۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه

تجسم (واگذاری، صرفنظر، وقف) (3)

تجسم
اثری از الفرد هردیکا
پروفسور دکتر ورنر شوفن هاور
 پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان شین میم شین

III
مقوله ی تجسم در فلسفه کلاسیک آلمان

2
تجسم در فلسفه هگل

اثری از مجید افسر
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1770 ـ 1831)

·        در سیستم دیالک تیکی ـ ایدئالیستی یونیورسال هگل، مقوله تجسم ـ بمثابه مرحله نفی ـ معنی سیستماتیکی کسب می کند که هر پدیده ای باید در مسیر توسعه خویش از آن بگذرد.

1

·        روح نخست «درخود» (روحی که نخست وجود فی نفسه دارد)، خود را در شیئیت  ابژکت معینی تجسم می بخشد و از طریق شناخت واقعیت تجسم یافته ـ بمثابه شیئیت یافتن سوبژکت روحی  ـ به «درخود» بودن مطلق و «برای خود» بودن مطلق دست می یابد.

2

·        به قول هگل، «هستی بیواسطه روح و یا شعور حاوی دو گشتاور زیر است:

الف
·        گشتاور دانش
ب
·        گشتاور شیئیت منفی در مقابل دانش.

3
·        روح اما شیئیت می یابد.

4

·        زیرا روح، این حرکت بسوی دگر شدن، یعنی شیئ خویشتن خویش شدن و نفی این دگر بودن است

5

·        در این حرکت است، که «با وجود بی واسطه، با وجود بی تجربه، یعنی با وجود انتزاعی ـ  خواه وجود حسی و خواه وجود ساده صرفا اندیشیده ـ از خود بیگانه می شود و سپس از این بیگانگی، به خویشتن باز می گردد و بدین طریق اکنون در واقعیت و حقیقت خویش نمودار می گردد
·        (هگل، «فنومنولوژی روح»، ص 32)

6

·        هگل هم در «منطق» خود و هم در کاربست منطق خود بر رشته های فلسفی دیگر، بر ضرورت بی چون و چرای گشتاور تجسم در روند واقعیت یابی هر شیئ  تأکید می ورزد.

الف

·        «تعین های محتوائی هر شیئی و همچنین ایده های بشری باید تجسم پیدا کنند، یعنی در چیز عینی از خود  بدر شوند، تا بدین طریق پیوند یک کل را کسب کنند و وجود داشته باشند
·        (هگل، «منطق»، ص 104)

ب

·        هرچیز نامعین با نفی تجسم به کسب تعین بعدی خود ـ بمثابه «درخویت توسعه یافته اش» نایل می آید.
·        (هگل، «منطق»، ص 111)

ت

·        آن سان، که هر چیز نامعین وحدتی از درخودیت و غیرخودیت است، یعنی نفی نفی است.

پ

·        از این رو، وجود، تنها بمثابه شدن، واقعی می گردد.

7

·        مقوله تجسم در فلسفه هگل برای اسلوب و یا متد دیالک تیکی او از اهمیت تعیین کننده ای برخوردار است.

8

·        هگل کلیه مراحل واقعیت طبیعی و تاریخی را در یک روند سیستماتیک کلی روح به هم پیوند می دهد، روحی که با تجسم (جسمیت یابی)  خویش، خود را واقعیت می بخشد.

9
·        تجسم عبارت است از روندی که در آن «روح، روح شدن خود را در فرم حادثه تصادفی آزاد نمودار می سازد
·        (هگل، «فنومنولوژی روح»، ص 563)

10

·        طبیعت ـ به عنوان مثال ـ روح تجسم یافته است، «روح بیگانه گشته با خویش» است:
·        (هگل، «دایرة المعارف»، پاراگراف 247)

الف
·        « جنبه ی دیگر شدن روح،  تاریخ است.

ب
·        تاریخ، شدن داننده است، شدن شناساننده است.

ت
·        تاریخ روح تجسم یافته در زمان است.

پ
·        اما این تجسم نیز تجسم خویشتن خویش است...

ث
·        این شدن نشاندهنده حرکتی نازا ست، نشاندهنده کاروانی از ارواح است، نشاندهنده گالری ئی از تصاویر است....

ج
·        عالم ارواح که بدین طریق در هستی تشکیل می یابد، یادآور توالی ارواح است که هرکدام ـ بنوبه خود ـ دیگری را از عرصه بدر می راند
·         (هگل، «دایرة المعارف»، پاراگراف 247)

ح

·        آماج نهائی آنها عبارت است از نیل به «مفهوم مطلق .... که این تجسم را در خویشتن خویش مجسم می سازد.»
·        (هگل، «فنومنولوژی روح»، ص 563)

خ

·        و روح در دانش مطلق موفق به نفی شیئیت خارجی خویش می شود. 

11

·        در این نکته، محدودیت ایدئالیستی هگل که او درچارچوب آن مقوله تجسم را مطرح می سازد، آشکار می گردد.

12

·        مهمترین تبیین هگلی مقوله تجسم (که برای دوره پیدایش مارکسیسم نیز مهمترین محسوب می شود) در فلسفه حقوقی هگل صورت می گیرد.

13

·        اینجا جامعه بورژوائی ـ در مقایسه با خانواده و در مقایسه با نظام اجتماعی اخلاقی ـ هماهنگ که بنظر هگل، دولت است ـ  بمثابه سیستم اخلاقیت «گمشده در افراط های خویش»، بمثابه تجسم اخلاقیت مشخص نمودار می گردد.
·        (هگل، «دایرة المعارف»، پاراگراف 184)

14

·        هگل آن را بمثابه عرصه گذار صرف تلقی می کند، عرصه ای که اخلاقیت آگاه و آزاد باید زنده بگورش سازد.

15

·        در آثار هگل و نسخه های دستنویس او، از جمله در فلسفه حقوقی، فلسفه تاریخ، سیستم اخلاقیت، درس های ینا و غیره او مقوله تجسم در درک انتقادی از جامعه کاپیتالیستی به شکوفائی چشمگیری می رسد.

16

·        اینجا کاربست توسعه یافته ای از مقوله تجسم صورت می گیرد، کاربستی که مارکس آن را در آثار خود تحت عناوین «نقد حقوق دولتی هگل» و «بررسی های اقتصادی» (1844 میلادی) به معنای دموکراتیسم انقلابی خویش به خدمت می گیرد و تکامل می بخشد. 

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر