۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (27)

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!

«دیگر دوران شبیخون اقلیتی آگاه در رأس توده های نادان برای تحقق انقلاب بپایان رسیده است.
آنجا که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است، حضور آگاهانه توده ها ناگزیر و الزامی است.
آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است و برای چه باید با تمام وجود وارد میدان شوند.»
انگلس
شین میم شین

حکم سوم
• کسی خسبد آسوده در زیر گل
• که خسبند از او مردم، آسوده دل

• سعدی در این حکم، دیالک تیک من و غیرمن را به شکل دیالک تیک فرد و مردم بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن غیرمن (مردم) می داند.
• این حکم از لحاظ علمی وعملی نادرست است.
• مرده ها زیر گل نمی خوابند، بلکه تجزیه و متلاشی می شوند.
• ارگانیسم در گور از هم فرو می پاشد و به مواد معدنی و آلی متشکله اش تجزیه می شود.
• البته سعدی این را می داند و منظورش بیشتر، آرامش روحی است.
• در ع سعدی ـ البته به غلط ـ روح می تواند مستقل از جسم زندگی کند، شکنجه شود و یا لذت برد.
• منظور سعدی از «آسوده دل خفتن مردم از دست کسی»، ستمگر نبودن او ست، نه در گور، بلکه قبل از مرگ، به هنگام زندگی.
• این بیت سعدی، فی نفسه از هومانیسم و دادستائی سرشار است.
• سعدی برای اقناع قدرتمندان اقتصادی و سیاسی به هومانیسم آنها را از عذاب پس از مرگ می ترساند.
• اگر عذاب پس از مرگ نمی بود، پس دادگری هم هوده ای نمی داشت.
• در جهان بینی سعدی همه چیز بر اساس دیالک تیک داد و ستد مادی و روحی سنجیده می شود:
• اگر مردم را نیازاری (داد)، زیر گل آسوده می خوابی (ستد) و لاغیر.

حکم چهارم
• غم خویش در زندگی خور، که خویش
• به مرده نپردازد از حرص خویش

• سعدی در این حکم دیالک تیک من و غیرمن را به شکل دیالک تیک خویشتن و قوم و خویش بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن من (خویشتن) می داند.
• سعدی کلمه«خویش» را به دو معنی به کار می برد :
• خویشتن و
• قوم و خویش.

• میان کلمه و مفهوم رابطه دیالک تیکی فرم و محتوا، ظرف و مظروف بر قرار است:
• کلمه، فرم و قالب است و مفهوم محتوای آن را تشکیل می دهد.

• سعدی بدین طریق، از یکی از قواعد دیالک تیکی پرده برمی دارد و آن اینکه فرم واحدی می تواند محتواهای مختلف داشته باشد:

• خویش (فرم) می تواند هم به معنی خویشتن (محتوای اول) و هم به معنی قوم و خویش (محتوای دوم) باشد.

• عکس این قضیه هم صادق است:
• محتوای واحد می تواند در فرم های مختلف جا بگیرد:
• شراب (محتوای واحد) را می توان در لیوان و یا در پیاله و یا در جام و خم و فرم های دیگر نگه داشت.

• به نظر سعدی عمل خیر را نمی شود به امید دیگران رها کرد.

• چون آنها از سر حرص و مال پرستی، حاضر به این کار نخواهند شد و لذا همان بهتر که خود به عمل خیر اقدام کنی.
• منظور سعدی از عمل خیر احسان و انفاق است.
• سعدی فقر و تنگدستی را پدیده ای اجتماعی تلقی نمی کند، تا برای حل آن، راه حل اجتماعی بجوید.
• بنظر او، چون اغنیا احسان و انفاق نمی کنند، پس فقر وجود پیدا می کند.
• سعدی برای معضل و مسئله فقر راه حل فردی پیشنهاد می کند و نه اجتماعی.
• بدین طریق دستگیری از اعضای فقیر و تنگدست همبود (جامعه) نه به عهده همبود، بلکه به عهده افراد منفرد متمول وا گذار می شود.
• او برای همه مسائل اجتماعی راه حل فردی ارائه می دهد.
• هنوز هم این شیوه برخورد غلط در جامعه بسیار عقب مانده سعدی رواج وسیع دارد.
• اعضای جامعه نه از جامعه، بلکه از یکدیگر انتظار کمک و دستگیری دارند و ذلت و سعادت خود را نه ناشی از جامعه، بلکه ناشی از خیرخواهی و یا مردم آزاری یکدیگر می دانند.
• این طرز نگرش جامعه را به گدا خانه مبدل می کند، غرور انسانها را از بین می برد، از انسان سگ ولگرد، گدا و ملتمس می سازد.

حکم پنجم
• نخواهی که باشی پراکنده دل
• پراکندگان را ز خاطر مهل

• سعدی در این حکم، دیالک تیک وسیله و هدف را به شکل دیالک تیک احسان و آسودگی بسط و تعمیم می دهد :
• اگر می خواهی پراکنده دل نباشی (هدف)، پراکندگان را از یاد مبر (وسیله).

• مردم در قرون وسطی هنوز با هومانیسم آشنا نشده اند، سعدی هم به همین سان.

• هومانیسم با برسمیت شناسی خرد و خودمختاری انسانی پا به عرصه می نهد، آنگاه که انسان در کانون قضایا قرار می گیرد:


1
• انسان به مثابه یک مقوله نوعی

2
• انسان به مثابه یک اصل، یک پرنسیپ

3
• انسان به مثابه یگانه ی تقسیم ناپذیر

4
• انسان به مثابه یگانه برابر

5
• انسان به مثابه یگانه در فرم های مختلف خویش

6
• انسان به مثابه یگانه در تنوع خویش، اعم از نژاد و زبان و جنسیت و ملیت و مذهب و آداب و رسوم و طرز تفکر و طرز زندگی و غیره.

• از این رو ست که سعدی برای دعوت مردم به دستگیری از اعضای فقیر همبود به پراگماتیسم متوسل می شود، از احسان وسیله ای سودآور تحویل مردم می دهد.

• مراجعه کنید به پراگماتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• برای پراگماتیسم، درجه حقیقت احکام در درجه سودآوری و سودمندی آنها ست.
• برای پراگماتیسم، درست آن کردوکار است که سودی برای فاعل خود داشته باشد.

• امروزه پراگماتیسم دین و آیین طبقات
حاکم در جوامع امپریالیستی است.

• هرچیز و هرکاری که برای آنها سودمند باشد، مطلوب و پسندیده و درست تلقی می شود، از بمب اتمی بر هیروشیما تا بمب های ناپالم بر کره و ویتنام، بمب های دی اکسین بر ویتنام جنوبی و بمب رادیواکتیو در یوگوسلاوی و عراق و غیره.


• سعدی اصولا پراگماتیست است، نه هومانیست.


حکم ششم
• پریشان کن امروز گنجینه، چست
• که فردا کلیدش نه در دست تو ست

• سعدی در این حکم، دیالک تیک احسان را مطرح می سازد.
• مورد خطاب او در این حکم، طبقه به اصطلاح «توانگر» است که گنجی در اختیار دارد.
• دیالک تیک احسان، یکی از دیالک تیک های مرکزی فلسفه سعدی است، که باید مورد بررسی همه جانبه قرار گیرد.
• سعدی به جای استفاده از مفهوم «ثروت اجتماعی»، مفهوم «گنجینه» را به کار می برد.
• انتخاب مفاهیم از سوی سعدی نه تصادفی، بلکه اندیشیده، سنجیده، عمدی و آگاهانه صورت می گیرد.
• تسلط سعدی بر زبان فارسی و عربی از وسعت و غنای خارق العاده ای برخوردار است.
• او از این نظر در مضیقه نیست و مشکلی ندارد.
• مفهوم «گنجینه» حاوی گشتاوری از تصادف، تحریف و عوامفریبی است.

• سعدی ثروت اجتماعی را نه نتیجه کار عرقریز توده مولد، بلکه نتیجه بخت و اقبال و تصادف و قضا و قدر می داند:

• مردی وارد خرابه ای می شود و تصادفا گنجینه ای مدفون پیدا می کند و توانگر می شود.

• البته در مفهوم «تصادف» (بخت، اقبال، طالع و غیره) سعدی، نوعی مشیت الهی پنهان شده است، یعنی تصادف هم مثل هر چیز دیگر، امری خدا خواسته تلقی می شود.
• بخت و اقبال یا در روز الست، به قلم قضا، بر پیشانی توانگر نوشته شده و یا خدا بطور ناگهانی هوس کرده که یکی توانگر بشود و سببی را برای این امر پدید آورده است.
• به نظر سعدی گنجینه باید هر چه سریعتر میان فقرا پخش شود، چون مرگ می تواند بی سر و صدا فرا رسد و کلید آن به دست قوم و خویش حریص و مالپرست بیفتد.

• سعدی با دیالک تیک احسان نیز چندین نشان مختلف را همزمان می زند:


1

• او از سوئی، ماهیت طبقاتی خود را از دیده ها پنهان می کند.
• او که در واقع ایدئولوگ سرسپرده نظام اجتماعی بنده داری و فئودالیسم است، بدین طریق دست به چپ نمائی می زند، خود را طرفدار عدالت و احسان و درویش و گدا جا می زند و کلی محبوبیت توده ای برای خود دست و پا می کند.
• او حتی خود را گدا و بی چیز و بی خیال مال و منال جا می زند:

• «سعدیا، سرمایه داران از خلل ترسند و ما

• گر برآید بانگ ِ دزد، از کاروان ، آسوده ایم !»

2

• او از سوی دیگر، با تبلیغ مصرانه احسان، گدائی را به امری عادی بدل می کند و ماهیت کریه و انسانیت ستیز آن را پنهان می سازد.
• گدائی در فلسفه سعدی به حرفه مولدین خانه خراب شده ارتقا داده می شود.

3

• او از سوی دیگر، احسان را به مثابه حربه ای زهرآگین در نبرد ایدئولوژیکی بر ضد طبقه متوسط (بورژوازی نو خاسته و عملا انقلابی) مال اندوز و پول پرست به کار می برد و به تخریب اعتبار و نفوذ توده ای این طبقه انقلابی می پردازد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر