۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

کردوکار (2)

مقبره لودویگ فویرباخ در نورنبرگ آلمان

گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770 ـ 1831)
آثار هگل به 14 بخش طبقه بندی می شود:
آثار آغازین (جوانی)
آثار انتقادی ینا
طرح های سیستمی ینا
فنومنولوژی روح
منطق (کوچک و بزرگ)
فلسفه طبیعت
روح سوبژکتیف
روح اوبژکتیف (خطوط اصلی فلسفه حقوق)
فلسفه تاریخ
آثار مربوط به سیاست روز
فلسفه هنر
فلسفه مذهب
فلسفه و تاریخ فلسفه
دایرة المعارف علوم فلسفی

کردوکار
پروفسور ولفگانگ پطر ایش هورن
برگردان شین میم شین

3
تئوری کردوکار هگل

• به نظر هگل روند تاریخ عبارت است از تجسم و خودشناسی روح عینی.
• هگل در این شیئیت بخشیدن به کردوکار روحی بشریت می کوشد پیوند عرصه های مختلف حیات اجتماعی و توالی مراحل توسعه تاریخی را نشان دهد.

• مارکس با اشاره به نظر هگل در باره کار می نویسد:
• «هگل خودآفرینی انسان ها را بمثابه روندی در نظر می گیرد» و «انسان شیئیت یافته را نتیجه کار می داند.»

• هگل دیالک تیک گشتاورهای ساده روند کار را مورد بررسی قرار می دهد.
• او کردوکار را به مثابه عینیت بخشیدن به اهداف سوبژکتیف در «ماده شیئ گشته» بکمک وسایل کار می داند.

• به نظر او انسان با وسایل کار قدرت لازم برای غلبه بر طبیعت را بدست می آورد.

• «انسان برای رفع نیازمندی های خود با طبیعت وارد رابطه عملی می شود» ، اما کردوکار عملی و روحی سوبژکت فردی در کار هدفمند فقط یک طرف روند اجتماعی کار را، فقط یک طرف سوبژکت وارگی (سوبژکتیویته) مبتنی بر کردوکار را تشکیل می دهد

• اما از آنجا که هگل کردوکار را بمثابه کردوکار خلاق عملی ـ انتقادی و انقلابی توده ها نمی داند، نمی تواند به درک روابط اجتماعی بنیادی مادی میان انسان ها نایل آید.
• پیوند اجتماعی که پایه و اساس وحدت جامعه در مرحله توسعه معینی است، به نظر هگل یک پیوند اخلاقی، حقوقی و مذهبی است.
• «حامل» پیوند اجتماعی به نظر او عبارت است از روح عینی که در هیئت های خاص خود «در توده ها فقط مواد و مصالح خود را دارد.»
• هگل برای کردوکار و برای روند تاریخی دو مرحله قایل می شود:

• در مرحله اول، که نظام اعطا شده بوسیله روح عینی فقط حفظ و گسترش داده می شود، توده افراد بدنبال غرایز، هوا و هوس و علایق خود حرکت می کنند و از اخلاق و عادات موجود و قوانین دولتی پیروی می کنند.

• پیشرفت اجتماعی به سوی مرحله اجتماعی جدید در شرایط به میراث مانده از مراحل اجتماعی پیشین و از طریق کردوکار قوای اجتماعی صورت نمی گیرد.

• پیشرفت امر توده ها نیست که «افراد پذیرنده» اند.
• پیشرفت ثمره کار افراد انگشت شماری است.
• پیشرفت ثمره کار افراد تاریخی ـ جهانی است.
• پیشرفت ثمره کار «مدیران روح جهانی» است که «ضرورت لحظه را به الهام درونی در می یابند.»

نمایندگان فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان در اثبات فلسفی ـ نظری اصل سوبژکت فعال انسانی دچار ایدئالیسم می شوند.

• این حقیقت امر ضمنا حاکی از آن است که اصل سوبژکت فعال انسانی بر مبنای فلسفه بورژوائی و حتی بر مبنای ماتریالیسم بورژوائی به هیچ وجه قابل حل نیست.


ماتریالیسم بورژوائی لیاقت تجزیه و تحلیل ماتریالیستی حیات عملی ـ اجتماعی انسانها را ندارد.


• از این رو ست که مارکس نارسائی و نقص اصلی ماتریالیسم گذشته را در آن می بیند که آن شیئ، واقعیت و حسیت را تنها به مثابه ابژکت می بیند، «نه به مثابه کرد و کارحسی انسانی، نه بمثابه پراتیک، نه به عنوان امری سوبژکتیف.

• و از این روست که مسئله کردوکار بطور مجرد ـ برخلاف ماتریالیسم ـ توسط نمایندگان ایدئالیسم، که طبیعتا به کردوکار واقعی و حسی اعتقاد ندارند، مطرح و اشاعه داده می شود.»

4
تئوری کردوکار فویرباخ

فویرباخ نیز نتوانست راه حلی برای مسئله کردوکار بیابد.

• او با یکسان انگاری ایدئالیستی سوبژکت و ابژکت به مخالفت برخاست و انسان را به عنوان موجود حسی و شیئی تلقی کرد که رو در روی طبیعت مادی ایستاده است، اما رابطه سوبژکت و ابژکت را در تماشا و مشاهده (انفعال) خلاصه می کرد و روابط میان انسان ها را در رابطه مبتنی بر احساس میان «من» و «تو».


• اینجا ست که انتقاد مارکس و انگلس از فویرباخ وارد عمل می شود:

• او نتوانست «جهان حسی را به مثابه مجموعه کردوکار زنده و جاندار حسی افراد درک کند.»
• او نتوانست «جهان حسی را به مثابه مجموعه کردوکار زنده و حسی افراد، که موجد آن اند، درک کند.»
• و لذا او هرگز«به انسان های واقعا موجود و فعال» نرسید و اهمیت «کردوکار انقلابی و عملی ـ انتقادی را در نیافت.
• آنجا که ماتریالیست کمونیست شرایط و ضرورت تحول عملی صنعت و مناسبات اجتماعی را می بیند، فویرباخ درست همانجا خود را به منجلاب ایدئالیسم پرتاب می کند.»

• نظریات ماقبل مارکسیستی راجع به کردوکار دارای عیوب اصلی مشروط بهم زیر بوده اند:

1

• آنها به بررسی انگیزه و جنبه روحی کردوکار بسنده می کردند، که موجب محدودیت فکری آنها می شد.

2

• آنها کردوکار را به عنوان روند حیاتی ـ اجتماعی بطور مادی تعین یافته در مرحله توسعه تاریخی مربوطه نمی دانستند.

3

• آنها تنها کردوکار سوبژکت های منفرد را در نظر می گرفتند.

4

• آنها از درک کردوکار مبتنی بر تولید و بازتولید عاجز بودند.

5

• آنها به نقش کردوکار انقلابی توده های مردم و طبقات اجتماعی واقف نبودند.

****

• علاوه بر عیوب یاد شده در رابطه با مسئله کردوکار باید به پایگاه آنتاگونیستی تنگ، کوته بینانه و بلحاظ تاریخی محدودی اشاره کرد که بر روی آن جامعه سرمایه داری نیروهای مولده انسانی را دستخوش انقلاب می سازد و شعاع عمل اجتماعی خود را وسعت می بخشد.

حل فلسفی ـ نظری مسئله کردوکار تنها بر بنیان جنبش طبقاتی ـ انقلابی پرولتاریا و تحول سوسیالیستی جهان که به توسعه همه جانبه و برنامه ریزی شده کلیه نیروهای مولده افراد و جامعه منجر می شود، امکان پذیر می گردد:

پیش شرط حل آن تشکیل تئوری ماتریالیستی جامعه و تاریخ بوده است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر