.
• ما باید میان خیر اخلاقی و بازتاب خیر اخلاقی تفاوت قائل شویم:
• خیر اخلاقی عبارت است از آنچه که در زمان معینی از سوی نیروهای اجتماعی معینی بلحاظ اخلاقی خیر تلقی می شود.
• این بمعنای تبیین جمعبندی شده در سیستم هنجارها و نظرات اخلاقی معینی است.
• بازتاب خیر اخلاقی به اشتغال فلسفی ـ تئولوژیکی با خیر اخلاقی اطلاق می شود.
• این بمعنی بازتاب تئوریکی ـ اتیکی خیر اخلاقی است.

• ما سیر و سرگذشت تاریخی این مقوله را نیز مفصلا و مستقلا توضیح خواهیم داد.
• هگل در باره خوبی و یا خیر اخلاقی کانت تحلیلی ارائه می دهد که در باره خوبی سایه هم می تواند مصداق داشته باشد:
• هگل خیر اخلاقی کانت را مورد انتقاد قرار می دهد و ثابت می کند که خیر اخلاقی کانت به «لانه ای مملو از تناقضات نیندیشیده» می ماند، که با جدائی گرفتن از عمل پراتیکی، با جدائی گرفتن از حسیت، به قبض روح خود می پردازد، که با توجه به جریان واقعی جهان، قلب را به شور می آورد، ولی عقل را تهی می گذارد، فرمان حرکت به پیش می دهد، بی آن که بتواند کسی را به جلو سوق دهد.

• هگل مسئله خیر اخلاقی را به کردوکار پراتیکی انسانی در مناسبات اجتماعی مربوطه پیوند می دهد و بدین سان برخورد واقع بینانه ارسطوئی را در رابطه با خیر اخلاقی بخدمت می گیرد.
• پیش شرط ارزیابی تئوریک راستین از مسئله خیر اخلاقی عبارت است از آشنائی به تئوری ماتریالیستی جامعه و تاریخ و درک ماتریالیستی از انسان، بمثابه یک موجود اجتماعی مشخص.
• آنگاه می توان دریافت، که منافع انسانها و اهداف خودخواهانه و یا فداکارانه شان و یا اهداف عقلی خالص خیالی آنها، از روند تولید مادی آنها، از مناسبات اجتماعی و طبقاتی واقعی آنها سرچشمه می گیرند و تنها در این مناسبات اجتماعی و طبقاتی واقعی و از طریق تحول آنها می توانند تحقق یابند.

• مراجعه کنید به خیر (خوبی، نیکی)

3
مفاهیم «توانائی» و «دانائی»

• ما با دیالک تیک توانائی و دانائی در شاهنامه حکیم طوس برخورد می کنیم:
• حکیم طوس بدرستی می نویسد: «توانا بود، هر که دانا بود!»

• سایه همین دیالک تیک حکیم طوس را برای بیان منظور خویش به خدمت می گیرد و از وارنه گشتن این دیالک تیک در عهد حاضر سخن می گوید، از «دانا گشتن هر که توانا ست!»
• این انتقاد اصلی سایه است.
• در عهد کنونی بنظر سایه همه چیز وارونه گشته است.
• به جای اینکه دانائی اهرم توانائی باشد، توانائی دلیل دانائی شمرده می شود.
• هرکه زورش بیش، حقش بیشتر، حقانیتش بیشتر، ادعایش صحیحتر، حکمش الهی تر.

• اما راه چاره کدام است، اگر اوضاع از این قرار است؟

• سایه تنها راه چاره ای که به مخاطب خویش عرضه می کند، پند و اندرز توخالی است:
• سایه برای او «از خوبی می گوید»، در باره مزایای خوبی کذائی موعظه می کند و از او «دانائی می جوید.»

• منظور سایه از «دانائی جوئی» چیست؟

• چه حال و روزی دارد کسی که از او دانائی جسته می شود؟
• جستن دانائی در قاموس سایه باید به معنی طلب دانائی باشد.
• مخاطب سایه باید از خود دانائی نشان دهد و بر پایه دانائی به قله های توانائی صعود کند.
• خواستنش آسان است، اما داشتنش دشوار.
• دانائی که جزو دارائی آدمی نیست، تا شاعری بطلبد و بر تخت زرین بنشاند.
• دانائی را باید در مشقتی عرقریز فرا گرفت.

حکم یازدهم

• خوب من!

• دانایی را بنشان بر تخت
• و توانایی را حلقه به گوشش کن!

• سایه اکنون منظور خود را از صراحت تام و تمام می گذراند:
• مخاطب سایه که ظاهرا خوبی و خیر مطلق است، باید به اندرز شاعر، دیالک تیک توانائی و دانائی را برگرداند، وارونه کند و به شکل دیالک تیک دانائی و توانائی روی پاهایش بگذارد.
• توانائی باید تابع دانائی باشد.
• به عبارت دیگر، قدرت باید به دانایان منتقل شود.

• اندکی به این حکم انتزاعی باندیشیم تا به عمق فاجعه پی ببریم.

• در تئوری اجتماعی سایه قدرت باید به اهل علم سپرده شود.
• در تئوری اجتماعی سایه، مبارزه میان جهل و علم، نادانی و دانائی در جریان است.
• اگر کسی برای جهان بینی ایدئالیستی سایه دلیل می جوید، این یکی از آن دلایل است.
• مبارزه طبقاتی مادی میان استثمارگر و استثمار شونده به مبارزه میان نادانی و دانائی تقلیل می یابد.

• این همان جهان بینی حضرت زرتشت و امثال او ست:

• نبرد میان نور و ظلمت، اهورا و اهریمن!

• اینجا نیز دیالک تیک مادی و معنوی تخریب می شود، قطب مادی بدور انداخته می شود تا قطب معنوی بر تخت بنشیند.
• مبارزه از میدان زندگی مادی به میدان حیات معنوی منتقل می شود.
• در دیالک تیک مادی و معنوی، نقش تعیین کننده از آن معنوی جا زده می شود.

• فرقی در ماهیت امر نمی کند، اگر این وارونه سازی آگاهانه باشد و یا ناخودآگاه.


• بدین طریق، مبارزه کارگران و دهقانان با اربابان کارخانه ها و اراضی به مبارزه میان دانایان و نادانان تبدیل می گردد.


• اما نه دانایان ـ بدون چون و چرا ـ طرفدار استثمار شوندگان اند و نه نادانان ـ بدون چون و چرا ـ طرفدار استثمار کنندگان.
• چه بسا دانایان که پاسدار منافع اشرار اند و چه بسا نادانان که به خیل اخیار تعلق دارند.

• سایه و همگنانش به اوتوماتیسم چیزها، پدیده ها و سیستم ها باور دارند.


• ریشه این طرز تفکر در جهان بینی ایدئالیستی وسوبژکتیویستی است.


• باورمندان به ایدئالیسم در دیالک تیک ماده و شعور ـ در بهترین حالت ـ نقش تعیین کننده را از آن شعور و یا روح می دانند و طرفداران سوبژکتیویسم در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف، نقش تعیین کننده را از آن سوبژکتیف (دانائی) جا می زنند.

• درست بر خلاف مارکسیست ها.

• مراجعه کنید به ایدئالیسم، سوبژکتیویسم.


حکم دوازدهم

• من به عهدی که وفاداری

• داستانی است ملال آور،
• و ابلهی نیست دگر، افسوس!
• داشتن جنگ برادرها را باور
• آشتی را،
• به امیدی که خود فرمان خواهد راند،
• می کنم تلقین
• و اندر این فتنه بی تدبیر
• با چه دلشوره و بیمی نگرانم من.

• مفاهیمی که سایه در این حکم بکار می برد، عبارتند از «عهد»، «وفاداری»، «جنگ برادرها» و «آشتی»

1
مفهوم «عهد»

• سایه در این حکم مشخصه دیگری برای عهد حاضر ارائه می دهد:
• در عهد حاضر، وفاداری داستانی ملال آور تلقی می شود و باور به جنگ برادرها ابلهانه تصور نمی شود.
• اینجا نیز در قاموس سایه نوعی وارونه سازی صورت گرفته است:
• برادرکشی عاقلانه تلقی می شود و وفاداری ابلهانه.

2
مفهوم «وفاداری»

دیالک تیک عهد و وفا یکی از شایع ترین دیالک تیک ها در غزلیات سعدی و حافظ است.
• مقولات عهد و وفا باید مستقلا و دقیقا مورد تحلیل قرار گیرند.

• ظاهرا انسان ها عهد و پیمانی با چیزی و کسی و نیروئی بسته اند.


• این عهد و پیمان ظاهرا در عالم الست بسته شده است، زمانی که انسان نطفه ای بود و یا نبود.


• سایه این مفاهیم انتزاعی و خرافی را از حافظ به عاریه می گیرد و بدون دخل و تصرف در آن، هزاران بار بکار می برد.

• وفاداری در قاموس سایه ـ به مثابه سرباز سلحشور اردوی کار ـ باید وفاداری به امر طبقه تلقی شود.
• این همان سنت وفاداری است که خسرو روزبه در دفاعیات تاریخی نامیرای خویش بر زبان می راند و از «توده ای بودن تک تک سلول هایش» سخن می گوید.

3
مفهوم «برادرکشی»

• مفهوم «جنگ برادرها» و یا «برادرکشی» را نیز سایه باید از حافظ به ارث برده باشد:
• حافظ هم «جنگ هفتاد و دو ملت» را ابلهانه و نتیجه نادانی می داند:
• «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند!»

• طنز تاریخ را باش!

• حافظ که خود یکی از سرسخت ترین ندانمگرایان و اسکپتیسیست ها ست و در مکتب معرفتی ـ نظری او دانستن و شناختن چیزها، پدیده ها و سیستم ها محال است، برای جنگ های طبقاتی علت سوبژکتیف قائل می شود:

• اگر دانائی به قول سایه بر تخت نشسته بود، اگر حقیقت به قول حافظ در دیدرس انسان ها قرار می گرفت، جنگ طبقاتی ضرورت پیدا نمی کرد.

• اما چون حقیقت در قاموس حافظ رازی است و در انحصار مطلق یار است، پس مبارزه طبقاتی در فرم های مختلف آن ابدی است.


• سایه باید در این مورد، نظری دیگر داشته باشد.

• سایه نمی تواند در سنگر زحمت باشد و ندانمگرا و اسکپتیسیست باشد و حقیقت را در انحصار قوای ماورای انسانی بداند.

• مذموم دانستن بی چون و چرای مبارزه طبقاتی و یا به قول سایه «جنگ برادرها» بوی پاسیفیسم می دهد.


• مراجعه کنید به پاسیفیسم، دیالک تیک جنگ و صلح

• فاجعه وقتی شروع می شود که شاعر، سوبژکتیویست و ایدئالیست بار می آید.

• برادرکشی تازگی ندارد.


• از زمان ورود بشریت به فرماسیون اجتماعی مبتنی بر استثمار، برادرکشی آغاز گشته است.


• با مواعظ اخلاقی نمی توان به این خصومت مادی و اجتماعی ـ طبقاتی پایان داد.

• برای تغییر شرایط مادی به قهر و قوه مادی نیاز است، به انقلاب اجتماعی نیاز است.

• هیچ طبقه ممتازی داوطلبانه از امتیازات خویش صرفنظر نکرده است.

• از این رو، برای انقلاب اجتماعی، آلترناتیوی وجود ندارد!

• رهائی نهائی از معبر اتحاد ـ مبارزه ـ پیروزی زحمتکشان یدی و فکری می گذرد.


• آشتی طبقاتی یاوه ای بیش نیست.


4
مفهوم «آشتی»

• مفهوم «آشتی» و یا «صلح» و «دوستی» مفاهیم زیبائی اند که سایه از حافظ به ارث برده است.
• فرق مارکسیست ها با فرقه های دیگر ضمنا در این است که آنها چیزها را آنسان که واقعا (بطور رئال) هستند، توضیح می دهند، نه آنسان که خوشایند (بطور ایدئال) باشند.
• برای تشکیل جامعه مبتنی بر آشتی باید جامعه طبقاتی را از ریشه برانداخت.
• برای تشکیل جامعه مبتنی بر آشتی باید جامعه مبتنی بر استثمار انسان بوسیله انسان خاتمه داد.
• و گرنه تبلیغ «با دشمنان مروت، با دوستان مدارا» به دوام و استمرار جامعه مبتنی بر استثمار و ستم منجر خواهد شد.
• شاعری به نام مینا اسدی تئوری ارتجاعی و ضد دیالک تیکی «آشتی» حافظ را ـ احتمالا ندانسته و بطور غریزی ـ به چالش می کشد:

حافظ
• آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
• با دوسـتان مروت با دشـمـنان مدارا

• حافظ در دیالک تیک چیزها، وحدت را مطلق می کند و مبارزه را دور می اندازد.
• حافظ مبلغ خستگی ناپذیر آشتی است.

مینا اسدی
• با دوستان بسازیم، بر دشمنان بتازیم!

مینا اسدی اما حافظ را با جلال و جبروت بنده داری ـ فئودالی اش از صحنه بدر می راند و اندرز ارتجاعی او را با رهنمودی انقلابی جایگزین می سازد.

• بهتر از این نمی شود، به نفی دیالک تیکی حافظ و امثالهم برخاست.


• این نشانه بی چون و چرای هنر رهائی بخش است.


• این به معنی وفاداری به دیالک تیک عینی هستی است!


• مراجعه کنید به سیری در شعری از مینا اسدی!

حکم سیزدهم

• آشتی را،

• به امیدی که خود فرمان خواهد راند،
• می کنم تلقین
• و اندر این فتنه بی تدبیر
• با چه دلشوره و بیمی نگرانم من.

• سایه در این حکم، امید لایزال پرولتری خود را نمایندگی می کند.

• بنظر او آشتی روزی خودفرما خواهد گشت.


• این حکم به معنی امید ژرف سایه به پیروزی کمونیسم است.


• چون تنها در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کمونیسم است که دولت خواهد مرد و خودگرانی توده ای جای دولت را خواهد گرفت.


چون تنها در فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کمونیسم است که جنگ و ظلم و بیداد به موزه تاریخ شرم انگیز بشری سپرده خواهد شد و «انسان برای انسان برادری خواهد گشت و مردم درهای خانه هاشان را نخواهند بست.
قفل افسانه خواهد گشت» (احمد شاملو) و مهر و دوستی بر تخت خواهد نشست.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر