میم حجری
۱
فرومایگی خدمت به منافع خود، علیه منافع جامعه
۲
فرومایگی خدمت به ستمگران و تاراجگران تاریخ، علیه عدالت و حقیقت.
اکنون
نظری دقتمند بر دو نوع فرومایگی از دید طبری می اندازیم:
فرومایگی خدمت به منافع خود، علیه منافع جامعه
و
فرومایگی خدمت به ستمگران و تاراجگران تاریخ، علیه عدالت و حقیقت.
اگر تیز بنگریم،
فرق ماهوی میان خدمت به منافع خود و خدمت به ستمگران و تاراجگران
و
فرق ماهوی میان خیانت به منافع جامعه و خیانت به منافع عدالت و حقیقت
وجود ندارد.
یعنی
طبقه بندی طبری
بند تنبابی
است:
چون
خدمت به ستمگران و تاراجگران
نه
به
خاطر چشم و ابروی چه بسا کریه آنان،
بلکه در تحلیل نهایی به خاطر منافع خویش است
و
خیانت به منافع جامعه در تحلیل نهایی خیانت به عدالت و حقیقت
است.
سؤال این است
که
چرا طبری به این مسئله واقف نیست؟
جواب به این سؤال
برای تعیین جهان بینی طبری
تعیین کننده
است.
جهان بینی طبری
ایدئالیستی
است
و
نه
ماتریالیستی.
برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش،
مثال های عملی می زینیم:
اولین نوع خدمت به ستمگران و تاراجگران،
در
جامعه برده داری
صورت می گیرد:
بخشی از بردگان فونکسیون
بستن غل و زنجیر بر برادران و خواهرنان خود
و
واداشتن شان به کار اجباری به ضرب تازیانه در مزارع
را
تقبل می کنند.
طبری
این دسته از بردگان
را
فرومایه می نامد.
طبری
نمی بیند و نمی تواند ببیند
که
همین برده ها
هم
برای منافع خود،
به
اربابان برده دار ستمگر و تاراجگر
خدمت می کنند
و
فرق ماهوی
با
بقیه بردگان ندارند.
طبری
ضمنا
به
اصل تقسیم کار در هر سازمان اجتماعی
واقف نیست.
در
انسانتصویر طبری،
مرز میان خیر و شر، شریف و فرومایه
نه
سیال،
بلکه بسته است.
در قاموس طبری،
شریف نمی تواند فرومایه گردد و فرومایه نمی تواند شریف گردد.
طبری
با
طبقه بندی سوبژکتیو و سطحی و ساده لوحانه خود
توده برده
را
بر سر دو راهی زیر قرار می دهد:
یا برده مادام العمر بودن و به ضرب شلاق کار کردن و شریف بودن
و
یا
خدمت به برده داران و سقوط به قهقرای فرومایگی.
اگر طبری تیزاندیش بود،
متوجه می شد
که
هم
برده خادم منافع ستمگران و تاراجگران است
و
هم
کارفرمای برده که ضمنا برده بوده و است.
یعنی
به
لحاظ طبقاتی
کمترین تفاوتی بین آندو نیست.
یعنی
اگر معیار سوبژکتیویستی طبری
را
برای تمیز شریف از فرومایه
به خدمت بگیریم،
هم
برده
فرومایه
است
و
هم
برده ی کارفرمای برده.
چون
هردو خادم ستمگران و تاراجگران و خاین به عدالت و حقیقت و جامعه اند.
با این حساب
این سؤال پیش می آید
که
بالاخره
شریف در این واویلا
کیست
تا
تارج شرافت بر سرش نهیم و بر سرمان نهیم و حلوا حلوا کنیم؟
تنها جوابی که به این سؤال می توان داد
همان
جوابی است که شوپنهاور و نیچه و هایدگر و هیتلر داده اند:
شریف
اقلیت انگل ابربشر
است.
شریف
نخبگان طویله اند.
گرگ ها و شیران و پلنگان و کفتاران الفا هستند.
شریف
هیتلر و پینوچه و پوتین و پالان هستند.
خویشاوندی نظری استالینیسم با فاشیسم همینجا آشکار می گردد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر