۱۳۹۳ اردیبهشت ۳۰, سه‌شنبه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (17)

فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان  
(۱۳۳۶)  
تحلیلی از شین میم شین 

ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز
سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ 

سایه افکندی بر آن پایان و دانستم
پای تا سر هیچ هستم، هیچ هستم، هیچ

·        معنی تحت اللفظی:
·        در پی پاسخ مرموز به پرسش خویش، گام در راهی تاریک و پر پیچ و خم نهادم.

·        سایه تیره ات بر پایان راهم افتاد و دریافتم که از سر تا پا هیچ و پوچم.


1
 ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز 
سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ 

سایه افکندی بر آن پایان و دانستم 
پای تا سر هیچ هستم، هیچ هستم، هیچ

·        ظاهرا خدا به پرسش فروغ خردسال پاسخی مرموز می دهد.
·        فروغ در پی آن پاسخ دچار گمراهی و سردرگمی می گردد.
·        و سرانجام از بیغوله ایدئولوژی پوچی (نیهلیسم)  سر در می آورد.

·        احساس پوچی، فروغ را مادام العمر همراهی می کند، خواه تحت تأثیر اگزیستانسیالیسم باشد و خواه نباشد.
·        خواننده اشعار فروغ در اکثر اشعار او، با مفهوم پوچی بکرات برخورد می کند.

2
·        شاید علت احساس پوچی از سوی فروغ و هر کس دیگر علافی مادی مستمر او باشد.
·        علافی منجلاب تکثیر بی امان میکروب پوچی و پوچی گرائی (نیهلیسم)  است.
·        البته فروغ خود به مولدیت خود واقف نیست.
·        فروغ مولد فکری و هنری غیر قابل انکاری است.
·        تولید فکری و هنری خود فی نفسه فاتحه ای بر علافی است.
·        به همین دلیل فروغ را نباید و نمی توان علاف تلقی کرد.
·        شاید این احساس پوچی از سوی فروغ به این دلیل باشد که برای کار مولد مادی آلترناتیوی وجود ندارد.
·      یعنی کار فکری و هنری جای کار مولد مادی را بطور کامل پر نمی کند.  
3
·        کار مولد چه مادی و چه فکری و چه هنری اما به زندگی آدمی معنا و محتوا می بخشد.
·        به همین دلیل است که احساس پوچی تار و پود روح اعضای طبقات اجتماعی واپسین را در می نوردد و آنها را به انتحار و الکل و افیون و آوانتوریسم راست و حتی چپ سوق می دهد.

سایه افکندی بر آن پایان و در دستت 
ریسمانی بود و آن سویش به گردن ها 

می کشیدی خلق را در کوره راه عمر 
چشم هاشان خیره در تصویر آن دنیا

·        معنی تحت اللفظی:
·        سایه ات بر پایان راهم افتاد.

·        دیدم که ریسمانی در دست داری و خلق چشم بر تصویر دنیای دیگر دوخته را در کوره راه عمر می کشی.

1

·        تصور فروغ از خدا در این دو بیت بروشنی بی نظیری تبیین می یابد:
·        خدا در تصور فروغ خردسال غول برده داری است که توده خلق را به ریسمان کشیده و به دنبال خویش می برد، خلقی که مبهوت تصاویر دنیای خیالی واهی است.
·        خلقی که در توهم لذت و ریاضت روزگار می گذراند:
·        لذت از تصور نعمات عظیم بهشتی و ریاضت از تصور صحنه های وحشت انگیز و وحشیانه ی دوزخ دنیوی و اخروی.

2

·        تصور فروغ از دیالک تیک انسان و خدا مبتنی است بر دیالک تیک برده و برده دار.
·        این برداشت نسبتا دقیقی از جایگاه اجتماعی خدا ست.
·        خدای ادیان آسمانی (پیامبران وحی) با نظام برده داری پدید آمده است و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران زمینی است.
·        خدای جامعه اشتراکی اولیه به احتمال قوی عاری ازاین خصلت ها و خصوصیات وحشت انگیز بوده است.

3
·        تصور فروغ از انسان نیز تصور نسبتا دقیقی است:
·        انسان جامعه طبقاتی تجسم برده مضاعف است:
·        گرده جسم خویش زیر یوغ اربابان زمینی دارد و گرده روح خویش در بند ریسمان (حبل المتین) الهی دارد.
·        ذلت مادی و معنوی!

·        ذلت تمامعیار و بی کم و کسر!

·        برده مادی و ایدئولوژیکی!

·        از انسان جامعه طبقاتی دقیقتر و بهتر از این نمی توان تصور و تصویری ارائه داد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر