۱۴۰۱ تیر ۲۱, سه‌شنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۲۶)

 Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

۷

این بانگ بشنوید:

این شور درفتاده به شهر از برای او ست

این کوه و دشت و برزن و بازار

و این کاخ و بارگاه

یا هرچه از من است

دل و دیده جای او ست

 

معنی تحت اللفظی:

به این بانگ گوش دهید:

این شور که در شهر افتاده، برای رستم است.

همه جا و همه چیز ـ کوه و دشت و برزن و بازار و هر چه من دارم، حتی دل و دیده من ـ  جای رستم است.

 

این موضع فکری تهمینه نسبت به شوی خویش است.

محبوبیت عمومی رستم برای تهمینه تعیین کننده است.

تهمینه به افکار عمومی کم بها نمی دهد.

در غیر اینصورت می توانست به واکنش خلق نسبت به تهمتن بی اعتنا باشد.

نقش تهمتن ها برای خود سیاوش نیز از اهمیت بسزائی برخوردار است.

سیاوش سراینده حماسه هائی است که تهمتن ها به همیاری خلق آفریده اند.

دیالک تیک تهمتن و توده، یعنی بسط و تعمیم دیالک تیک شخصیت و توده یکی از موضوعات مرکزی این تراژدی است.

ما به جای خود به این مهم خواهیم پرداخت.

رستم سیاوش، رستمی از سر تا پا توده ای است.

 

۸

اینک که ناگهان

از راه می رسد

ای آینه، بگو

من چون کنم، چه سان که خوشایند او بود؟

 

گیسو چگونه برشکنم باز

یا در میان این همه رنگینه جامه ها

آخر کدام یک بگزینم؟

 

با او سخن چگونه گشایم

آرایه چون کنم که به چشمش نکو بود؟

 

معنی تحت اللفظی:

اکنون که تهمتن از راه می رسد، ای آینه، تو شیوه رفتار تهمتن پسند مرا تعیین کن:

فرم گیسویم را

رنگ جامه ام را

طرز آغاز گفتگویم با تهمتن را

آرایه تهمتن پسندم را.

 

اکنون این سؤال پیش می آید که چرا تهمینه با آینه در گفتگو ست؟

 

مگر قحط آدم است؟

 

تهمینه که خار بیابان نیست.

حتما مادر و خواهر و قوم و خویشی دارد.

برای پاسخ به این پرسش سری به اشعار سیاوش می زنیم و دنبال واژه آئینه می گردیم:

 

آئینه را بیافکن

سیاوش

 

آئینه را بیافکن، تا رو به هم نهیم
باشد، به دست خویش مداوای هم کنیم

و آن دست را که آینه دار ملال تو ست
ز آن پیش تر که مشت برآرد، قلم کنیم!

 

معنی تحت اللفظی:

آئینه را از دست بیانداز، تا همدیگر را در نظر گیریم و با همدستی به مداوای همدیگر بپردازیم.

و دستی را که آئینه دار ملال تو ست، پیش از آنکه مشت شود، قلم کنیم.

 

روی آوردن مخاطب سیاوش به آئینه در این شعر به معنی تنهائی فرد است.

 

تهمینه نیز ضمنا به دلیل تنهائی با آئینه در گفتگو ست.

گفتگو با آئینه، اما در حقیقت گفتگو با عکس خویش در آئینه است، یعنی گفتگو با خویشتن خویش است.

 

هدیه ای برای خاک

سیاوش

 

دیدی
دشمن، چه
دشمن است؟
 ـ ولی دوست

-   بگذار تا خموش بمانم چو آینه

آئین حسن دوست
فزودن
عمری است در تصور آئینۀ من
است
.

 

معنی تحت اللفظی:

به چگونگی دشمن پی بردی.

اما راجع به چگونگی دوست، بگذار بسان آینه سکوت کنم.

برای اینکه آئین فزودن بر حسن دوست، عمری است که در تصور آئینه من است.

 

آئینه در این شعر سیاوش، از سوئی سمبل سکوت است و از سوی دیگر، سمبل روح.

تهمینه نیز به احتمال قوی با آئینه خاموش حرف می زند، چون تنها ست.

آئینه بهانه ای است برای گفت و گو با خویشتن خویش.

تهمینه از سوی دیگر، احتمالا با روح خویش، با من درونی خویش گفت و گو می کند.

این نیز دلیل بر تنهائی و بیکسی او ست.

تنهائی نه به دلیل تنهائی واقعی، بلکه به دلیل تنهائی حقیقی.

چرا که می توان در میان جمع بود و علیرغم آن، تنها بود.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر