۱۴۰۳ شهریور ۱۱, یکشنبه

درنگی در دو شعر برای مرتضی کیوان (۸)

 

 
مرتضی کیوان 
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران) 
شاعر، منتقد هنری، روزنامه‌نگار و فعّال سیاسی 
عضو حزب تودهٔ ایران 
  مرتضی کیوان در روزهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، در حالی که سه تن از نظامیان فراری سازمان نظامی حزب توده را در خانهٔ خود پنهان کرده‌بود، دستگیر  و به جرم «خیانت»، در ۲۷ مهر ۱۳۳۳، در زندان قصر تیرباران شد.  

درنگی 
از
میم حجری
 

هوشنگ ابتهاج
( ه.ا.سایه )
(تهران، ۲۷ خرداد ۱۳۵۸)

از مجموعه «یادگار خون سرو»
 
 کیوان ستاره شد
تا شب‌گرفتگان
راه سپیده را بشناسند.
 
معنی تحت اللفظی:
هدف و آماج کیوان از شراره وار رفتن و ستاره شدن،
 نشان دادن راه سپیده به شبگرفتگان بود.  
 
محتوای این بند از شعر سایه همان محتوای بندی از شعر آرش کمانگیر سیاوش کسرایی است: 
بر نمی شد گر ز بام کلبه ای دودی
یا که سوسوی چراغی، گر پیامیمان نمی آورد 
رد پاها گر نمی افتاد، روی جاده ها لغزان 
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته و سرد؟ 
 
معنی تحت اللفظی:
اگر اجاقی در خانه ای روشن نمی شد،
اگر سوسوی چراغی پیغام مان نمی داد،
اگر رد پاها بر جاده های لغزان از پیشینیان به جا نمی ماند،
ما در برف و بوران زمستان سخت،
 بیچاره می شدیم. 
 
به زبان سایه،
اگر کیوان ها تیرباران و ستاره نمی شدند، ما چگونه می توانستیم، راه را از چاه تمیز دهیم؟
 
شبگرفتگان و گیر افتادگان در کولاک برف و بوران
به زعم شعرا
تنها چیزی که ندارند، مغز اندیشنده است
و
جامعه آنها، تنها چیزی که ندارد، تضادهای طبیعی ـ طبقاتی ـ عینی اند.
 
به زعم شعرا،
همه چیز سوبژکتیو (ذهنی، فردی، این و آنی) است.
 
از جامعه، تضادهای طبقاتی، از دیالک تیک طبیعت و جامعه  اثری نیست تا در آیینه ذهن بشر منعکس شوند و شعور بشری قوام یابد و بشر شیر شرزه شود و به میدان آید.
 
بشر به زعم شعرا و فقها و سفها،
مساوی با جانور است.
اگر یکی از گوسفندان از جوی آب بپرد و یا پرانده شود، 
بقیه گوسفندان شیر می شوند و شیهه می کشند و می پرند.
 
اگر بهترین فرزندان جامعه را طبقه حاکمه مرتجع ترور و تیرباران نکند، 
مردم دسته دسته به دار و دسته مردگان نمی پیوندند.
 
پس پیش به سوی کیش شهادت.
پس زنده باد شهامت و شجاعت و ایثار و فداکاری و جانبازی خالی از شعور شورانگیز.
پس پیش به سوی عبور پیشاپیش از روی  جسد و جنازه خویش.

این بینش سایه  وسیاوش،
بینشی مذهبی است.
بینشی سوبژکتیویستی است 
و 
نه بینشی مارکسیستی.
 
در این بینش شورآمیز شورانگیز، همه چیز هستی جامعتی حول سوبژکت ها (شخصیت ها، نخبه ها، تحفه ها، شهدا) می گردد.

این نهایت ذلت فکری و فرهنگی است.
 
ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر