۱۴۰۱ شهریور ۲۷, یکشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۱۴۴)


 
میم حجری

 
از قدیم گفته اند:
هم زیارت برو و هم تجارت بکن


اندیشه وسخن باید مشخص وروشن باشد تا خواننده و شنونده به منظور صاحب سخن پی ببرد
جمکران
جامعه ای طبقاتی است
یعنی به اقشار و طبقات چه بسا متضاد تقسیم بندی شده است.
حتی قشر زنان یکپارچه و همگون نیست.
بخشی از زنان طرفدار سرسخت طبقه حاکمه و همین حجابند و بی حجاب ها را زجرکش می کنند


دایی مهسا امینی اونی که اخبارو به دست مردم میرسوند.
در اثر ضرب و جرح توی‌ بیمارستان نیرو انتظامی بستریه
علی

حالا دایی مهسا را هم زجرکش می کنند
تا به اثبات برابری زنان و نران در جنقوری نایل آیند.

دای جان
عقلت کجا ست؟
عصر دیجیتال است و نه عصر پخش شخصی و علنی اعلامیه


تو قادر به تغییر نظر و عمل این و ان نسبت به خودت نیستی.

تو فقط قادر به تغییر عکس العمل خودتی.
فرنگی

کسی که این عندیشه را عرعر می کند
از
دیالک تیک عمل و عکس العمل بی خبر است.
دیالک تیک عمل و عکس العمل
بدان معنی است
که
عکس العمل هر کس هم بر عمل حریف مؤثر می افتد
یعنی
بر خلاف ادعای فرنگی
عمل حریف را تغییر می دهد.
مثال:
وقتی جلادی
دختر جوانی را زجرکش می کند
اگر
مثلا خانه اش را به اتش کشند،
از جنایت توبه می کند
یعنی در عملش
تجدید نظر می کند.



برادر مهسا_امینی گفته
به ماموران گفتم:
"خواهرم را نبَرید؛
ما اینجا غریبیم.
بُردند و کشتند"

تصور طبقه حاکمه از توده مبتنی بر سوء ظن است.
به قول بازجوی ساواک:
به نظر ما همه خاینند
مگر اینکه زیر شکنجه بمیرند
و
خادم بودن شان اثبات شود.

خمینی گفت:
حزب توده را باید نیست و نابود کرد
چون اگرچه از نظام کثافت دفاع میکند
ولی احتمال این هست که برای ۲۰ سال دیگر
برنامه ریخته باشند و نقشه کشیده باشند.

کرد ها برای این زباله ها دشمن مضاعفند
هم سنی اند
و
هم
خواهان خودمختاری ملی اند


طرفداری یه زن از اسلام مثل طرفداری یه گوسفند از عید قربانه.
حریف

آره و نه.
آره
برای اینکه نشانه خریت او ست.
نه
برای اینکه بدون شعور
چه شعور وارونه یعنی مذهبی و چه شعور درست یعنی مارکسیسم
نمی توان زندگی کرد.
آدم فقط با نان زنده نیست
محتاج جان (شعور) هم است

همینجا اعلام میکنم که هیچ بیماری ضمینه ای (؟) ندارم ،
در سلامت کامل جسمی هستم .
خانواده ام موافق حجاب هستند ،
اما از این لحظه بیرون برم
شالمو برمیدارم
نوه کدخدا


دشمن
طبقه است و نه فرد.

مبارزه
هم
باید
طبقاتی باشد و نه فردی.

طبقه حاکمه باید سلب قدرت و حاکمیت شود
و
توده باید به قبضه قدرت و حاکمیت دست یابد
و
گرنه
خمینی مرده
و
سیدعلی هم خواهد مرد
و در همچنان به لولای مولا خواهد گشت


 
سکوت جایز نیست تا وقتی که هم من هم تو هرکدوم میتونیم یه مهسا باشیم
فرناز

شکست سکوت بد نیست.

ولی
تنها ره رهایی
وحدت و تشکیلات است.
برای اینکه
بدون پیروزی طبقه کارگر تحت رهبری حزب انقلابی اش
رهایش زنان و زحمتکشان و خلق های تحت ستم
محال است

کاش چنین بود.
منظور از فهمیدن چیست؟
حقیقت
زباله نیست تا زیر دست و پای گاوان و خران ریخته باشد و به راحتی کشف شود.
حقیقت در اعماق است و برای کشف ان باید از پلکان های مفهومی لغزان پله پله با پایین رفت
و
حقیقت پنهان در ظلمات را کشف کرد و بیرون اورد.
حقیقت
با
ماهیت
و
کلیت
و
عامیت
خویشاوند است.
حقیقت
همان اب حیات است
که
در ظلمات است.
ضرورت فراگیری مشقت بار تفکر مفهومی
به همین دلیل است.


آره.
ولی
برای
تحقیر و توهین و تخریب
و
ضرب و شتم
و
جریمه
و
حتی
حصر و تبعید و حبس توسط اجامر جنقوری
باید شکر خدا را به جای آورد.
ددان هار جمکران
بی بهانه و با بهانه
چه بسا
به رگبار می بندند و در جا
می کشند.

برژنف رفته بود آلمان دموکراتیک. والتر ازش استقبال کرده بود و در بحث حالش از برژنف به هم خورده بود و روز بعد هونکر را به سراغش فرستاده بود. برژنف هم توطئه برکناری اش را چیده بود. والتر اولبریشت ده سر و گردن از اینها برتر بود و برکناری اش ضربه ای بر توسعه علمی ـ فنی جامعه سوسیالیستی بود.

مهسا
به قتل نرسیده است.
میترا به قتل رسیده است.

راستی نجفی قاتل کجا ست؟
پست و مقامی ندارد؟
نهاد غیرت و نریت در جنقوری هنوز تشکیل نشده تا رئیسش شود؟
مهسا
اعدام شده است.
هی شورای همبستگی
فرق قتل خاص و عام با اعدام چیست؟
فرق حکومت با حاکمیت چیست؟

سرشت ذاتی و انسانی آدمی ؟
من ـ زور
شوربای هماهنگی؟
مفاهیم علمای جنقوری
علمی تر از مفاهیم مخالفین انگوری اند.

آپارتاید
یعنی سیستم مبتنی بر تبعیض نژادی.
خلق یهود و خلق فلسطین
تفاوت نژادی با هم که ندارند
لا مصبا.
هر دو
سامی و یا سیمیت اند.

عیرانیان با یهودیان و فلسطینیان و اعراب
تفاوت نژادی دارند.
یعنی
احمدی نژادی اند.

ضمنا
نژاد از مفاهیم بیولوژیکی است
و
نه
از مفاهیم سیاسی و سوسیولوژیکی


آره
مش شفیعی.
شما و علمای شما خیلی خجسته اید.
به همین دلیل
اینهمه رشد و پیشرفت و ترقی کرده اید
و
سرکرده جهان و مافیها شده اید.
بقیه تبار و نژاد شان تعریفی ندارد و ول معطلند و چشم به حمایت جنقوری شما دوخته اند..

اگر من درختم
پس روزی به زمین می‌افتم
از من پایه نسازید
مرا در شومینه نیندازید
از من پلی بسازید بر بستر رودی،
دری،
یا چارچوبی،
جایی که دونفر
به یکدیگر می‌رسند
و عشق می‌بازند.
مارسیلیوس_مارتینایتیس

بستر رود به چه معنی است
شاعر؟
پل را معمولا بر روی رود می سازند و نه بر بستر رود.
ضمنا
درخت میتواند بسوزد و بپوکد
ولی به خودی خود به زمین نمی افتد.
چه بسا درخت ها که عمر ده هزارساله دارند
علاوه بر این سوزاندن هیزم حاصل از درخت و استفاده از انرزی گرمایی حاصله برای پخت و پز زنده ماندن در سوز سرما
چه کم از ساختن در و پنجره و میز و صدنلی از ان دارد؟

هذیان. پس برای چی با ما دوست مجازی شده اید؟ انظتار لایک الکی و خرکی داشته اید. ما می اندیشیم پس هستیم.


ای‌ خزان‌های‌ خزنده‌ در عروق‌ سبز باغ‌
کاین‌چنین‌ سرسبزی‌ ما پایکوبان‌ شماست‌
از تبارِ دیگریم‌ و از بهارِ دیگریم‌
می‌شویم‌ آغاز ازآن‌جایی‌ که‌ پایانِ شماست‌!
«شفیعی کدکن

عمله‌ی استبداد من و تویی هستیم که صدامون رو مظلوم بلنده و گردنمون جلوی ظالم کج.
بساط استبداد وقتی جمع میشه که فریاد مظلوم بشیم و دست کمک بالا بزنیم و دستهای ظالم رو ببندیم.
چندلر

منظور از من و تو کیانند؟
جامعه جنقوری اسلامی
جامعه ای طبقاتی است.
صفحه شطرنج که نیست تا مهره باشند.
انقلاب اجتماعی
تحت پرچم سوبژکتی پیروز می شود
سوبژکت تاریخ در جنقوری کدام طبقه اجتماعی است؟



مفهوم حمال اندیشه
از برشت است.
از دید برشت کار فخرانگیزی است.
منظور این است
که اندیشه
از ان توده و یا بشریت زحمتکش است و نه از ان این و آن.


هی مش کریم

این نه ننگ دوران تاریخی
بلکه
ننگ سیستم سرمایه داری و طبقات حاکمه ارتجاعی است که امثال تو عضو و جزو آنید.
فوتبال
بسان مذهب
آه و افیون توده است.
هم
امید واهی و بند تنبانی می دهد
و
هم
تخدیر و تخمیر و تخریب می کند

شکسپیر
چه دوران وحشتناکی
که
مشتی دیوانه بر کوران حکومت می کنند.

کردستیزی در ایران به مراتب عمیق تر و شدیدتر از کردستیزی در ترکیه است. محتوای کردستیزی در ایران ضمنا مذهبی است: جنگ تشیع حشری بر ضد تسنن عمری است.

ستم بر خلق کرد،
ستمی مضاعف است.
عداوت مذهبی سرشته به وحشت است.
وحشت از کسب خودمختاری خلق کرد.
وحشت از تشکیل کردستان بزرگ.
مهسا هم می دانست.
مهسا نمرده است.
اعدام شده است

می زند یک‌ حس بی انجام ندایی در درونم سرکش و یاغی مرگ در دستان او جاریست در میان جان مهتاب و یکی اهریمن جانی و من بی‌تاب و بی‌طاقت نمی‌دانم چگونه بر کنم دوران اهریمن...
مهسا_امینی
درحالی که یه ایران عزادار و خشمگین از قتل #مهسا_امینی عه،
یهو خبر نیویوک تایمز پخش میشه
درباره قوت گرفتن خبر بیماری آقا.
بعد نویسنده مقاله کیه؟
فرناز_فصیحی،
نایاکی_ماله_کش!
چقدر میتونی پست باشی!
بانو رابین

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارَت گر بت نمی‌پرستی
حافظ

هی حافظ
جامعه بشری
مثل یک کشتی است
و سرنوشت سرنشینان کشتی به افکار و اعمال تک تک انها گره خورده است.
به همین دلیل
چاره ای جز هماندیشی وجود ندارد
و
گرنه جامعه
طویله می شود و کشتی به اعماق دریا سقوط می کند

جالبه
خونواده اش نمیدونستن اما نماینده مجلس میدونه
مهسا_امینی از بچگی مشکل قلبی داشته و عمل جراحی کرده
تد

سنت دیرین در ایران
پروفسور و دکتر و مهندس بودن شکنجه گران و جانیان است.
همه جلادان ساواک
هم پروفسور و دکتر و مهندس و محقق بودند.

راستی دکتر احمدی نجات کجا ست؟

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی

هی فرغانی
با تحمل ستم
ستمگری تداوم و توسعه می یابد و تحکیم می شود

عندرزهای بند تبنانی عنقلابی ات
را
برای خودت نگهدار
تا رستگار شوی

نیچه
شاگر شوپنهاور
و
فیلسوف و شاعر و ادیب فاشیسم و نازیسم بوده است.
به نظر لوکاچ
دلیل پیروزی سهل و آسان فاشیسم در المان
اشاعه عندیشه های نیچه بوده است.
نیچه مؤسس خردستیزی، یهودی ستیزی، پرولتر ستیزی، اخلاق ستیزی، زن سیتزی، پیشرفت ستیزی و نیهلیسم نظری و عملی بوده است.
فرق نیچه با شوپنهاور
همان فرق شاملو با صادق هدایت است.
نیچه بسان مردیدش شاملو
مرده های ایستاده بر لب گور تاریخی خود
را
به شور می آورد و شیر می کند و به جنگ پرولتاریا گسیل می دارد.


مطمئنید؟
مثال:
مشاور مالی شاه گزارشی از ثروت نجومی او
در بانک های امپریالیستی
داده است.
اخیرا قصری از قصور اشرف پهلوی در لندن
برای فروش عرضه دش
به قیمت ۱۴ میلیون دلار.

شاه و همشیره اش
اینهمه دلار چندین ده میلیاردی
را
با عرق جبین پس انداز کرده بودند
و
یا کش رفته بودند؟




مگر شاه و اشرف دیندار و باحجاب و عرق نخور بودند؟

هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز
این آسمان غمزده غرق ستاره هاست
سیاوش

نه.
این خیال باطلی است.
مثال:
جای ستاره ای به نام سیاوش
را
شاید صد سال دیگر
هم
نتوان پر کرد.

تاریخ
را
توده می سازد.

توده ولی تحت رهبری سوبزکت تاریخ یعنی حزب طبقه کارگر می سازد.
و
حزب طبقه کارگر
بدون فلاسفه رادیکال و رادیکال اندیش
نه
حزب انقلابی
بلکه طویله ای ارتجاعی می گردد.



مرگ پشت سرمان بود نميدانستيم…
 
بوسه آخرمان بود نميدانستيم
مهسا امینی

خوب اگر می دانستید چه می بایستی بکنید؟
ضمنا
چرا اینقدر دیر فهمیده اید.
قتل عام با بهانه و بی بهانه فرزندان خلق که تازگی ندارد.
پیران و جوانان پرولتاریا را به توبه واشته اند و تیرباران کرده اند
خاوران های آشکار و نهان با دهها هزار شهید پیر و جوان
تشکیل داده اند.
صدهها هزار تن را در به در دیار غربت ساخته اند.
چرا
تازگی ها
پس از گذشت ۴۰ سال متوجه قضیه شده اید؟


هدف اصلی و اساسی اولیگارشیسم
چه روسی
و
چه اوکراینی
و
چه لهستانی و غیره
دامن زدن به جنگ جهانی سوم است.

هدف فاشیسم و فوندامنتالیسم هم همین است.

اینها نمی دانند
که اسباب بازی امپریالیسم
برای سلطه بر جهانند.
خبر زیر در رسانه ها منتشر شده و توسط جنقوری تکذیب شده است
مبنی بر این که شخصی به نام ستوان یکم حسن شیرازی
در شهربانی جنقوری وجود ندارد .


ستوان یکم حسن شیرازی جمعی یگان گشت ارشاد تهران
در خصوص چگونگی آسیب منجر به فوت *مهسا امینی:
زمانی که مهسا را از اتوموبیل ون پیاده کردند من از پنجره یکی از طبقات او را می دیدم دخترک بسیار ترسیده بود و با صدا بلند در حالی که دستانش را روی سرش گرفته بود جیغ می کشید. یکی از خواهران به سمتش رفت و گفت، خانم جیغ نزن یک تعهد می دهی و تا یک ساعت دیگر آزاد می شوی. اما چنان ترسی در دخترک بود که گمان کنم اصلاً حرفهای او را نمیشنید و به جیغ زدن ادامه می داد و می گفت ولم کنید.
همکاران خانم او را کشان کشان به سمت ساختمان بازداشتگاه ارشاد می بردند و او همچنان جیغ می زد. ناگهان فرمانده یگان ارشاد *سرهنگ پاسدار سید عباس حسینی* که عازم کربلا هم بود و برای شرکت در مراسم اربعین ساعاتی قبل در صبحگاه از تمام نیروهای یگان طلب عفو و حلالیت کرده بود، در حالی که از شنیدن صدای جیغ دخترک خیلی عصبانی به نظر می رسید وارد معرکه شد و با مشت محکمی بر سر مهسا ضربه زد و گفت *خفه شو دختره بدکاره*.
ناگهان سکوت بر فضای یگان حاکم شد و مهسا روی زمین افتاد. سپس به او لگد زد و گفت ببرید بازداشتگاه منفی دو که تاریکترین بازداشتگاه یگان ما است. مهسا بیهوش بود ولی خانم ها سعی می کردند او را بلند کنند. خانم صدیقی گفت تمارض نمی کند جناب سرهنگ، بی هوش است و خانم خالقی هم با استرس گفت از گوشش خون می آید.
ناگهان همه سراسیمه شدند و سرهنگ که نمی خواست از خود نگرانی بروز دهد با غرور و نخوت همیشگی اش به اتاق خود برگشت و بیست دقیقه ای طول کشید تا آمبولانس به محوطه یگان آمد و مهسا را برد.
اگر در برنامه سرهنگ تداخلی نشده باشد، اکنون در کربلا مشغول عزاداری اربعین است.
من بر حسب وظیفه شرعی و شرف سربازی که به آن سوگند خورده ام حقایق را برای مردم ایران نشر دادم و این مطالب را برای بازرسی سازمان و دفتر فرماندهی معظم کل قوا نیز به صورت مکتوب ارسال کردم. مهسا در کلاس دچار سکته قلبی نشده و این بزرگترین دروغ از جانب مرتکبان قانون شکن در قتل یک دختر مسلمان است.
*با ادای احترام و عرض تسلیت و همدردی به خانواده محترم مرحومه مهسا امینی*

 
سحر ماندگار
آرامم آرام
همچون زلزله
زده یی که نمی داند
برای مرگ کدام عزیزش به سوگ بنشیند….


آره. مردم بدون تئوری همین زباله ها را روی سر نهاده اند و حلوا حلوا میکنند

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر