۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

سیری در پژوهشی از رضا افضلی (6 )


رضا افضلی
تصویرگریِ نادر نادرپور
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
رضا افضلی


تحلیل واره ای از شین میم شین

رضا افضلی
به هرحال، با آنکه اکثر ناقدان دربارۀ لزوم تعهّد در شعر سخن می گویند، تصاویر شعری نادرپور، بیشتر، طرفدارانِ «هنر برای هنر» را راضی می کند و از طرفی دیگر هم «شکل گرایان با عمده کردن فرم ادبی، ارزش و اهمّیت محتوای هنری و فرهنگی شعر نو را مستقیم یا غیر مستقیم، آشکارا یا نهانی انکار می نمایند.
توطئۀ سکوت دربارۀ محتوای اشعار نیما و کشاندن بحث های ادبی به محدودۀ شکل و قالب، و در محاصره گرفتن شعر نو از این راه، از ترفندهای موفّق شکل گرایان در نیم سدۀ اخیر بوده است.»
(5/108)


حکم اول

به هرحال، با آنکه اکثر ناقدان دربارۀ لزوم تعهّد در شعر سخن می گویند، تصاویر شعری نادرپور، بیشتر، طرفدارانِ «هنر برای هنر» را راضی می کند.


• ما برای تسهیل تحلیل، مقولات مهم این حکم رضا افضلی را مورد تأمل قرار می دهیم:
• «تعهد در شعر»، «هنر برای هنر»، «تصاویر شعری»

الف
مقوله «تعهد در شعر»

• مقوله «تعهد در شعر» خود احتمالا با پیش شرط قرار دادن دعاوی «تئوری نخبگان» صورت می گیرد و به احتمال قوی از سوی طرفداران مکاتب مختلف فلسفه امپریالیستی از قبیل اگزیستانسیالیسم وارد گنجینه واژه ای کشورها شده است.

1

• تئوری نخبگان بر اساس معیار سوبژکتیویستی و ایدئالیستی ـ ذهنی خود، بشریت را به دو «طبقه» اصلی تقسیم می کند:
• نخبگان (روشنفکران، شخصیت های علمی، ادبی، سیاسی، نظامی، رهبران، پیشوایان، خلاصه به قول حضرت نیچه و هوادارانش، ابربشرها) و توده بی سر و پای زباله، نادان، بی بو و بی خاصیت و در بهترین حالت مخرب و لذا مقصر اصلی در همه مصائب و بلایای نازله.

• تنها بر اساس این متد فکری است که می توان روشنفکران را ـ مثلا لایه شعرای این قشر اجتماعی را ـ به مثابه طبقه ای همگون، یکدست، عاری از هر تمایز ماهوی، با منافع طبقاتی مشترک و یکسان و منادی بی چون و چرای پیشرفت اجتماعی و سعادت بشری ـ به قول حضرت شاملو ـ بانی «حکومت خرد و منطق» (؟) تلقی کرد و نتیجتا با عشوه و کرشمه، عوامفریبانه از «تعهد شعرا» سخن گفت.

2

• واقعیت این است که اعضای قشر روشنفکر ـ بسان هر قشر اجتماعی دیگرـ تعلقات و وابستگی های طبقاتی متفاوت و چه بسا حتی متضاد دارند.
• مفهوم «شاعر» ـ شعرا به مثابه یکی از گروه های روشنفکر ـ بیانگر چیز ماهوی روشنی نیست.

• از شاعر تا شاعر بلحاظ ماهیت طبقاتی ـ چه بسا ـ فرسنگ ها فاصله است:
• هم فردوسی شاعر است، هم انوری
• هم سعدی شاعر است، هم مولوی
• هم صهبا شاعر است، هم لاهوتی!
• هم نادرپور شاعر است، هم سپهری
• هم رهی معیری شاعر است، هم کسرائی.


• چگونه می توان ذره ای مغز در کله داشت و برای فردوسی و انوری و سعدی و مولوی و نادرپور و سپهری و صهبا و کسرائی تعهد واحدی تعیین کرد؟

3

• گذشته از این، خود مقوله «تعهد» باید تعریف شود.
• با طرح مقولات گنگ و مبهم و خالی از هر تعریف استاندارد، نه می توان حرف همدیگر را فهمید و نه می توان بحث اصولی کرد.

• تعهد نسبت به چی؟

• وقتی در جامعه بلحاظ طبقاتی شقه شقه شده از تعهد در شعر سخن می رود، باید ـ قبل از همه ـ پرسید که تعهد شاعر نسبت به کدام طبقه اجتماعی؟

• بند بازی های تئوریکی نادرپور و سارتر و امثالهم اصولا برای طفره رفتن از پاسخ به همین پرسش رادیکال گزنده است.

• بدین طریق است که مقوله من در آوردی «تعهد» را هر کس به سلیقه و دلخواه خود «تعریف» می کند و مورد استفاده دلبخواه قرار می دهد.

• مقوله ها و مفاهیم را اما هرگز نمی توان بطور سوبژکتیف تعریف کرد و همزمان آنها را تحریف نکرد.
• مفاهیم در واقع انعکاس معنوی چیزهای واقعی در جهان و جامعه اند.
• مفاهیم و مقوله ها نتیجه انتزاع فکری اند:
• مثال:
• بنی بشر سرو و صنوبر و سپیدار و غیره را می بیند، همه خواص و مشخصات خاص آنها را کنار می نهد و وجه مشترک ماهوی آنها را عمده می کند و بر اساس آن، مفهوم کلی و انتزاعی «درخت» را در کله خود می سازد و در قالب واژه (درخت، شجر، آغاج، تری، باوم و غیره) می ریزد که با شنیدنش خواننده به یاد درختان منفرد، مادی و مشخص می افتد.


• تعریف مقوله معروف خاص و عام، ولی گنگ و مبهم « تعهد» چیست؟

• مقوله واقعی «تعهد» اصولا باید نتیجه انتزاع و تجرید تعهدهای واقعی شعرای واقعی باشد:
• مثلا نتیجه تجرید و انتزاع فکری تعهد شعرای طرفدار دهقانان به توده های دهقانی، تعهد شعرای طرفدار اشراف بنده دار و فئودال به طبقات بنده دار و فئودال، تعهد شعرای طرفدار کارگران به طبقه کارگر و غیره باشد.
• آنگاه دیگر نمی توان از هر شاعری تعهد واحدی را ـ مثلا تعهد طبقاتی نسبت به بورژوازی را ـ انتظار داشت.
• آنگاه دیگر نمی توان شاعری را به دلیل واهی ستایش از طبقه معینی و یا ایدئولوژی و شیوه زیست و طرز تفکر معینی به تازیانه انتقاد بست.
• آنگاه فقط می توان خود شیوه زیست و طرز تفکر و ایدئولوژی را به نقد کشید.

ب
مقوله «هنر برای هنر»

• یکی دیگر از مقولات مد روز معروف خاص و عام، مقوله «هنر برای هنر» است.
• برای کشف معنی این مقوله اول باید به این پرسش پاسخ داد که هنر چیست؟

1

• هنر در فرم های مختلفش (شعر، رمان، حکایت، نقاشی، موسیقی، مجسمه سازی، رقص، آواز و غیره) ـ در تحلیل نهائی ـ انعکاس استه تیکی واقعیت عینی است.
• هنر آئینه ای است که در آن چیزها، پدیده ها و سیستم ها و روندهای طبیعی و اجتماعی بازتاب می یابند.
• هنر ـ به عبارت دیگر ـ فرمی از شعور اجتماعی است.

• شعور اجتماعی «درخود» قائم بذات اما وجود ندارد.
• شعور اجتماعی همیشه در داربست دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی وجود دارد و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن وجود اجتماعی است.
• هر کس و هر طبقه اجتماعی ـ در تحلیل نهائی ـ بدان سان می اندیشد که می زید.

• درست به همین دلیل است که شعور اجتماعی طبقات اجتماعی مختلف اصولا متفاوت و چه بسا حتی متضاد است.
• فویرباخ ـ حکیم ماتریالیست بی خبر از دیالک تیک آلمان ـ بدرستی می گفت:
• شعور کاخ نشین و کوخ نشین متفاوت است.
• اگرچه نمی دانست، که علتش چیست.

• علتش این است که وجود اجتماعی کاخ نشین و کوخ نشین متفاوت است.

• به زبان ساده تر، اختلاف عکس ها به دلیل اختلاف اشیائی است که مورد عکسبرداری قرار می گیرند.

• عکس قائم بذات «در خود» وجود ندارد و اگر هم دیوانه ای بوجود آورد، معنا نخواهد داشت.

• علت تفاوت طرز تفکر در کاخ و کوخ، این است که شیوه زیست ـ در تحلیل نهائی ـ تعیین کننده شیوه تفکر است.

• اکنون با توجه به دیالک تیک وجود اجتماعی ـ شعور اجتماعی، این حقیقت امر روشن می شود که هنر برای هنر نه می تواند بوجود آید، نه می تواند وجود داشته باشد و نه می تواند معنی داشته باشد.

• چرا؟

• برای اینکه پیش شرط چنین هنری، وجود هنرمند شناور بر فراز طبقات اجتماعی است.
• اما چنین هنرمندی نه در کره زمین، بلکه در کره مریخ یافت می شود.

• اکنون حتما این سؤال بجا مطرح می شود که در این صورت، چگونه می توان برای هنرمندانی که بسان شاتوبریان و امثالهم به توصیف استه تیکی پدیده های طبیعی (فرماسیون شکوهمند ابرها و غیره) می پردازند و یا شعرائی که راجع به انتزاعات کلی از قبیل عشق محض و غیره شعر می سرایند، منشاء اجتماعی و طبقاتی تعیین کرد؟

• درست به همین دلیل است که از مفهوم «در تحلیل نهائی» در رابطه اقطاب هر دیالک تیک استفاده می شود.

• این اما به چه معنی و به چه دلیل است؟

• این اولا از آن رو ست که به عنوان مثال، دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی میدان تأثیر متقابل بغرنج و بی امان میان فرم و محتوا (وجود اجتماعی و شعور اجتماعی) است.
• دیدن نقش تعیین کننده محتوا (و یا وجود اجتماعی) به تأمل و آزمون و آزمایش و کند و کاو عرقریز نیاز دارد.
• ثانیا به این دلیل است که قطب فرم (و یا شعور اجتماعی) از استقلال نسبی برخوردار است و می تواند اینجا و آنجا به رقص محتوا (وجود اجتماعی) نرقصد و خودسری نسبی پیشه کند.

• اما در نهایت، قطب تعیین کننده هر دیالک تیکی، لگام قطب دیالک تیکی دیگر را بدست می گیرد و عملا رام و سر به راه می سازد و زیر فرمان خویش در می آورد.
• پراتیک اجتماعی در طول تاریخ صحت این حقیقت امر را میلیون ها بار نشان داده است.

• هر هنر بظاهر فرا اجتماعی و ماورای طبقاتی نیز بالاخره آب به آسیاب طبقه ای (و اغلب به آسیاب طبقه ارتجاعی و بلحاظ تاریخی، در حال سقوط) می ریزد.
• از این رو می توان گفت که هنر برای هنر وجود ندارد و دیر یا زود، کم یا بیش خادم منافع طبقه اجتماعی معینی خواهد شد.

• به همین دلیل باید برای بیان منظور خویش به جای استفاده از مفاهیم و مقولات گنگ و مبهم از قبیل «هنر برای هنر»، از مفاهیم و مقولات روشن و استاندارد بهره برگرفت.


2

• ثانیا شناخت افزار موسوم به دیالک تیک وسیله و هدف که رضا افضلی در آغاز تحلیل خویش به خدمت گرفته اند، ساز و برگ معرفتی ـ نظری نیرومندی است و برای تحلیل مقوله «هنر برای هنر» نیز بسیار مفید است.
• هنر وسیله است و نه هدف!
• به همان سان که هر آئینه ای وسیله انعکاس است و نه هدف.

• اگر کسی به دلیل فقر فهم و فراست، از آئینه هدف بسازد، آئینه را از فونکسیون عادی و طبیعی اش تهی خواهد کرد.
• آنگاه آئینه به چیزی تجملی و بی مصرف (لوکس) بدل خواهد شد که فقط به درد پوز دادن عوامانه ـ عوامفریبانه ی خالی از محتوا خواهد خورد.

• اگر هنر وسیله است و نه هدف،
پس مقوله هنر برای هنر به معنی وسیله برای وسیله خواهد بود، به معنی انکار و نفی فونکسیون وسیله خواهد بود، به معنی تهی کردن وسیله از دلیل وجودی آن خواهد بود.

3

• از این رو، اگر کسی قصد تحلیل شعری را دارد، بهتر است، خود شعر را زیر ذره بین تحلیل قرار دهد و در گذر از نمود به بود برسد، در گذر از پدیده به ماهیت برسد، یعنی در آئینه شعر، به شناخت شاعر و جامعه و جهان نایل آید.

• نه به نادرپور و نه به هیچ شاعر دیگر، نمی توان خرده گرفت که چرا فلان طبقه اجتماعی را و یا فلان ایدئولوژی، طرز تفکر و شیوه زیست را می ستاید و یا می کوبد.

• این چیزها اولا دست خود شاعر نیست و چه بسا بطور اوتوماتیک به ضمیر شفاف او تحمیل می شوند، جامه زیبای شعر می پوشند و دهن به دهن، سینه به سینه، نسل به نسل می گردند.
• ثانیا این چیزها به کسی مربوط نیست.

• برای همنوعان خویش نمی توان تعیین تکلیف کرد و قلدر و مستبد نبود.

• فقط می توان برای دفاع از حقیقت عینی و برای اثبات صحت و بطلان بینش و ایدئولوژی شاعری به چالش اوبژکتیف و دیالک تیکی برخاست، ستود و کوبید، هم خود را و هم مخالف خود را.
• ولی هرگز نمی توان و نباید پوزه بند بر پوزه شاعری بست و بسان قلدری فرمان خاموشباش صادر کرد.

• چنین کاری بدترین خیانت به امر پیشرفت اجتماعی خواهد بود.

• چنین کاری به معنی شکستن کوته بینانه و ساده لوحانه آئینه ها خواهد بود.

• اگر شعرای طبقات اجتماعی مختلف، جامعه و جهان را در آئینه طبقاتی خویش منعکس نکنند، جامعه و جهان در تمامت آن انعکاس نخواهد یافت و نتیجتا شناخته نخواهد شد.

• رسالت نیروهای طرفدار حقیقت عینی و پیشرفت اجتماعی نه بستن دهن ها، بلکه بکار انداختن ماشین غول آسای مغزها ست!
• بلکه آموزش مستمر هنر دشوار تفکر مفهومی است تا کسی در کوره راه های زندگی بی چراغ نماند و سرگردان نشود.


• مغز انسانی نتیجه تکامل اعجازآمیز میلیون ها ساله است و ظرفیتی غول آسا دارد.
• فقط باید بکار انداخته شود!

• مبارزه ایدئولوژیکی برای تفنن و فضلفروشی نیست، بلکه فرم مهمی از مبارزه طبقاتی است که از سوی همه طبقات اجتماعی ـ کم و بیش و بی امان ـ صورت می گیرد و صرفنظرناپذیر است.

ت
مقوله «تصاویر شعری»
به هرحال، با آنکه اکثر ناقدان دربارۀ لزوم تعهّد در شعر سخن می گویند، تصاویر شعری نادرپور بیشتر، طرفدارانِ « هنر برای هنر» را راضی می کند.

• تصاویر شعری ـ همانطور که رضا افضلی پیشاپیش و بدرستی تعیین کرده اند ـ وسیله اند، عناصر فرمال شعر اند و فونکسیون های متفاوتی به عهده دارند و برای شعر بطور کلی لازم اند.

• از این رو، باید نسبیتی را وارد این حکم رضا افضلی کرد.
• تصاویر نادرپور و هرکس دیگر را نیز باید به مثابه عناصر فرمال عام شعر و به عنوان ابزار اشاعه شعور استه تیکی تلقی کرد که سمت و سوی طبقاتی و ایدئولوژیکی «درخود»، همیشه همان، معین و ثابتی نمی شناسند.

تصاویر نادرپور اتفاقا برای طرفداران پیشرفت اجتماعی جاذبه، ژرفا و زیبائی بیشتری دارند،
تا برای طرفداران به اصطلاح «هنر برای هنر» که روی هم رفته از سطح شعور اجتماعی و استه تیکی بمرابت نازل تری برخوردار اند، تازه اگر برخوردار باشند

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر