۱۳۹۱ مرداد ۵, پنجشنبه

کمونیست ها امروز (44)

پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
(حزب و جهان بینی آن)
برگردان یدالله سلطانپور


فصل هفتم
نوسازی و یا مبارزه طبقاتی؟
ادامه


• من تلاش می کنم، برخی نقطه نظرهای روبرت کورتس را در فرم تز بریزم، تغلیظ کنم، با این هراس در دل که مبادا تغلیظ به تقلیل بانجامد.
• برای تصریح آنتی تزها مرا چاره ای جز جمع بندی نقطه نظرهای او در فرم تز نمی ماند.


• ( تز به معنی ادعا، قضیه، برهان است.

• تز به حکمی اطلاق می شود که حقیقی بودنش ادعا می شود و وظیفه اش این است که به نحو عملا مؤثری ازمجموعه بغرنجی از احکام جنبه ماهوی موجود را نشان دهد.

1

• بنابرین، تز نه تنها حقیقی بودن را در نظر دارد، بلکه در وهله اول می خواهد که مؤثر واقع شود.

2

• و لذا تفاوت میان تز و برهان باید در عرصه عملی آموزش احکام جستجو شود.

3
• ضد دیالک تیکی تز را آنتی تز می نامند.

4

• نتیجه حل تضاد میان تز و آنتی تز را سنتز می نامند.

5
• مثال ساده عبارت است از تخم مرغ.

6

• زرده و سفیده تخم مرغ را می توان تز نامید و نطفه موجود در آن را آنتی تز.

7

• نتیجه حل این تضاد، ضمن نفی دیالک تیکی تز و آنتی تز را سنتز تشکیل می دهد، که جوجه است.
• مترجم)


I
تزهای روبرت کورتس و آنتی تزهای هانس هاینتس هولتس

روبرت کورتس
الف

تز اول

• کاپیتالیسم و سوسیالیسم (دولتی) تاکنونی، گشتاورهای دوران به اصطلاح «مدرنیته» بوده اند.
• تعیین کننده در این میان، انقلابات فنی بوده، که از اواخر قرن هجدهم به بعد، موجب تسریع روزافزون توسعه روش های فنی تولید شده است.
• از این رو می توان دوره دویست ساله (1789 ـ 1989) را بمثابه دوره پویاسازی (دینامیزاسیون) کاپیتالیسم نامید.
• برآیند تولید، ترقی آن و همچنین انباشت سرمایه در جریان این روند، بطور روزافزونی از بکار گرفتن نیروی کار انسانی فاصله گرفته است.
• وسایل کار علمی گشته جای نیروی کار انسانی را گرفته اند.

هانس هاینتس هولتس
الف
آنتی تز اول

• در نکات زیر حق با روبرت کورتس است:

1

• هر فرماسیون اجتماعی بقایای فرماسیون زوال یابنده را برای مدتی دراز در خود حفظ می کند.

2

• عناصر فرماسیون بعدی در بطن فرماسیون زوال یابنده، قبل از سقوط آن، پدید می آیند.

3

• و در توسعه هر فرماسیون، مراحل و فازهای آن ـ به صورت گسست های روشن و آشکار ـ جای یکدیگر را نمی گیرند، بلکه مراحل و فازهای توسعه هر فرماسیون نشاندهنده پدیده های گذار در شیارهای کهنه شده، در حال مرگ، نو و آینده مند اند.

• (فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مفهوم اساسی ماتریالیسم تاریخی است.
• فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی حاکی از آن است که زندگی اجتماعی ـ در هر مرحله توسعه تاریخی اش ـ سیستمی از مناسبات اجتماعی است، که بوسیله مناسبات اجتماعی مادی که در روند تولید و بازتولید جامعه تشکیل می شوند، تعیین می گردد.
• فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی مجموعه ای از مناسبات اجتماعی است، که انسان ها در روند عملی زندگی شان با یکدیگر برقرار می سازند.
• فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی بوسیله سیستم مناسبات تولیدی مادی منطبق با سطح معین توسعه نیروهای مولده، یعنی بوسیله ساختار اقتصادی معین جامعه تعیین می شود، ساختاری که بر روی آن روبنای درخوری از تصورات، روابط و مؤسسات سیاسی، حقوقی و غیره قوام می یابند. مترجم)


4

• از این رو ست که خصلت هر دوران را فقط می توان در انتزاع تئوریکی ماهیت آن تشخیص داد.

• (انتزاع و یا تجرید یکی از گشتاورهای مهم روند شناخت، درگذاراز مرحله حسی آن به مرحله عقلی آن است.
• نتیجه حاصل از این روند را نیز انتزاع می نامند.
• روند انتزاع ـ بطور کلی ـ عبارت است از اینکه طی یک سری عمیات فکری تحلیلی، که در آنها مواد حسی مشخص مورد بررسی قرار می گیرند، خواص، مشخصات و روابط معین چیز مورد نظر مورد صرفنظر قرار می گیرند و خواص، مشخصات و روابط دیگری برعکس، بمثابه بخش ماهوی عمده می شوند و ضمنا حالتی سیال بخود می گیرند.
• نتیجه حاصل از روند انتزاع که با تعمیم پیوند تنگاتنگ دارد، مفاهیم اند که ماهیت چیزها را منعکس می کنند.
• مسئله انتزاع یکی از دشوارترین مسائل تئوری شناخت است. مترجم)


5

• حرکت و سمت و سوی ماهوی هر دوران را نیز فقط در دیالک تیک نمود و بود (دیالک تیک پدیده و ماهیت) می توان تعیین کرد.

• مراجعه کنید به دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6

• ماهیت کاپیتالیسم عبارت است از انباشت سرمایه.

7

• به قول مارکس، «انباشت و یا تولید در پله های بعدی نردبام تولید، برای هر سرمایه دار منفرد به ضرورتی بدل می شود.
• و بزرگتر کردن مداوم میزان سرمایه خویش به شرطی برای حفظ آن مبدل می شود.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 24، ص 84)
8

• سرمایه، تنها در دست سرمایه دار به سرمایه بدل می شود.

9

• سرمایه دار نمی تواند (بنا بر قانون ساختاری) بطرز دیگری عمل کند.

10

• او جز سرمایه گذاری مجدد اضافه ارزش حاصله برای تولید فراورده های جدید اضافه ارزش آور (سود آور) چاره ای ندارد.

11

• «کلیه متدها برای تولید اضافه ارزش ـ در آن واحد ـ متدهای انباشت اند و هر بسط انباشت نیز ـ بنوبه خود ـ به وسیله ای برای توسعه آن متدها بدل می شود.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 674)

• (مارکس در این حکم، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک متد و انباشت بسط و تعمیم می دهد.
• متد برای انباشت است و انباشت تأثیر برگشتی بر متدها اعمال می کند.
• این چیزی جز رابطه دیالک تیکی میان دو قطب متضاد وحدتمند نیست. مترجم)


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر