۱۴۰۰ بهمن ۲۲, جمعه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۳۷)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)

 

 

۱۰

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست

بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح

 

۱

·    تفاوت و حتی تضاد بینشی سیاوش با مانی پیامبر و شعرای و فلاسفه کلاسیک میهنی اما در این است که سیاوش ستیز طبقاتی نور و ظلمت را، صبح و سیاهی را عمده و برجسته می کند و نسبیتی را وارد تئوری مبتنی بر اوتوماتیسم و خودپوئی حاکم بر امر جایگزینی سیاهی با صبح می سازد.

·    یعنی دوئالیسم نور و ظلمت مانی و نیما و غیره را دیالک تیک نور و ظلمت محسوب می دارد و حق هم دارد.

·    چون واقعا هم چنین است.

 

۲

·    صبح در قاموس سیاوش، نه به طور اوتوماتیک و فاتالیستی و خودپو، بلکه در روند نبردی سخت و به برکت آن نبرد، بر سیاهی چیره می شود.

 

۳

·    این اندیشه ـ بی اعتنا به آگاهی و یا ناخودآگاهی سیاوش ـ به معنی تبیین سوبژکت مندی روندهای جامعتی است:

·    فرق زلزله طبیعی با زلزله اجتماعی (انقلاب اجتماعی) همین است:

·    تاریخ بی سوبژکت نیست.

 

۴

·    تاریخ به طور خود به خودی و اوتوماتیک ساخته نمی شود!

·    تاریخ سازنده دارد.

·    صعود از نردبام توسعه جامعتی به صورت خود به خودی و تقدیری صورت نمی گیرد.

 

۵

·    تاریخ سازنده ای به نام توده های مولد و زحمتکش دارد.

 

۶

·    به همین دلیل است که سیاهی در دهان صبح بی نفس می شود:

·    صبح بسان نهنگی حلقوم سیاهی را می فشارد، خفه و خاموش می سازد و می بلعد.

 

۱۱

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست

بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح

 

۱

·    اکنون سؤال این است که آیا میان «بی نفس گشتن سیاهی در دهان صبح» و «از دست رفتن الماس اخترهای آسمان» رابطه ای هست؟

 

۲

·    حریف خوداندیشی بر آن بوده که هست:

·    این نظر حریف را شاعری به نام جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر) هم در شعری بلند نمایندگی کرده است:

·    در این شعر جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)، شب «گر به دامن دارد.»

 

۳

·    این بدان معنی است که میان شب و «الماس اخترها» در تمام طول شب، جنگی مداوم، ولی پراکنده یعنی پارتیزانی و نامنظم  در جریان بوده است:

·    ستاره ها با خنجر تیز انوار خود بر شب تیره از هر سو یورش می برند و گر بر دامنش می افکنند.

·    گری که در توسعه کمی اش به آتشی بزرگ و شب شکن بدل می شود و زمینه عینی لازم را برای غلبه روز فراهم می آورد. 

 

 

۴

·    وقتی سایه می گوید:

 

آنچنان زیبا ست، این بی بازگشت

کز برایش می توان از جان گذشت

 

·    احتمالا منظورش همین است.

 

 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر