۱۳۹۴ خرداد ۱۳, چهارشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (103)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

محمود کیانوش
از دوست درویش، نادرویشی دیـدن

·        یکی دیگر از دردهای محمد زهری و انسان عام انتزاعی، بنظر کیانوش، «نادرویشی دیدن از دوست درویش» است.

·        این مفهوم را باید در شعر مربوطه مورد بحث و بررسی قرار داد.
·        درویش در فرهنگ واژگان فارسی به معانی زیر آمده است:
·        تهیدست، بینوا، فقیر، قلندر، گوشه ‌نشین
·        ما هنوز شعر مربوطه را پیدا نکرده ایم تا به معنی این مفهوم پی ببریم.

1
در کـف هرکس ـ حـتی در خواب‌ ـ خنجر‌ دیدن

·        این مفهوم انتزاعی، عام و کلی را هم باید در بررسی کل شعر مربوطه بطور عینی و مشخص معنی کرد.
·        بندی که حاوی این مفهوم است، به شرح زیر است:

ای دریغا، درد این است
که در این شب،
‌‌در‌ این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
هـیچ دستی
-
حـتی در خواب -
بی ‌خنجر‌ نیست.

تو نمی ‌دانی دشمن کیست
من نمی‌دانم با من کیست
من و تو تنهاییم
.

·        ما باید پس از پیدا کردن کل این شعر، به تحلیل جمع و جوری از آن مبادرت ورزیم.
·        ولی اکنون همین بند شعر را داریم و بهتر از هیچ است.
·        بنابرین، به تحلیل آن مبادرت می ورزیم.
·        تا ببینیم استنباط کیانوش تا چه حدی درست است.

2
ای دریغا، درد این است
که در این شب،
‌‌در‌ این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
هـیچ دستی
-
حـتی در خواب -
بی ‌خنجر‌ نیست.

تو نمی ‌دانی دشمن کیست
من نمی‌دانم با من کیست
من و تو تنهاییم
.

·        معنی تحت اللفظی:
·        درد متأسفانه این است که در این شب و در این شهر دشمنکام، کسی منتظر کسی نیست و هیچ دستی ـ حتی در عالم خواب ـ خالی از خنجر نیست.
·        نه تو می دانی دشمن کیست و نه من از ماهیت همراهم خبر دارم.
·        هم من و هم تو تنها هستیم.

3
ای دریغا، درد این است
که در این شب،
‌‌در‌ این شهر دشمنکام


·        محمد زهری قبل از هر چیز محیط پیرامون خود را توصیف می کند:
·        او برای توصیف محیط پیرامون خود، تثلیث (تریاد) ماده ـ زمان ـ مکان را به شکل تریاد انسان ـ شب ـ شهر دشمنکام بسط و تعمیم می دهد.
·        از همین بسط و تعمیم می توان به طرز تفکر ماتریالیستی ـ دیالک تیکی او پی برد.

4

ای دریغا، درد این است
که در این شب،
‌‌در‌ این شهر دشمنکام


·        شب حاکی از سیطره ارتجاع است.
·        شهر دشمنکام، یعنی کشوری که به کام دشمن است، نیز دلالت بر سیطره ارتجاع دارد.

·        از همین بسط و تعمیم تریاد ماده ـ زمان ـ مکان می توان دریافت که شاعر نه از انسان عام و انتزاعی، بلکه از انسان های مشخص و عینی در شرایط اجتماعی مشخص و عینی سخن بر زبان دارد.
·        اگر کل شعر و تاریخ سرایش آن معلوم شود، می توان ارزیابی دقیقتری از این بند ارائه داد.  

5
ای دریغا، درد این است
که در این شب،
‌‌در‌ این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست


·        شاعر با مفهوم «بر در نبودن هیچ چشم» از تنهائی و بیکسی و بی پناهی سوبژکت پرده برمی دارد.
·        اشعار شعرای توده و حزب توده را فقط کسانی می توانند عمیقا دریابند که شرایط زیست آنها را تجربه کرده باشند.
·        مثلا با پیروزی کودتای ارتجاعی ـ امپریالیستی و سرکوب خشن و خونین حزب توده، مبارز انقلابی به تمام معنی تنها می ماند.
·        کسی در به رویش باز نمی کند و چشم به راهش نمی ماند.
·        مبارزین انقلابی در چنین شرایطی بطرز رادیکالی ایزوله می شوند:
·        این ایزولاسیون همه جانبه است:
·        آنها هم از سوی رژیم حاکم (طبقه حاکمه) و هم از سوی توده و هم حتی از سوی خویشان، دوستان و آشنایان ایزوله می شوند.

6
·        تراژدی زندگی توده ای ها ـ چه در زمان شاه و چه در دوره شیخ ـ از این قرار بوده است.

·        درد شاعر در این بند شعر، نه درد انسان عام و انتزاعی و ماورای اجتماعی، بلکه درد مبارز انقلابی مشخص و عینی و واقعی است.
·        روشنفکریت برج عاج نشین متعلق به طبقه حاکمه هرگز نمی تواند رنجی را تصور کند که توده ای ها در طول تاریخ معاصر متحمل شده اند و می شوند.
·        به احتمال قوی، هرگز کسی به ژرفا و پهنای این رنج پی نخواهد برد، قدر دانی از این بشردوستان شریف ژنده پوش،  پیشکش.

·        یکی از دلایل این مسئله، بی ادعائی و بی توقعی اصیل و بی ریای توده ای ها ست.

·        نوعی خودفراموشی عمیق، ضمن قدر دانی از هر خادم خرد و چه بسا کم اهمیتی.

7

ای دریغا، درد این است
که در این شب،
‌‌در‌ این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بـر در نیست
هـیچ دستی
-
حـتی در خواب -
بی ‌خنجر‌ نیست
.

·        شاعر با مفهوم «خنجرمندی هر دست، حتی در عالم خواب»، از پسیکولوژی مبارز انقلابی در شرایط شکست پرده برمی دارد.
·        پیروزی ارتجاع فقط به معنی سرکوب فیزیکی حزب توده و اعضای آن نبوده و نیست.
·        پیروزی ارتجاع، ضمنا به معنی سرکوب فکری و پسیکولوژیکی حزب توده و اعضای آن است.
·        پس از شکست، مکانیسم مخربی به کار می افتد که رشته اعتماد میان تک تک اعضای حزب پاره می شود.
·        بدین طریق، هر کس در ظن دیگری به دشمن بالقوه ای استحاله می یابد.
·        هر مبارزی در هراس از خوردن خنجر از پشت بدست دوست بسر می برد.

8
·        اینجا هم نه درد انتزاعی انسان انتزاعی اگزیستانسیالیستی، بلکه درد مشخص انسان مشخص و واقعی ـ عینی در بین است.
·        آنچه در شعر شعرای انگشت شمار توده و حزب توده تبیین می یابد، تقطیر تجربه چه بسا شخصی است.
·        تقطیر رنج جسمی و روحی و روانی شخصی و تاریخی است.
·        خواننده هپیلی هپو اصلا نمی تواند از شعر شعرای توده سر دربیاورد، چه رسد به درک عمیق و اصیل آن.
·        حتی اشعار فوق العاده ساده ی هوشنگ ابتهاج و سیاوش کسرائی را اکثریت قریب به اتفاق خواننده ها نمی توانند درک کنند، چه رسد به درک اشعار عمیقا فلسفی محمد زهری.
·        محتوای اشعار شعرای توده فقط پس از تحلیل دیالک تیکی شان تا حدودی روشن می شود.

9

تو نمی ‌دانی دشمن کیست
من نمی‌دانم با من کیست
من و تو تنهاییم
.

·        اکنون شاعر تمامی گفته های ما را در همین بند شعر به اختصار تبیین می دارد:
·        مبارز انقلابی در جو شکست و سرکوب از هر نظر تنها ست:
·        چون تمیز دوست از دشمن دشوار است.
·        چون تمیز حتی همدم و همراه دشوار است.
·        روانشناسی شکست از این دست است.

·        این تنهائی نه تنهائی اگزیستانسیالیستی، نه تنهائی اعضای طبقات اجتماعی واپسین، بلکه تنهائی تحمیل شده به سربازان توده است.
·        این تنهائی تحمیلی است.

·        این تنهائی به معنی تبدیل جامعه به زندان نامرئی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر