۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

سوسیالیسم به جای بربریت (4)

جنبش صلح

جنبش ضد جنگ!

سوسیالیسم به جای بربریت!
(مدخلی بر بحث در باره آینده)
پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان شین میم شین

2
بربریت سرمایه داری

• در تابستان 1999 خصلت بربرمنشانهً سیستم اجتماعی ئی که ما در آن بسر می بریم، آشکارتر از همیشه خودنمائی کرد:
• سال های سال است، که در عراق کودکان، زنان و مردان، قربانی جنگ هوائی اند، جنگی که مفهوم و هدف آن برکسی معلوم نیست.
• تحریم اقتصادی دوام می یابد و موجب هلاکت و فلاکت مردم عادی عراق می شود.
• از اعادهً خودمختاری برای خلق کرد امتناع می شود و به خاطر منافع درازمدت کنسرن های نفتی و استراتژی ناتو، به کورهً جنگ بی رحمانه ای دمیده می شود.

• در کنگو اقوام مختلف به جان هم انداخته می شوند، تا شرکت های رقیب بتوانند معادن مختلف را در انحصار خود نگه دارند.

• در آسیای میانه نیز کنسرن های چند ملیتی نفتی به آتش اختلافات میان خلق ها با گرایشات قومی و مذهبی مختلف دامن می زنند.

• پیشرفت کشور در افغانستان، قرن ها عقب انداخته شده است، چرا که سازمان سیا، طالبان را آموزش داده، مسلح کرده و مورد حمایت مالی قرار داده و کشور را در جنگ ویرانگری با خاک یکسان نموده است.

می توان فهرست مفصلی در این زمینه ارائه داد.

• جهان نا آرامتر شده است، سازمان ملل متحد، قراردادهای مربوط به حفظ صلح، تشنج زدائی، حقوق بین الملل و موافقت نامه های مربوط به حقوق بشر، دیگر پشیزی ارزش ندارند.

• بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تناسب نیروها در سطح بین المللی به نفع امپریالیسم تغییر یافته و چپاول بی بند و بار خلق ها و سرکوب ملل دیگر در دستور روز امپریالیسم قرار گرفته است.

• هرکس که می پنداشت که سرمایه داری چاره ای جز صلح جو شدن ندارد، چون قدرت تخریبی خارق العادهً تسلیحات کشتار همگانی آلترناتیو دیگری غیر از صلح باقی نمی گذارد، امروز باید اعتراف کند که امپریالیسم فقط زمانی تن به صلح می دهد که رقیب نیرومندی موجود باشد و گرنه صلح جوئی با طبیعت آن بیگانه است.

• ما امروز دیگر با یک امپریالیسم، بنام ایالات متحدهً امریکا مواجه نیستیم.

• دیگر آن زمان گذشته است که متروپول های سرمایه داری، در مبارزه بر ضد اردوگاه سوسیالیسم متحد شده بودند، تضادهای فی ما بین آنها به عنوان تضادهای جنبی تلقی می شد و سرکردگی ایالات متحدهً امریکا به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی هرگز زیر علامت سؤال نمی رفت.

• بعد از شکست اردوگاه سوسیالیسم، این عامل متحد کنندهً خارجی دیگر وجود ندارد.
• رقابت میان گروهبندی های بزرگ سرمایه و همراه با آن میان دستگاه های دولتی، که نمایندهً سیستم های انحصاری ـ دولتی اند، تشدید می شود:

1
ژاپن

• برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم، ژاپن در صدد بر آمده که گسترش طلبی اقتصادی خود را با اتکا بر سیاست خارجی ـ نظامی خود تحقق بخشد:
• استفاده از سمبل قدیمی جنگ (یعنی سرود و پرچم سابق ژاپن) نشانهً بارزی از آن است.
• همکاری نظامی ژاپن با کرهً جنوبی (با اوجگیری همزمان انتقاد از امریکا در کرهً جنوبی) اولین قدم در راه ایجاد قدرت بزرگ در آسیای شرقی و جنوب شرقی و عدم هراس از رویاروئی با ایالات متحدهً امریکا ست.
• اختلافات تجاری ـ سیاسی سال های گذشته مقدمه ای بر آن است.

2
آلمان

• امپریالیسم آلمان نیز به همین سان، اخیرا آشکارا اعلام وجود مجدد می کند:
• اتحادیهً اروپا عمدتا زیر سرکردگی آلمان قرار دارد و تبدیل شدن به قدرت جهانی می تواند دوباره در دستور روز قرار گیرد.
• یکی از فرماندهان قوای مستقر در کوسووا درخواست اعلام مارک آلمانی، به عنوان پول رسمی در مونته نگرو (که هنوز بخشی از فدراسیون یوگوسلاوی است) نمود.
• تشکیل نیروی نظامی مستقل از ناتو (بگو امریکا) برای اتحادیهً اروپا، ارسال واحدهای نظامی آلمانی به تیمور شرقی، وارد عمل کردن ارتش آلمان در خارج از اروپا و زیر پا گذاشتن قانون اساسی آلمان، نشانه های بارزی از تشدید تجاوزطلبی امپریالیسم آلمان اند.

• این مثالها را می توان بصورت فهرست مفصلی عرضه کرد.


• جنگ بالکان برای درهم کوبیدن یوگوسلاوی، که با تجزیهً کوواتی و اسلووانی شروع شد و با اشغال بوسنی و تشکیل ارتش تجزیه طلبان (او. س. کا) توسط سازمان مخفی آلمان ادامه یافت و بالاخره بمباران بربرمنشانهً صربستان (که صدها هزار تن گلوله و بمب اتمی اوران 238 پرتاب شد و این منطقه را برای هزاران سال به مواد رادیو اکتیو آلوده کرد: مترجم) پرده از ماهیت امپریالیسم برمی دارد.

قبلا

• قبلا، کنترل کشورهای بالکان از آغاز قرن بیستم، هدف اقتصادی و نظامی ـ استراتژیکی امپریالیسم آلمان بوده است.
• کنترل کشورهای بالکان پیش شرطی برای کسب سرکردگی در اروپای جنوب شرقی و راه اعمال نفوذ در خاور نزدیک بوده است.

اکنون

• اکنون، آلمانی ها برای اولین بار، بعد از سال 1945 بی پرده اعلام رهبری سیاسی و نظامی در اروپا می کنند، نه فقط به عنوان همکار کوچک ایالات متحدهً امریکا، بلکه به عنوان قدرتی از نظر سیاست جهانی برابرحقوق و رقیب.
• جنگ یوگوسلاوی در عین حال وسیله ای بود برای تشکیل قدرت جهانی اروپا زیر سرکردگی آلمان.
• اروپا و ژاپن نه فقط مسئول برافروختن آتش جنگ های بیشمار کوچک اند، که بنا بر اقتضای منافع آنان در اقصا نقاط جهان، هم اکنون شعله می کشند، بلکه همچنین می توانند به اختلافات بین المللی بزرگی دامن بزنند.
• برنامهً تسلیحاتی قدرت های بزرگ، حاکی از آن است که یک همچو خطری جدی است.

• جنبش کمونیستی جهانی، امروز در رابطه با نظام حقوق بین الملل و صلح بین المللی دو وظیفهً مهم بعهده دارد که باید همزمان درپی اجرایش باشد:

وظیفه اول

• وظیفهً اول، عبارت است از مبارزه بر ضد نقش ایالات متحدهً امریکا به عنوان ژاندارم بین المللی و بر ضد استراتژی های غارتگرانهً مؤسسات بین المللی از جمله بانک جهانی وغیره (که عمدتا تحت سلطهً ایالات متحدهً امریکا هستند.)

وظیفه دوم

• وظیفهً دوم، عبارت است از مبارزهً بی امان بر ضد خطر جنگ جهانی سوم ناشی از رقابت میان بلوک های امپریالیستی، که احتمال شعله ور شدنش هر روز افزایش بیشتری می یابد.

حزب کمونیست آلمان باید بنا بر وظیفهً ملی خود، مقاومت بر ضد امپریالیسم سرکردگی طلب آلمان در اروپا را سازمان دهد.
• ولی این امر فقط با اقدامات سنجیده بر ضد ساختارهای حاکمیت و مالکیت نظام انحصاری ـ دولتی در آلمان و اروپا می تواند امکان پذیر شود و به عنوان اولین قدم در طرح آلترناتیو حراست از حیات بشری در مقابل بربریت سرمایه داری محسوب گردد، اولین قدم که اکثریت عظیم مردم اروپا را بسیج خواهد کرد، گیرم که آنها هنوز به استنتاجات قطعی ما نرسیده باشند.

• گذار به سوسیالیسم، جامعه ای رها از حاکمیت سرمایهً گسترش طلب، بیش از پیش در دستور روز قرار دارد، علیرغم (ویا به عبارت دیگر درست بخاطر) اینکه اردوگاه سوسیالیسم شکست خورده و دیگر مانعی در راه تحقق استراتژی مرگبار سرمایه داری وجود ندارد.

مساًلهً صلح دوباره به مساًلهً اصلی بشریت، در قرن بیست و یکم بدل شده است.

بربریت سرمایه داری، دیگرفقط به استفاده از تسلیحات وحشت انگیزی محدود نمی شود که از سوی مراجع دفاع از حقوق بشر ممنوع اعلام شده و کسی را که آنها را مورد استفاده قرار دهد، به عنوان جنایتکار جنگی محکوم می کند.

• تخریب شرایط طبیعی بقای انسانی، فقر عمومی در جهان باصطلاح سوم و حتی رفته رفته در جهان دوم، بیکاری میلیونی زحمتکشان، حتی در کشورهای متروپول، عوارض بحران در اقتصاد که تحت نام عوامفریبانهً نئولیبرالیسم میدان را برای پیدایش روزافزون کمپلکس های غول آسای قدرت فراهم می آورد، همه و همه نشانه های سیستم اجتماعی اند، که هدفش خدمت به مردم و بهبود زندگی آنها نیست.

• برای اثبات ضرورت یک آلترناتیو در مقابل سرمایه داری، فقط ابراز انزجار نسبت به فجایع ضد انسانی این سیستم و توضیح آنها کافی نیست.
• چرا که این فجایع، فقط عوارض یک سیستم اند، سیستمی که ماهیتا بربرمنش است، سیستمی که آبستن بربریت های بمراتب وحشت انگیزتری است.

• هیچ نظام اجتماعی نمی تواند از خطرمسخ و متعاقب با آن از غفلت نسبت به وظایف اجتماعی خود مصون بماند.
• در جوامع طبقاتی که اختلافات آشتی ناپذیر میان طبقات، گروه ها و فراکسیون های اجتماعی مختلف وجود دارد، استقرار دستگاه های فشار و سرکوب امری رایج است، تا تظاهرات سازمان یافته و خودپو را درهم بکوبد.
• مثال های تاریخی زیر نمونه هائی در زمینه تبدیل اختلافات سیاسی به تشبثات غیرانسانی اند:

1

• تعقیب زنان جادوگر در قرون وسطی

2

• سرکوب لوه لرها در دوران اولیهً رشد سرمایه داری در انگلستان

3

• تعقیب یهودی ها

4

• رواج ترور در انقلاب فرانسه


• تاریخ بشری به عنوان تاریخ اربابان و غلامان، به عنوان تاریخ مبارزات طبقاتی، همیشه بربرمنشانه بوده است.

• ولی مطرح کردن آلترناتیو «سوسیالیسم به جای بربریت!» مفهومی بمراتب عمیقتر از این دارد.


• برای اولین بار در تاریخ بشری، امکانات نظامی ئی بوجود آمده است، که با استفاده از آنها (در جنگ میان مراکز قدرت سرمایه داری و یا در جنگ برای حفظ حاکمیت بورژوازی) می توان تمام کرهً زمین را به گورستانی بزرگ مبدل کرد و یا حداقل صدها میلیون تن از مردم را نابود ساخت.

• تسلیحات اتمی، شیمیائی و بیولوژیکی، در ظرفیتی ماورای مرگبار تولید شده و سال به سال سیستم های تسلیحاتی مدرنتری با کاربرد آسانتر بر آنها اضافه می شود.

• برنامه ریزان استراتژیکی قدرت های بزرگ و اتحادیه های نظامی آنها مانعی در سر راه بکاربردن آنها نمی بینند.


• دلایل نگرانی آور جنبش صلح، در سال های 50 ـ بعد از جنگ جهانی دوم ـ به هیچوجه بی اعتبار نشده اند، بلکه با توجه به توسعهً سرسام آور تسلیحات کشتار همگانی (شیمیائی، باکتریولوژیکی و ژنه تیکی) اهمیت و معنی بمراتب بیشتری کسب کرده اند و ضرورت تشدید مبارزه برای صلح را در دستور روز قرار داده اند.


• علاوه بر خطر مهیب افزایش قدرت تخریبی سیستم های تسلیحاتی مختلف، باید از خطر دیگری که اهمیتش کمتر از خطر اولی نیست، نام برد:
• خطر تخریب محیط زیست طبیعی، که نه تنها زندگی بشر، بلکه حیات انواع دیگر موجودات زنده را تهدید می کند.

• در زمینهً تخریب محیط زیست طبیعی، ما لزومی به ارائهً اسناد و مدارک اضافی نمی بینیم، زیرا گزارشات مفصلی از سوی مؤسسات بین المللی و ملی و افراد کارشناس در این زمینه در دسترس همگان قرار داده شده است.

• ولی با این حال در درون سیستم سرمایه داری، هنوز تدابیر حفاظتی ضرور جهانشمول بر ضد این خطرات وحشت انگیز نمی تواند صورت گیرد.
• زیرا منافع گروهی مؤسسات صنعتی از سوی نمایندگان سیاسی آنها در سیاست، به منافع و مصالح عمومی بشریت ارجح شمرده می شوند.
• در تضاد میان منافع عمومی بشریت (حفظ محیط زیست و بهداشت) و منافع سودجویانهً سرمایه، سرانجام سرمایه است، که پیروز از کار در می آید، زیرا سود یگانه فرم حرکت و حیات سرمایه داری است.

• فقط تعویض این سیستم می تواند مساًله را حل کند.

• زیرا ریشه های هم اختلافات نظامی و هم چپاول تخریبی طبیعت، عمدتا در تضادهای درونی سیستم سرمایه داری قرار دارند.


• صاحبان وسایل تولید، برای کسب سود و افزایش آن، باید هرچه بیشتر کالا تولید کنند و بفروش برسانند و درعین حال باید هزینه های تولیدی را کاهش دهند.
• به عبارت دیگر، باید سرمایه گذاری کنند (یعنی اضافه ارزش بیشتری بدست آورند که البته دوباره سرمایه گذاری می شود.)
• باید بازارها را به تسخیر خود در آورند یعنی رقبا را از سر راه بروبند.
• باید نیروهای کار انسانی را کاهش دهند، یعنی راسیونالیزه کنند.
• راسیونالیزه کردن اگرچه در کوتاهمدت سود آور است، ولی در درازمدت به محدود شدن بازار می انجامد، چون توان خرید مردم را کاهش می دهد.
• مؤسسات تولیدی رقابتگر هرچه بزرگتر واز نظر سیاسی نیرومندتر باشند، به همان میزان امکانات دولتی بیشتری برای تحکیم و توسعه سلطهً خود بر بازار، در اختیارشان قرار می گیرد.

• انباشت سرمایه ـ قانون ماهوی سرمایه داری ـ خود آبستن تضادی است که منجر به تضعیف شرط انباشت سرمایه (یعنی افزایش تقاضا متناسب با افزایش عرضهً کالا) می شود.
• نتیجه اش تشدید هاری رقبا ست.
• نتیجه اش افزایش فشار دولتی است، تا انبوه ناراضیان را که از جریان تولید کنار گذاشته شده اند، آرام نگه دارد و مقاومت بر ضد مخاطرات گسترش نظامی را در هم بکوبد.

• از این رو ست، که سرمایه داری انحصاری ـ دولتی، هرلحظه می تواند فرم خود ویژه ای از فاشیسم بخود گیرد.

• سرمایه داری دارای سه مشخصهً ماهوی (علاوه بر مشخصه های دیگر) است که از انباشت سرمایه ناشی می شوند و آنرا در مقایسه با بربریت جوامع ماقبل سرمایه داری، به فرماسیونی اصولا و کلا بربرمنش، درنده، غیرانسانی و غیرعقلائی در تاریخ بشری تبدیل می کنند.

• بررسی وسیع این بربریت را به فرصتی دیگر می گذاریم.

• هدف ما ترسیم شمای آتی سوسیالیسم و اثبات ضرورت گذار به سوسیالیسم است:

1

• جایگزین کردن سیستم سرمایه داری با سوسیالیسم، یک شرط اساسی برای بقای بشریت است.

2

• سوسیالیسم یک بازی فکری زیبا نیست، بلکه یک پلهً تکاملی ـ تاریخی ضرور است که بشریت باید بدان گام نهد و برای رفع موانع موجود در راه رسیدن بدان، وارد نبردی بی امان گردد.
• در غیر این صورت، همراه با سیستم ویرانگر سرمایه داری به قهقرای دوزخ سقوط خواهد کرد.

3

• آلترناتیو «سوسیالیسم به جای بربریت» فقط یک شعار کارگشا در نبرد سیاسی نیست، بلکه مشخصهً بارز شرایط تاریخی ـ جهانی ئی است که ما در آن بسر می بریم.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر