۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

سیری در پژوهشی از رضا افضلی (4 )

بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از بندگی کردن و زیستن

رضا افضلی
تصویرگریِ نادر نادرپور
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رضا افضلی


تحلیلی از شین میم شین

نادرپور در دنبالۀ سخنِ خود باز هم به تعهّد در شعر می پردازد و می گوید:
« اگر منظور از تعهّد، پرداختن به مسایل زودگذر سیاسی و حوادث روزانۀ اجتماعی باشد، ناچار با رسالت شعر- که درهم شکستن دیوارهای زمان و دست یافتن به جاودانگی- است مغایرت دارد.
اما اگر غرض از«تعهّد» توجه به مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان است، به اعتقاد من شعر اصیل فارسی همیشه متعهّد بوده است و خواهد بود.
(18 /هفت)


نادرپور
اما اگر غرض از«تعهّد» توجه به مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان است، به اعتقاد من شعر اصیل فارسی همیشه متعهّد بوده است و خواهد بود.


• ایکاش نادرپور از نمایندگان «شعر اصیل فارسی» چند نفری را نام می برد تا بتوان به درک منظورشان نایل آمد.
• و ضمنا مثالی می آوردند که حاکی از تعهد آنان به «مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان» باشد.

• با صدور احکام انتزاعی که نمی توان خواننده اندیشنده را قانع ساخت و به دنبال خود کشید.

• ما آثار تعدادی از شعرا را مورد تأمل قرار داده ایم.
• تا کنون به شاعری برنخورده ایم که مثلا «مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان» را نمایندگی کند.
• شعرا هم بسان بقیه آدم ها در جامعه زندگی می کنند و خواه و ناخواه خادم طبقه معینی اند.
• فرق هم نمی کند که خود بدان واقف باشند و یا نباشند.

• حتی شعرا و هنرمندانی که زباله تولید می کنند، رسالت طبقاتی معینی را ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ بدوش می کشند.
• بیطرف کسی می تواند باشد که در بیغوله ای دور از بنی بشر بسر برد و به جای نان علف بخورد.

رضا افضلی
نادرپور به عنوان نمونه فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی را نام می برد.

• پاسخ پرسش ما را رضا افضلی بلافاصله می دهند:
• ظاهرا بنظر نادرپور فردوسی وسعدی و حافظ و مولوی «مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان» را نمایندگی کرده اند و بزعم ایشان، متعهد بوده اند.

• ما تعدادی از اشعار این شعرا را مورد تأمل قرار داده ایم و برداشت خود را با خوانندگان این تحلیل واره در میان می گذاریم تا حداقل به محک بخورند و تصحیح، تدقیق و یا حتی رد شوند.

1
فردوسی

• برداشت ما از اشعار فردوسی با برداشت نادرپور مغایرت مطلق دارد.
• فردوسی شاعری موضعمند و نتیجتا جانبدار است.
• فردوسی جانبدار آشکار و آشتی ناپذیر خرد و خودمختاری است.
• فردوسی به احتمال قوی طرفدار کمونیسم آغازین است.
• فردوسی به احتمال قوی مخالف سرسخت جامعه طبقاتی است.
• فردوسی را هرگز نمی توان بی اعتنا «به مسایل زودگذر سیاسی و حوادث روزانۀ اجتماعی» و شیفته «مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان» تلقی کرد و نتیجتا متعهد نامید.
• ما به نمونه ای اشاره می کنیم و می گذریم:

فردوسی
از آن روز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد

• حکیم طوس گذار جامعه بی طبقه به جامعه طبقاتی (برده داری و یا فئودالی) را آغاز فاجعه می داند:
• بزعم فردوسی، تخریب جامعه با بدل شدن توده های مولد و زحمتکش به مزدور آغاز می شود:
• نان آور خانه بنده و برده و غلام و رعیت اقلیت (طبقه حاکم خودی و یا اجنبی) می شود.
• اگر برداشت ما درست باشد، حکیم طوس کماکان طرفدار جامعه اشتراکی اولیه فروپاشیده است.
• شاهنامه بدین طریق در رثای کمونیسم اولیه سروده می شود، سوگنامه کمونیسم آغازین است، بسان تراژدی های جانخراش یونان باستان.
• باید ببینیم.

فردوسی
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از بندگی کردن و زیستن

• این بیت تأییدی بر صحت حدس ما ست:
• در آتش سوختن را حکیم طوس بر بردگی برای زیست ترجیح می دهد:
• صریحتر و روشنتر از این نمی توان مخالفت خود را با نظام برده داری حاکم و جانبداری خود را از کمونیسم آغازین اعلام داشت.
• حکیم طوس در این بیت، دیالک تیک خودمختاری و وابستگی را به شکل دیالک تیک آزادی و بندگی بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن خودمختاری (آزادی) می داند.
• اینجا سخن از ستایش کشکی از مقوله آزادی در میان نیست.
• اینجا پافشاری تئوریکی جدی بر ضرورت پاسداری از آزادی به مثابه معنای زندگی است:
• در فلسفه اجتماعی فردوسی، بدون آزادی، زیست انسانی از محتوای معنوی اش تهی می شود و به زباله بدل می گردد.
• شگفت انگیز تنفر خارق العاده ای است که سراینده این بیت نسبت به نظام طبقاتی داشته است!

فردوسی
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است

• حکیم طوس در این بیت دیالک تیک نمود و بود (دیالک تیک پدیده و ماهیت) را به شکل دیالک تیک سایه و مایه بسط و تعمیم می دهد و بی کلامی ـ حتی ـ به نقش تعیین کننده بود (ماهیت، مایه) تأکید می ورزد:
• اگر ماهیت زندگی را بندگی تشکیل دهد، مرگ دوصد بار بهتر از زندگی است!
• این هنوز تمامت غنای فلسفی ـ دیالک تیکی نهفته در این بیت نیست:
• در این بیت دیالک تیک خودمختاری ـ وابستگی بار دیگر به شکل دیالک تیک آزادی و بندگی بسط و تعمیم داده می شود و نقش غول آسای غیر قابل قیاسی به خودمختاری (آزادی) اختصاص داده می شود که عطر اندیشه های غول های روشنگری در عصر جدید را به مشام می آورد:
• عطر اندیشه های جوردانو برونو را، کانت ـ رسول بزرگ روشنگری ـ را که مقوله خودمختاری (Souveränität) را بر پرچم انقلابات بورژوائی نگاشته بودند.
• اکنون می توان دریافت که بشریت چه نعمت بزرگی را از دست داده است و بازتولید آن در پله متعالی دیگر چه ارزشمند است!
• نعمتی که به قول سایه، «از برایش می توان از جان گذشت!»
• و به قول فردوسی حتی باید از جان گذشت.

• فردوسی بمراتب توده ای تر از هوشنگ ابتهاج است!

فردوسی
بیاریم آن آب رفته، به جوی
مگر ز آن بیابیم باز آبروی

• این راه حل حکیم دردمند طوس است که کمترین شباهتی به نادرپور و امثالهم ندارد:
• راه حل و رهنمود صریح حکیم طوس عبارت است از برگرداندن نظام کمونیستی آغازین و اعاده حیثیت بر باد رفته بشریت از این طریق!

• در فلسفه اجتماعی حکیم طوس، بشریت با گذار به جامعه طبقاتی بی آبرو شده است.
• این همان اندیشه ای است که برتولت برشت در اثر پر محتوای خود تحت عنوان «انسان خوب سچوان» نمایندگی می کند:
• جامعه طبقاتی حتی بهترین انسان ها را به روسبی و خودفروش بدل می سازد و به قول حکیم طوس بی آبرو می سازد.
• اگرچه برگرداندن آب رفته به جوی در زمان حکیم طوس اوتوپی و رؤیا بوده ولی اکنون در عصر نادرپور، پس از توسعه غول آسای نیروهای مولده در دامن کاپیتالیسم، نه تنها امکان پذیر، بلکه ضروری است:
• عدم گذار به کمونیسم آلترناتیوی جز سقوط به قهقرا نخواهد داشت!

• به قول حکیم سلحشور سرخ ـ روزا لوکزمبورگ ـ یا سوسیالیسم و یا بربریت!
• راه سومی وجود ندارد.

2
سعدی

• ما گلستان و بوستان سعدی را سطر به سطر و واژه به واژه تحلیل کرده ایم.
• سعدی ـ بر خلاف تصور نادرپور ـ بی اعتنا «به مسایل زودگذر سیاسی و حوادث روزانۀ اجتماعی» و شیفته «مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان» و متعهد ـ بزعم ایشان ـ نبوده است.
• سعدی نماینده بی چون و چرای نظام فئودالی ـ بنده داری بوده است.
• سعدی تا مغز استخوانش وابسته به دربار فئودالی و اشرافیت فئودالی ـ بنده داری است.
• سعدی ایدئولوگ بی چون و چرای فئودالیسم است.

• مراجعه کنید به سلسله مقالات ما تحت عنوان «خودآموز خوداندیشی» در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.


3
حافظ

• حافظ نیز ـ بر خلاف تصور نادرپور ـ بی اعتنا «به مسایل زودگذر سیاسی و حوادث روزانۀ اجتماعی» و شیفته «مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان» و متعهد ـ بزعم ایشان ـ نبوده است.
• تمام هم و غم حافظ مصروف مسائل روزمره و حوادث روزانه زندگی است.
• حافظ بمراتب بدتر از سعدی مدافع فئودالیسم و بنده داری است و برای «مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان» وتعهد کذائی حتی تره هم خرد نمی کند.

4
مولوی

• مولوی از نمایندگان عرفان ایران است که مثل خوره مذهب حاکم را از درون می جود و پوک می سازد.
• مولوی و امثالهم ـ به احتمال قوی ـ نطفه های بورژوازی انقلابی در قرون وسطی محسوب می شوند.
• وجه مشترک اهل طریقت و عرفان با سعدی و حافظ به اندازه وجه مشترک سیاوش کسرائی با نادرپور است.
• تمامت دیوان حافظ وقف یورش به اهل طریقت و عرفان است.


نادرپور ظاهرا از چند و چون این شعرا بی خبر اند.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر