۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه

جهان و جهان بینی سیاوش کسرائی (15)

زرتشت و یا زردشت (1768 ـ 1691 قبل از میلاد)
(1000 ـ 1200 ق. م)
بنیانگذار دین مزدیسنا (آئین زردشت)
سراینده گات ها (کهن ترین بخش اوستا)
مفاهیم مستعمل در گات ها:
اهنود به معنی سرور و مولا است
اشتود به معنی سلامت و عافیت است
سپنتمد به معنی خرد مقدس است
وهوخشتر به معنی اقتدار نیک و کشور خوب است
وهیشتواشت به معنی بهترین خواسته و نیکوترین ثروت است
مبلغ مونیسم (یکتاپرستی)
در گات‌ها اهورامزدا خدای یگانه است که جسم یا مرکب نبوده و مینوی پاک است
جلوه‌های خاص خدا امشاسپندان هستند
تقریباً دویست بار در گات‌ها به کلمهٔ مزدا یا ترکیب از این واژه بر می‌خوریم.
زرتشت جز از اهورامزدا خدای دیگری نمی‌شناسد
زرتشت از گروه پروردگاران پیشین رو گردان است
تمام عظمت و جبروت مختص اهورامزدا ست
اوست آفرینندهٔ یکتا و خداوند توانا
در گات‌ها (هات ۴۴) زرتشت با یک زبان شاعرانه در توحید و اقتدار خداوند گوید
از تو می‌پرسم ای اهورامزدا کیست پدر راستی؟
کیست نخستین کسی که راه سیر خورشید و ستاره بنمود؟
از کیست که ماه گهی تهی است و گهی پر؟
کیست که به باد و ابر تندروی آموخت؟
کیست آفرینندهٔ روشنایی سودبخش و تاریکی؟
که خواب و بیداری آورد؟
کیست که بامداد و نیمروز و شب قرار داد و دینداران را به ادای فریضه گماشت؟
کیست آفرینندهٔ فرشتهٔ مهر و محبت؟
کیست که از روی دانش و خرد احترام پدر در دل پسر نهاد؟
پس از این پرسش‌ها زرتشت خود در پاسخ گوید:
من می‌کوشم ای اهورامزدا تو را که به توسط خرد مقدس، آفریدگار کلی، به درستی بشناسم.
دوگانگی (ثنویت) خرد انسانی
در گات ‌ها از منازعات اهورامزدا و اهریمن و جنگ و ستیز دائمی مابین این دو که مایهٔ آنهمه بحث و مجادله گردید هیچ سخنی نرفته ‌است
زرتشت اهورامزدا را سرچشمهٔ آفرینش می‌داند و در مقابل او، آفریدگار و یا فاعل شری وجود ندارد.
انگره مینو و یا خرد خبیث که بعدها به مرور ایام تبدیل به اهریمن گردید و زشتی‌های جهان از قبلِ اوست در مقابل اهورامزدا نیست بلکه در مقابل سپنت مینو یا خرد مقدس است
در گات‌ها هات ۳۰ قطعهٔ سوم آمده‌است:
آن دو گوهر همزادی که در آغاز در عالم تصور ظهور نمودند یکی از آنان نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار و دیگری بدی (در اندیشه و گفتار و کردار) از میان این دو مرد دانا باید نیک را برگزیند نه زشت را
همچنین در گات‌ها هات ۴۵ قطعهٔ دوم آمده‌است:
من می‌خواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگانی وجود داشتند، از آن چه آن (گوهر) خرد مقدس سپنت مینو، به آن (گوهر) خرد خبیث انگره مینو گفت:
اندیشه، آموزش، خرد، آرزو، گفتار، کردار، زندگانی و روان ما با هم، یگانه و یکسان نیست
زرتشت مسئلهٔ نیکی و بدی را از دیدگاه فلسفی بدین صورت بیان می‌کند که خلقت جهان توسط خداوند انجام می‌یابد اما دو مینوی یا دو اصل وجود دارند که از خواص ذهن آدمی هستند.
او می‌گوید این دو بنیاد زادهٔ اندیشهٔ آدمی هستند و هریک بر اندیشه و گفتار و کردار انسان اثرگذار هستند.
این دو گوهر در سرشت آدمی وجود دارند و قضاوت دربارهٔ خوب و بد از این دو گوهر غیرمادی سرچشمه می‌گیرد.
این ثنویت و دوگانگی در اخلاق و منش آدمی در مذاهب و مکتب‌های فلسفی دیگر نیز وجود دارند، مانند نفس اعلی و نفس اماره، نفس انسانی و نفس بهیمی و همچنین نام‌های دیگر
اختیار (آزادی) انسان
در مقابل این دو قوه تکلیف انسان در دنیا چیست؟
زرتشت در گات‌ ها در هات ۳۰ گوید:
«مرد دانا باید خود برابر گزیند.»
آدمی به موجب سرودهای زرتشت آزاد است و اختیار گزینش دارد.
زرتشت در گات‌ها در هات ۳۰ قطعه ۲ می ‌گوید:
به سخنان مهین گوش فرا دهید!
با اندیشهٔ روشن به آن بنگرید، میان این دو آئین (دروغ و راستی) خود تمیز دهید!
پیش از آنکه روز واپسین فرا رسد، هر کسی به شخصه دین خود اختیار کند.
بشود که در سرانجام کامروا گردیم.
جهانگرائی
زرتشت به زندگانی دنیوی بی‌اعتنا نیست و درویشی در آن راهی ندارد.
زرتشت رسالت خود را فقط مذهبی و معنوی نمی‌داند و در ترقی امور اقتصادی و بهبود زندگانی مادی نیز کوشاست.
بخصوص زرتشت به آباد کردن زمین و کشاورزی اهمیت زیادی داده‌است.
زرتشت در سخنان خویش خطاب به کشاورزان می‌گوید که کشور خداپرست کی گشتاسپ باید از نیروی آنان برتری به هم ‌رساند و سرمشق دیگران گردد.
در هات ۳۴ گات‌ها بند ۱۴ آمده‌است:
آری ای مزدا از پاداش گرانبهای تو در همین جهان کسی بهره‌ مند شود که در کار و کوشش است.
نقل از ویکی پیدیا

شین میم شین

بر سرزمین سوختگی

• پنداشتند خام
• کز سرشکستگان، که پی ببریدند و سوختند
• من آخرین درختم، از سلاله جنگل

• آنان که بر بهار تبر انداختند تند
• پنداشتند خام، که با هر شکستنی
قانون رشد و رویش را از ریشه کنده اند

• خون از شقیقه های کوچه روان است
• در پنجه های باز خیابان
• گل گل، شکوفه شکوفه
• قلب است، انفجار آتشی قلب

• بر گور ناشناخته ـ اما ـ
• کس گل نمی نهد

• لیکن
• هر روزه دختران
• با جامه ساده به بازار می روند

• و شهر هر غروب
• در دکه های همهمه گر مست می کند
• و مست ها به کوچه ی مبهوت می زنند
• و شعرهای مبتذل آواز می دهند

• در زیر سقف ننگ
• در پشت میز نو
• سرخوردگی سلاحش را
• تسلیم می کند
• سرخوردگی نجابت قلبش را
• که تیر می کشد و می تراشدش
• تخدیر می کند

• سرخوردگی به فلسفه ای تازه می رسد
• آن گاه من به صورت من چنگ می زند

• در کوچه همچنان
• جنگ عبور از زره واقعیت است

• و عاشقان تیزتک ترس ناشناس
• بنهاده کوله بار تن، جست می زنند
• پرواز می کنند

• آری
• این شبروان، ستاره روز اند
• که مرگ های شان
• در این ظلام، روزنی به رهایی است

• و خون پاک شان
• در این کنام، کحل بصرهای کورزا است

• اینان تبارشان
• سر می کشد به قلعه ی دور فدائیان

• آری عقاب های سیاهکل
• کوچیدگان قله الموت اند و بی گمان
• فردا قلاع شان
• قلب و روان مردم از بند رسته است

• پیوند جویبار نازک الماس های سرخ
• شطی است سیل ساز
• کز آن، تمام پست و بلند حیات ما
• سیراب می شوند
• و ریشه های سرکش، در خاک خفته باز
• بیدار می شوند

• اینک که تیغه های تبرهای مست را
• دارم به جان و تن
• می بینم از فراز
• بر سرزمین سوختگی، یورش بهار

تلاشی برای تحلیل شعر بر سرزمین سوختگی

• گزینش مفهوم «بر سرزمین سوختگی» به عنوان سرتیتر این شعر از سوی سیاوش، تأمل انگیز است.

• سیاوش بکمک این مفهوم قصد تبیین کدامین حقیقت امر را دارد؟


• ظاهرا در این شعر، سخن از تخریب بی پروای باغ سرزمینی است.

• سخن از تبر و تیشه و آتش است و نتیجه اینها همه، چیزی جز زمین سوخته و برهوت تهی از نعمات مادی و بیگانه با رویش و سبزه و دار و درخت و زندگی نمی تواند باشد.
• چند سال بعد، نویسنده ای از تبار کار، به نام احمد محمود، رمانی تحت عنوان «زمین سوخته» خواهد نوشت، با سوبژکت آتش افروز دیگری از تبار همان سوبژکت مورد نظر سیاوش.

حکم اول

• پنداشتند خام

• کز سرشکستگان، که پی ببریدند و سوختند
• من آخرین درختم، از سلاله جنگل

• مفاهیمی که سیاوش در این حکم بکار می برد، عبارتند از «پندار خام»، «سرشکستن»، «پی بریدن»، «سوختن»، «درخت» و «جنگل»

1
پندار خام

• مفهوم «پندار» یکی از دیرآشناترین مفاهیم در فرهنگ ایران است و در تعالیم زردشت در تریادی (تثلیثی) به نام «پندار نیک ـ گفتار نیک ـ کردار نیک» مطرح شده است.

• خرد و ژرف اندیشی زردشت از همین تریاد ابدی به جا مانده از او نمایان می گردد:

• هدف و آماج زردشت، تشکیل همبودی هومانیستی باید باشد.

• زیرا همه عناصر متشکله این تریاد، بار هومانیستی سنگینی بدوش می کشند:

• پندار نیک، باید از سوئی به معنی درست اندیشی باشد و از سوی دیگر به معنی باور به هومانیسم (هومانیستی اندیشی).

• درست اندیشی یعنی طرفداری بی چون و چرا از حقیقت تاریخی.

• حقیقت یعنی انعکاس درست واقعیت عینی در ضمیر انسانی، انعکاسی که البته بلحاظ اوبژکتیف و سوبژکتیف مشروط می شود.

• مراجعه کنید به واقعیت عینی، حقیقت

• باطل و دروغ چیزی جز انعکاس وارونه و مخدوش واقعیت عینی در ضمیر انسانی نیست.

انسان همبودی که زردشت در صدد تشکیل آن است
، باید قبل از همه طرفدار حقیقت باشد، نه دروغ.


• معنی دوم پندار نیک در بطن همین معنی اول قرار دارد.
• طرفداری از حقیقت، همیشه با طرفداری از هومانیسم همراه و همسنگر بوده است.

• گفتار نیک فرم اول تجسم پندار نیک است.
• در گفتار نیک ـ به مثابه فرم ـ پندار نیک ـ به مثابه محتوا ـ پر می شود.

• میان گفتار و پندار ـ بدین طریق ـ رابطه فرم و محتوا برقرار می شود:

• زردشت عملا دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک گفتار و پندار بسط و تعمیم می دهد.
• در دیالک تیک فرم و محتوا، نقش تعیین کننده از آن محتوا ست.

• بنابرین، در دیالک تیک پندار و گفتار نیز نقش تعیین کننده باید از آن پندار باشد:

• بدون کسب لیاقت درست اندیشی، بدون پندار نیک، نمی توان از عهده گفتار نیک برآمد.
• پندار نیک پیش شرط گفتار نیک است.
• میان پندار و گفتار رابطه شرطی (اشتراط) برقرار است.

• مراجعه کنید به دیالک تیک فرم و محتوا

• میان گفتار و پندار اما رابطه فلسفی دیگری نیز برقرار است:
• رابطه ماده و روح.

• بنابرین، می توان گفت که زردشت، دیالک تیک ماده و روح (دیالک تیک وجود و شعور) را به شکل دیالک تیک گفتار و پندار بسط و تعمیم می دهد.


• در دیالک تیک ماده و روح، نقش تعیین کننده از آن ماده است.


• در دیالک تیک گفتار و پندار نیز باید در این سیستم مختصات، نقش تعیین کننده از آن گفتار باشد.


• اندیشه اگر جامه کلام (زبان) نپوشد، پندار اگر زره مادی گفتار در بر نکند، نمی تواند تجسم بیابد، نمی تواند دهن به دهن، سینه به سینه، نسل به نسل منتقل شود و دل ها را تسخیر کند.


• روح (پندار) ـ بناچار و برای همیشه ـ سایه ماده (زبان، گفتار، کلام) را بالای سر خود دارد.

• ماده و روح در رابطه دیالک تیکی ناگسستنی با هم قرار دارند.
• رابطه دیالک تیکی یعنی همزیستی ستیزمند، یعنی وحدت و مبارزه همزمان.

• مراجعه کنید به دیالک تیک ماده و روح (دیالک تیک وجود و شعور)

• به غنای تفکر فلسفی زردشت حالا می شود، اندکی پی برد.

• روح (اندیشه، پندار) پس از پوشیدن زره ماده (کلام، گفتار) به تئوری تبدیل می شود و در دل (ضمیر، شعور) انسان ها نفوذ می کند.

• اندیشه (تئوری) رخنه کرده به انسان ها مثل کپسول دارو در ذهن انسان ها دهن باز می کند و انرژی شگفت انگیزی از خود آزاد می سازد، انرژی روحی ئی که بی تاب پوشیدن جامه مادی است، تئوری بی تابی که جفت دیالک تیکی خود را بی تابانه طلب می کند، پراتیک را، عمل مادی را.

• زردشت بدین طریق، دیالک تیک تئوری و پراتیک را به شکل دیالک تیک پندار ـ گفتار ـ کردار بسط و تعمیم می دهد، که خود عملا ترکیبی از سه دیالک تیک تنیده درهمدیگر است:

• دیالک تیک پندار و گفتار
• دیالک تیک گفتار و کردار
• دیالک تیک پندار و کردار.

• منظور سیاوش از «پندار خام» باید تصور باطل باشد.

• او بکمک این مفهوم به تحقیر معنوی دشمن بلحاظ مادی نیرومند می پردازد، خرد خود و همگنان خود را در مقابل جهل دشمنان جامعه بسان پرچم پیروزی برمی افرازد.

• این همان پرچمی است که در همه شکنجه گاه های فرزانه های همه زمانه ها همیشه برافراشته بوده است:

• احساس حقارت جلادان جاهل در مقابل دانش فراگیر فرزانگان اسیر جامعه.

2
«سرشکستن»، «پی بریدن» و «سوختن»

• این مفاهیم بی دار و درخت کردن باغ جامعه اشارت دارند:
• فرود تبر و تیشه بر درختان جنگل جامعه و به آتش کشیدن آنها همه.

3
«درخت» و «جنگل»

• سیاوش با این دو مفهوم، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک درخت و جنگل بسط و تعمیم می دهد و بدرستی به نقش تعیین کننده کل (جنگل) پا فشاری می کند.
• او برانداختن، شکستن و سوختن درختان منفرد از سوی دشمن جامعه را پندار باطل رقم می زند، چرا که جنگل در رشد و رویش مدام است و هر درختی استراتژی و تاکتیک تکثیر خویش را در دل خویش نهفته دارد.

• مراجعه کنید به تحلیل قصه پتزه تینو

حکم دوم

• آنان که بر بهار تبر انداختند تند

• پنداشتند خام، که با هر شکستنی
• قانون رشد و رویش را از ریشه کنده اند

• کسی که به دنبال جهان بینی سیاوش می گردد، در همین حکم می تواند به ژرفای درک و دید او پی ببرد.
• سیاوش به قانونمندی های عینی هستی طبیعی و اجتماعی اشاره می کند، که هیچ نیروئی را توان تخریب آنها نیست.
• تبر انداختن بر بهار فقط زمان و مکان و نحوه و نوع رشد و رویش درختان را تغییر می دهد، نه قانون رشد و رویش درختان را.

• قانون رشد و رویش لایزال است و شکست ناپذیر.


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر