۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

نقدی بر «راسیونالیسم انتقادی» کارل پوپر (4)

رودولف کارناپ (1891 ـ 1970)
فیلسوف و از نمایندگان امپیریسم منطقی

پروفسور مارتین بلومن تریت
برگردان میم حجری

• در فلسفه هم پاکسازی سرتاسری در دستور روز قرار می گیرد:
• بدین طریق، علوم طبیعی نیز روی پای خودشان می ایستند (یعنی پیوندشان با فلسفه قطع می شود. مترجم)
• جهان در خود ساختاربندی شده دیگر نمی تواند پایه و اساس علوم طبیعی تلقی شود، تا قابل شناسائی بودنش مطرح باشد.
در جهان بطور کلی به روی علوم طبیعی بسته می ماند.

• نتیجه گیری نهائی در پوزیتیویسم پیگیر و رادیکال نویرات عبارت از این می شود که حقیقت را نباید به مثابه انطباق احکام با جهان تلقی کرد.
• در پوزیتیویسم پیگیر و رادیکال سخن گفتن از حقیقت حکمی با توجه به انطباق آن با واقعیت عینی حتی به مثابه استعاره ممنوع می شود. (نویرات: «پوزیتیویسم رادیکال و جهان واقعی» ص 354)

«تئوری انطباق» حقیقت نویرات فقط «جمله مجموعه های عاری از تناقض» را مورد بحث قرار می دهد.

• (به همان شدت که در پوزیتیویسم فریاد زده می شود که «متافیزیک یاوه است!»، فلسفه زبانتحلیلی واپسین با همان حدت و شدت فریاد می زند که حکم «متافیزیک یاوه است!»، خود یاوه است!)

• (فلسفه تحلیلی در اوایل قرن بیستم توسعه می یابد.
• هدف بانیان آن این است که تحلیل تنها با زبان های ایدئال (منطق های صوری) و یا با تحلیل زبان روزمره صورت گیرد.
• فلسفه تحلیلی در آغاز قرابت شدیدی به امپیریسم منطقی (محفل وین) دارد.
• در این مرحله مفاهیم متافیزیکی زیر علامت شک و تردید قرار می گیرند. مترجم)

• بدین طریق، تفکر انسانی در عالم احکام درجا می زند.
• در این زمینه بحث آتشینی در محفل وین شعله ور می شود و هر کس موضعی برای خود اتخاذ می کند.

• کارناپ سیستم بازسازی مفاهیم امپیریکی را مطرح می سازد که در آن، کلیه مفاهیم علوم تجربی باید به آنچه که بطور بیواسطه وجود دارد، نسبت داده شوند.

• این کار باید از طریق توصیف روابط در چارچوب تحلیل ساختاری راسل ـ وایت هد صورت گیرد.
• پایه این سیستم را تجارب شخصی هر کس تشکیل می دهد.

کارناپ اینجا عمدا از ظن بر سولیسپیسم (منگرائی) سخن می گوید.

• در مقدمه چاپ دوم اثر او تحت عنوان «ساختمان منطقی جهان» می خوانیم:
• «از آنجا که گزینش پایه روانی خویش تنها کاربست فرم و متدیک منگرائی را تشکیل می دهد و نه برسمیت شناسی تزهای محتوائی آن را، پس ما اینجا می توانیم از «منگرائی متدیکی» سخن بگوئیم.
»

سولیسپیسم از واژه سولوس به معنی من، تنها، به تنهائی نشئت می گیرد و بر سوبژکت شناسنده تک و تکرو و تنها دلالت دارد.
• این همان سوبژکت تک و تکرو و تنها ست که مارکس به مثابه روبینسونادها (قهرمان رمان های روبینسونی) مطرح می کند.

• مسئله اینجا مشاهده پذیری و تجرد (انتزاعیت) بود که بکمک ساختارمفهوم راسلی به حد کافی قابل توضیح نبود.
• منظور اینجا اما در واقع چیزهای مشاهده پذیر بود، در حالیکه بنظر کارناپ، «آنچه که وجود دارد، فاقد ساختار است و عملا خود ساختاری است و لذا ساختار خودش است.» (کارناپ، «ساختمان منطقی جهان» ص 175)

• (اقعیت عینی بدین طریق، فرم و یا ساختار محض تلقی می شود، فرم فاقد محتوا، فرم توخالی. مترجم)

• اکنون مسئله ای تکرار می شود که در انتقاد هیوم از رئالیسم جان لاک مطرح بوده است:
• داده های تجربی مورد توجه قرار می گیرند، ولی به پیوندهای علی (علت و معلولی) و پیوندهای ساختاری موجود میان داده ها اعتنائی نمی شود.

• از این رو، ما شاهد فرمی از کنونسیونالیسم در مکتب هیوم می شویم:

• هیوم ادعا می کند که علیت بر عادت مبتنی است، آن سان که تجارب آتی بطلان پیوند شناخته شده را اثبات می کنند.

• (کنونسیونالیسم به جریان فلسفی ئی در قرم نوزدهم اطلاق می شود که فقط خصلت مبتنی بر توافق هدفمند محض بر سر براهین، مفاهیم و تعارف هندسی را مورد تأکید قرار می دهد. مترجم)

• این امر سبب می شود که امانوئل کانت ـ شاگرد هیوم ـ بکمک علوم طبیعی آزمایشگاهی، به انتقاد از امپیریسم بطور کلی می پردازد، کل قضیه را وارونه می سازد و اعلام می کند:
• «ما طبیعت را به همان اندازه که برایش قانون تعیین می کنیم، می شناسیم.»

• (بنابرین، در قاموس امانوئل کانت، قوانین طبیعی بطور عینی وجود ندارند، بلکه بوسیله انسان ها به طبیعت نسبت داده می شوند، یعنی وجود سوبژکتیف دارند، یعنی اگر انسان نباشد، آب در فشار جو، در صد درجه نخواهد جوشید. مترجم)

• ما خواهیم دید که کارل پوپر «قضاوت ترکیبی اپریوری» کانت را چگونه معنی می کند و بر پایه معنای خود به رد قاطعانه آن می پردازد.

• فرق کانت البته با دیگر فلاسفه ایدئالیستی از فیشته تا هگل، در این است که او به نتیجه گیری نهائی ایدئالیستی دست نمی زند، بلکه این جریان را به جهان پدیده ها محدود می داند و شامل حال جهان در خود نمی داند که بنیان رئال پدیده ها ست و در تعین خود دربسته است (در خود را به روی کسی باز نمی کند و نا شناخته می ماند. مترجم)

• مراجعه کنید به چیز در خود.

• فلسفه بعدی که به پیروی از ویتگن اشتاین (II) می پردازد، دوباره بدان نزدیک می شود.
• اوپراسیونالیسم، کنسرواتیسم و یا تئوری انتقادی نیز به انتقاد کانت واره از «پوزیتیویسم» و یا امپیریسم روی می آورند.

• این مسئله ما را بعدها به خود مشغول خواهد داشت، یعنی آنگاه که ما به بررسی تفسیر کارل پوپر از کانت می رسیم.
• آنگاه خواهیم دید، که این امر چگونه مانع فهم کامل «تئوری انتقادی» از سوی کارل پوپر می شود.

• اکنون برمی گردیم به پوزیتیویسم (منطقی)، آنجا که بنظر کارناپ هرگز نباید جوهرهای شیئی را به جریانات فیزیکی ربط داد.
• زیرا چنین کاری به معنی «قر و قاطی کردن متافیزیکی» خواهد بود. (کارناپ، «زبان فیزیکی به مثابه زبان یونیورسال علوم» ص 461)

• (منظور نمایندگان فلسفه های امپریالیستی از واژه «متافیزیکی» نه ضد دیالک تیکی، بلکه ماورای فیزیکی است و به هر چیز که دم دست شان می آید و خوشایندش نمی یابند، نسبت می دهند. مترجم)

• حضرات احکام را به مثابه جریانات فیزیکی تلقی می کنند و منظورشان فقط روندهای فیزیکی ئی اند که بکمک زبان فیزیکی قابل فرمولبندی باشند.
• اکنون آنها دیگر از من و یا جهان اصلا و ابدا حرفی به میان نمی آورند (نویرات هم همینطور.)

• اشخاص مثل اشیاء «واقعیات امور فیزیکی» تلقی می شوند، «ترکیباتی از مکان ـ زمان ـ مراحل تلقی می شوند که بلحاظ کمی تعیین پذیر هستند و تعریف پذیر.»


• بنابرین، هر جامعه شناس باید «توجه اکید داشته باشد که رفتار انسانی را همیشه صاف و پوست کنده بلحاظ فیزیکی توصیف کند.» (نویرات، «جامعه شناسی به مثابه فیزیکالیسم» ص 412)

• فقطا ین مقیاس است که قابل تخمین است.
• افراد باید تا حد «مقادیر شخصیتی ثابت» از «نوع فیزیکالیستی» تلخیص یابند (خلاصه شوند. مترجم)

• احکام مقدم بر همه چیز تلقی می شوند، اولین تلقی می شوند.
• پیوندهای ماهوی، به مثابه پیوندهائی از مشاهدات مفرد و قوانین عام تلقی می شوند.

• هر قانون عام حاکی از آن است که در هر مورد منفرد حکم زیر اعتبار دارد:

• «اگر یکی حقیقت دارد، پس دومی هم حقیقت خواهد داشت.» (کارناپ، «مقدمه ای بر فلسفه علوم طبیعی» ص 29)

• بدین طریق، ادعاهای بیشمار عرضه می شوند، بی آنکه به نتیجه گیری از موارد قابل مشاهده منفرد اقدام شود.
• مشاهدات صرف اما هرگز نمی توانند قوانین عام را بطور کامل تضمین کنند.
• از این رو ست که به قول کارناپ، گذار قیاسی از یک رابطه شرطی مشاهده شده، «حقانیت منطقی قطعی» ندارد، بلکه بر استنتاج مبتنی است. (کارناپ، «مفهوم سازی فیزیکی» ص 8)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر