۱۴۰۳ شهریور ۱۲, دوشنبه

درنگی در «آخرین ترانه من» از الهه (۵) (بخش آخر)


بهار غلامحسینی

(الهه)

  (۱۳۱۳ –  ۱۳۸۶) 

 

درنگی 

از 

میم حجری

 

شادی ام ز گل و می 

می شود فزون، ولی

مستی ام ز نگه آن فرشته خو بود.

معنی تحت اللفظی:

از تماشای می و گل ، شادمان می شوم.

مستی من اما از نوشیدن شراب نگاه جانان فرشته خو ست.

شاعر در این بند تصنیف و ترانه،

به مقایسه جام شراب با چشمان جانان و به مقایسه گل با جانان می پردازد:

شاعر
دیالک تیک فرم و محتوا
را
نخست
به شکل دیالک تیک جام و شراب و بعد به شکل دیالگ تیک چشم و نگاه بسط و تعمیم می دهد.
برای شاعر، نگاه جانان فرشته خو مستی بخش تر از شراب است.

فرشته خویی که در بند قبلی، عدوی او بوده است.
 

عشق او سرشت من

چشم او عدوی جان

وه که سرنوشت من

در کف عدو بود.

 
عشق همین است:
عاشق بدبخت، وابسته عدوی خویش می شود.

چو نی نغمه ها در گلو  دارم

به دل روز و شب یاد او دارم

به جز آرزوی وصالش نیست

اگر در جهان آرزو دارم.

معنی تحت اللفظی:
بسان نی ام که گلویم از نغمه ها پر است.
شب و روز به یاد او هستم.
غیر از آرزوی  وصلت با او، آرزویی ندارم.

تشبیه گلوی انسان به نی و یا نی به گلوی انسان

و

زادگاه نغمه تصور کردن نی و گلو، 

نشاندهنده فانتزی غول آسا ست.

خیلی زیبا ست. 


به جز آرزوی وصالش نیست

اگر در جهان آرزو دارم.

پیامد عشق همین است:

خلاصه گشتن هستی در وصلت با معشوق.

به همین دلیل

عشق به نوعی استغناء سوبژکتیو منجر می شود.

عاشق 

بی نیاز از این و آن می شود.

به این دلیل که او نیازمند مطلق معشوق می شود.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر