۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۶۴)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)

 

زمین خاموش بود و آسمان، خاموش

تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش، گوش

 

به یال کوه ها لغزید ـ کم کم ـ پنجه ی خورشید

هزاران نیزه ی زرین، به چشم آسمان پاشید

نظر افکند آرش سوی شهر، آرام:

کودکان بر بام

دختران بنشسته بر روزن

مادران ـ غمگین ـ کنار در

مردها در راه

 

·    سیاوش در این بند شعر ـ آگاهانه و یا بطور خوپو، طبیعی و عینی ـ محیط پیراموش آرش را بطور رئالیستی (واقع بینانه)  تصور و تصویر می کند:

 

۱

زمین خاموش بود و آسمان، خاموش

تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش، گوش



·    سیاوش نخست از واکنش طبیعت اول نسبت به نیایش آرش و ضمنا از محیط پیرامون طبیعی آرش گزارش می دهد:

·    هستی طبیعی متشکل از زمین و آسمان (جهان) ـ بسان انسان ـ نفس در سینه حبس کرده و سراپا گوش است تا نیایش دردانه بی همتای خود را بشنود که حاوی و حامل تصمیمگیری نهائی او ست.

 

۲

به یال کوه ها لغزید ـ کم کم ـ پنجه ی خورشید

هزاران نیزه ی زرین، به چشم آسمان پاشید

 

·    هستی طبیعی پس از شنیدن نیایش آرش با رضایت خاطری عمیق واکنش نشان می دهد:

·    از سکون و سکوت موقت دست برمی دارد و به کرد و کار همیشگی خود ادامه می دهد:

·    خورشید سر بر می کشد و آسمان را از انوار خود منور می سازد.

·    در بدترین و تلخ ترین شرایط عینی، امید دوباره بر تخت می نشیند تا زندگی بتواند ادامه یابد.

 

۳

نظر افکند آرش سوی شهر، آرام:

کودکان بر بام

دختران بنشسته بر روزن

مادران ـ غمگین ـ کنار در

مردها در راه

 

·    سیاوش می داند که محیط پیرامون آرش و هر شخصیت دیگر، دیالک تیکی از محیط طبیعی و محیط جامعتی است:

·    دیالک تیک طبیعت اول و طبیعت دوم است.

 

·    به همین دلیل پس از تصویر استه تیکی ـ هنرمندانه محیط طبیعی و واکنش آن، از دید آرش به توصیف محیط جامعتی و واکنش توده نسبت به نیایش آرش می پردازد:

 

۴

کودکان بر بام

دختران بنشسته بر روزن

مادران ـ غمگین ـ کنار در

مردها در راه

 

·    سیاوش عناصر محیط جامعتی و واکنش پسیکولوژیکی توده را یکی پس از دیگری بر می شمارد:

 

الف

کودکان بر بام

 

·    سیاوش ـ قبل از همه ـ از کودکان سخن آغاز می کند.

·    چرا و به چه دلیل؟

 

۱

·    شاید به این دلیل که کودکان بسان انوار آفتاب سحرگاهی منادی و ضمنا تجسم مادی امید اند.

·    چون در اندام کوچک کودکان آینده ی جامعه و همبود در تب و تاب مدام است.

 

۲

·    سیاوش در شعر مستقلی از جایگاه و نقش کودکان صراحتا سخن گفته است.

·    او در این شعر ساده و صریح از قول کودکان، جامعه را به حراست از سلامتی جسمی، روحی و روانی کودکان فرا خوانده و تغذیه مادی و فکری، آموزش و پرورش کودکان را به طرزی فوق العاده منطقی استدلال، اثبات و طلب کرده است.

 

۳

·    دلیل دیگر تصور و تصویر کودکان بر پشت بام ها، جثه کوچک و قد کوتاه کودکان است.

·    کودکان به طور طبیعی و منطقی برای بهتر دیدن حوادث پیرامون خویش، یا از درخت و تیر برق و غیره بالا می روند و یا به مراتب بهتر و سهلتر به پشت بام می روند.

 

ب

دختران بنشسته بر روزن

 

·    دختران اما پنجره را برای مشاهده حوادث پیرامون خویش ترجیح می دهند.

 

۱

·    وقتی گفته می شود که هر اثر هنری در ضمن، آئینه رئالیستی جامعه و همبود است، به همین دلیل است.

·    در همین جمله سیاوش روانشناسی اجتماعی جامعه و همبود سیاوش نیز انعکاس می یابد.

 

۲

·    دختران در میان مردم جامعه سیاوش احساس آرامش و آسایش و امنیت نمی کنند و به همین دلیل در پناهگاه خانه مادری ـ پدری لب پنجره می ایستند.

 

۳

·    ستم جنسیتی ـ بسان دیگر فرم های ستم اجتماعی ـ هزاران فرم دارد، اینهم یکی از آن فرم ها ست.

·    عصر جاهلیت که در قرآن و احادیث و روایات به مثابه دوره ای به لحاظ فکری و فرهنگی منفور و مغلوب جا زده می شود، پس از هزار و چند صد سال دیگر، از هر نظر، همچنان و هنوز حی و حاضر است.

 

۴

·    نیمه دیگر جامعه و همبود به هر دلیل و دستاویز و بهانه ای یا محبوس در قفس خانه است و یا مجبور به بسته بندی خویش در حجاب و مقنعه و روسری و غیره است.

 

ت

مادران ـ غمگین ـ کنار در

 

·    سومین عنصر محیط پیرامون اجتماعی آرش، مادران اند که غم عالم به دل دارند و به طور سنتی دم در می نشینند و با هم تبادل نظر و خبر می کنند و گپ می زنند.

 

۱

·    به قول مردجماعت، « بسان مرغان باغچه قد قد می کنند.»

·    انگار خود مردان کذائی با یکدیگر خیلی خیلی عمیق بحث و بررسی می کنند.

 

۲

·    در این جمله سیاوش هم عدم امنیت و محرومیت از برابری نیمه دیگر جامعه انعکاس می یابد.

 

۳

·    این انعکاس واقعیت عینی طبیعی و جامعتی البته روندی بسیار بغرنج است و در دیالک تیکی از آگاهی و خودپوئی صورت می گیرد.

·    شاید خود هنرمند حتی روحش از ژرفا و غنای این انعکاس خبر نداشته باشد.

 

۴

·    واقعیت عینی سرسخت و رشوه نگیر و رشوه ستیز اما ـ بی اعتنا به خود هنرمند و میل و هوی و هوس او ـ بر زبان می آید، بر صفحه کاغذ نقش می بندد و اشاعه می یابد.

 

۵

·    در این جمله سیاوش، بدون کلامی حتی، ضمنا از فرط خستگی نیمه دیگر جامعه سخن می رود.

·    مادران ـ بر خلاف مردان که در راهند ـ  کنار در نشسته اند.

 

۶

·    تصور و تصویر توده های زن به مثابه پرولتاریای مضاعف، کسب و کار ارجمند سیاوش کسرائی است.

·    این تصور و تصویر لبریز از عشق، احساس، عاطفه، همبستگی و همدردی سیاوش با توده زحمتکش و ستمکش زن است.

 

۷

·    زن در قاموس سیاوش ـ بی شباهت به گله شعرای خرفت و خر ـ نه ابزاری برای ارضای حوایج نفسانی ـ غریزی ـ روحی ـ روانی نرجماعت، بلکه نیمه برابرحقوق دوبرابر زحمتکش جامعه و همبود است و از ارج و ارزش و احترام اصیل و بی ریای مضاعف برخوردار است.

 

۸

·    زن در قاموس سیاوش ـ حداقل ـ  پرولتاریا به توان دو است.

·    زن در قاموس سیاوش ـ حداقل ـ زحمتکش مادی و فکری خانه و خیابان و کارخانه است.

 

۹

·    یکهزارم ذلتی که توده زن در جامعه و همبود برده و می برد، هنوز بررسی، تحلیل، کشف، اثبات و تشریح نشده و در شعور جامعه ثبت نگشته است.

·    برای انجام چنین کرد و کار عظیم و ارزنده ای به ظهور نویسندگان و شعرای رئالیست و تیز بین زن از موضع طبقاتی پرولتاریا نیاز مبرم بوده، است و خواهد بود.

 

۱۰

·    برای انجام چنین کرد و کار عظیم و ارزنده ای به هنرمندان زن نیاز مبرم است که آمیزه دیالک تیکی از بالزاک و گورکی  باشند.

·    یعنی همزمان، رئالیست و کمونیست باشند.

·    یعنی عینگرا، دیالک تیکی اندیش و جانبدار باشند.

 

۱۱

·    سیاوش کسرائی سرمشق بی بدیلی برای چنین هنرمندان طراز نوینی خواهد بود.

·    ضرورت تحلیل دیالک تیکی میراث سیاوش به همین دلیل نیز است.

·    توده ها هرگز بی نیاز از سرمشق ها نبوده اند.

 

پ

مردها در راه

 

·    این آخرین عنصر محیط جامعتی در پیرامون آرش است.

·    به همان سان که خورشید به کار شانه کردن یال سمند قله ها و نورافشانی به چشم آسمان آغاز کرده، به همان سان نیز مردها به حرکت و جنبش و کار پرداخته اند.

·    تا چرخ جامعه از چرخش نایستد.

·    تا زندگی ـ علیرغم معضلات کمرشکن و روانسوز ـ ساز شورانگیز خود را دوباره از سر گیرد.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر