میم حجری
دلایل حمایت شاه از شیخ
ما باید میان دو نوع بورژوازی تفاوت قائل شویم:
۱
بورژوازی آغازین
۲
بورژوازی واپسین (متأخر)
بورژوازی واپسین
که
شاه و نیکسون و کارتر نمایندگانش بوده اند،
با
بورژوازی مترقی آغازین
که
روبسپیر و کانت و هگل
نمایندگانش بوده اند
از زمین تا آسمان فرق و تفاوت و تضاد دارد.
بورژوازی واپسین
مرتجع است
متحد برده داران و اشراف فئودال و روحانیان و مدافع مذاهب و خرافات است.
خاندان پهلوی
را
هم
باید
در روند توسعه اش بررسی کرد:
ما باید میان رضا خان و رضا شاه
و
محمد رضاشاه پس از کودتا و محمد رضاشاه پس از انقلاب سفید
تفاوت قائل شویم.
علاوه بر این
رابطه رضاشاه فئودال با اشراف فئودال و روحانی
رابطه ای دیالک تیکی بوده است.
رابطه ای تضادمند بوده است.
رابطه ای مبتنی بر کوبش و نوازش بوده است.
هم سرکوب شان می کرد
مثلا
خوانین فئودال
را
بازداشت و حصر می کرد و هم نوازش و حمایت می کرد.
محمد رضا شاه
پس از کودتا
متحد ارگانیک روحانیت کثافت بوده است.
کودتای ۲۸ مرداد
کودتای مشترک شاه و شیخ بوده است.
حاکمیت طبقاتی در ایران پس از کودتا هم حاکمیت مشترک بورژوازی و اشراف فئودال و روحانی بوده است.
خاندان پهلوی
نیمه بورژوا ـ نیمه فئودال بوده است.
پس از انقلاب سفید
شاه اراضی خود را میان رعایا تقسیم می کند
و
اشراف فئودال و روحانیت
را
از
حاکمیت
طرد می کند
و
جامعه
تحت سرکردگی بورژوازی مدرن قرار می گیرد.
کاپیتالیستی می شود.
اکنون شاه از شیخ
به لحاظ طبقاتی
متمایز می گردد.
شاه به عنوان نماینده بورژوازی در می آید
و
به
شخصیتی انقلابی ـ بورژوایی
مبدل می شود.
اکنون
اشراف فئودال و روحانی
وارد اوپوزیسیون می شوند.
اشراف فئودال و روحانی
را
هم
باید در دو فرم زیر دید:
۱
اشراف فئودال و روحانی فوندامنتتالیستی
تحت رهبری خمینی
۲
اشراف فئودال و روحانی لائیک
به
صور مختلف زیر:
بخشی از حزب توده
فدائیان خلق
مجاهدین خلق
گروهک های دیمدام و لیملام
مثلا
پیکار و غیره.
مؤلفین مانیفست انقلاب سفید
این اوپوزیسیون ضد انقلابی
را
به درستی
ارتجاع سرخ و سیاه
می نامند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر