۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

ناسازگاری کشورمندی با قومگرائی (2)

احمد کسروی (1269 ـ 1324)
تاریخ‌ نویس، زبانشناس و پژوهشگر برجستهٔ ایرانی
آثار :
تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده‌ سالهٔ آذربایجان
در کتاب آذری یا زبان باستان آذربایجان کسروی، برای نخستین بار این نظریه را مطرح کرد که زبان تاریخی منطقهٔ آذربایجان قبل از رایج شدن زبان ترکی آذربایجانی که مورخان از آن به نام "آذری" یاد کرده‌اند، زبانی از خانوادهٔ زبانهای ایرانی بوده‌است. این نظریه هنوز مخالفانی میان قوم‌گرایان دارد اما در نزد زبان‌شناسان دنیا به صورت عام پذیرفته شده‌است
نشریات :
کسروی نشریهٔ پیمان (از ۱۳۱۲ تا ۱۳۲۰) و پس از اشغال ایران و برکناری رضاشاه پهلوی، نشریهٔ پرچم را منتشرکرد و درآن‌ها به ترویج دیدگاه‌های خود دربارهٔ دین و زبان و باورهای ایرانیان پرداخت. کسروی حزب یا جمعیتی نیز تشکیل داد و آن را باهماد آزادگان نامید
وی مبلغ «پاک‌دینی» (زدودن خرافات از مذهب) بود
کسروی از طرف‌داران سره ‌نویسی در زبان فارسی بد ، تا به جایی که در انتهای کتاب‌هایش لغت‌نامه‌ای برای کمک به خواننده لازم به نظر می‌رسید. البته اکثر این معادل‌هایی که کسروی به کار می‌برد بود، بعدها خود به تدریج وارد زبان رایج شدند.
در اواخر عمر، نوشته‌های کسروی بسیار تندتر شد؛ و کتب و نوشتارهایی حاوی حملات شدید به برخی از شاعران فارسی‌ گو، بهاییت، صوفی‌ گری، شیعه و شیخی ‌گری منتشر کرد.
سرانجام احمد کسروی در ساختمان کاخ دادگستری تهران در سکوت دولت و روشنفکران وقت، توسط فدائیان اسلام به اتهام الحاد و ارتداد، با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید.
قاتلین وی هیچ‌گاه مجازات نشدند.

ناسازگاری کشورمندی با قومگرائی
بررسی نوشته های آقای مهندس حسن شریعتمداری
ناشناس
١٣٨٩/٧/١۴
بخش دوم
سرچشمه: سایت اشتراک

• ستیز و پرخاش با احمد کسروى نیز همان چهر و درونه را دارد.
• نخست فرود آوردن جایگاه و ارزش او همچون پژوهشگرى گرانمایه و سپس برساخت نوشته ها و گفته هایى از دیگران در باره ى نادرستى اندیشه و نگر او.
• «فرهاد قابوسی» در نوشته اى با سرنامه ى «توضیحی بر ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان» در تارنماى اخبار روز: آدینه ۲۶ مرداد ۱٣٨۶، درکنار گزافه گویىهایى درباره «منطق و علم»، جسورانه از سویى به برسازى پژوهش هاى ایران شناسان بزرگى چون یوزف مارکوارت و والتر برونو، هرمان هنینگ، استادان و پژوهشگران نامدار فرهنگ و زبان هاى ایرانى پرداخته، و از سوى دیگر کم مایگى دانش و خرد خود را با ناسزاگویى و اَنگ، نه تنها به کسروى، همانا به دیگر پژوهشگرانى چون یارشاطر، قزوینى، پورداود، استوار می کند.
• ما براى جلوگیرى از بیتابى خوانندگان از چنین «منطقى» تنها به بازگویى چند گزاره از آن بسنده می کنیم:
• «این مقاله شامل توضیحاتی ضروری در مورد منابع اصلی مقاله پیشین «ملاحظاتی در زبان قدیم آذربایجان» است که در آن تلخیص شده بودند.
• اولین آنها تاکید در ضرورت قناعت به منطق در مقالات تحقیقی و بخصوص در رابطه با مسائل زبان شناسی نظیر زبان قدیم آذربایجان است که متمایل به اتخاذ مؤلفه سیاسی هستند.
• همچنانکه از ابتدا یکی از اشکالات اساسی این مبحث نشاندن وطنپرستی به جای منطق از طرف شبه محققینی نظیر قزوینی و کسروی و اقتداء آقایان مرتضوی ، یارشاطر و دیگر طرفداران جعل (زبان آذری) به این شیوه نامیمون بوده است.
• اساسی بودن این نوع از تعصب و تسامح در فرهنگ ادب زده و حماسه گرای ایران که در آن عقل و منطق راهی نیافته است، نه تنها ذهن محققینی نظیر یار شاطر را آلوده است بلکه محتوای ترجمه های طرفداران این جعل تاریخی را مغلوط و نوشته های آنان را متناقض ساخته است ....
• «فرضیه زبان آذری کسروی و شرکا» به جهت ساختار غیر منطقی آن در کل حتی بدون رجوع به جزئیات نادرست آن، هم غلط است.
• به همین دلیل هر نظری از هرکس در تأیید فرضیه زبان آذری به دلیل ساختار غیر منطقی این فرضیه غلط خواهد بود.
• چرا که در این صورت باید ابتدا «منطق» را عوض کنند و سپس به طرح دعاوی خود بپردازند ....
• دیده می شود که ایرانپرستان که بجای اصالت منطق به اصالت ایران معتقدند ، قادر به ارائه هیچ نظری از هیچ محققی در تأیید آن فرضیه مجعول نبوده اند، بلکه طبق شیوه متداول خود در حواشی مسئله، صفحات متعدد سیاه می کنند تا بنوعی عقده دل را خالی کنند.
• یکی از این شگردهای حاشیه ای ایرانپرستان مسئله ترک و فارس است که مجبور به پر کردن جای خالی استدلال در مطالب پر کمیت لکن بی کیفیت آنان است.» (اخبار روز 10 ژوئن 2007)

• بیخردى و آشفته گویى را با «منطق»، دگرش دادن ویژگى تنها آقاى فرهاد قابوسى نیست.
• دیگر ایران ستیزان نیز از پریشانى اندیشه بى بهره نیستند.
قابوسى پس از دشنام و ناسزاى فراوان به پژوهشگران ایرانى و انیرانى ، که ما از بازگویى آن چشمپوشى می کنیم، «منطق» خود را در رد کسروى چنین استوار می کند:
• «... و از آنجائیکه وطنپرستی و ناسیونالیسم آشکارا جزء علوم نبوده و برعکس جزء ذهنیات مریض محسوب می شوند، لذا چون کسروی و قزوینی هردو در جنبه ناسیونالیستی نوشته های خویش در مورد فرضیه زبان آذری (ایرانی صحبت کردن مردمان آذربایجان قدیم) تصریح کرده اند، نوشته های آنان فاقد اعتبار تحقیقی و علمی محسوب می شود.
• و هر نوشته ای در تأیید این فرضیه پان ایرانیستی نیز فاقد اعتبار است
.» (همانجا)

• رد بررسی ها و پژوهش هاى گرانبهاى مارکوارت، کسروى و دیگر پژوهشگران بمیانجى پندارهاى خودنهاده و دستکارى و باژگونى درآنان، براى فروش به کسانى که بیخردتر از خود آنها هستند، شیوه رفتار همه ى این گروه از کشورستیزان است.
• چه فرهنگیان و فرهیختگان هرگز چنین دستکارى و برساختى را خریدار نیستند.
• بند پیوسته در تلاش هاى همه ى ایران ستیزان، فرودآوردن جایگاه و منش کشورمندان، زِدایش و یا دستکم پرده پوشى بستگی هاى تاریخى - فرهنگى ایرانیان است.
• بی پروا به زادگاه، تبار، و یا جایگاه سیاسى و فرهنگى باشندگان، هرکجا که پویشى به سوى یکبایى ملى و پیوندهاى تاریخى - کشورى ایرانیان جوانه می گیرد با ستیز و پرخاش اینان روبرو می گردد.
• تا جایى که مردانى چون ارانى و خلیل ملکى که «ویژگى خاصى در تعلق قومى وحمایت از آذربایجان و آذربایجانى از خود نشان نداده و فقط در سطح ملى به ایفاى نقش پرداخته اند» نیز از نیش و گزند اینان بى€ بهره نمی مانند. (نگاه کنید به: کانون دمکراسى آذربایجان 3 سپتامبر 2010 مصاحبه با مهندس صرافی به مناسبت بیانیه 12 شهریور و بررسی مناسبات حزب توده و فرقه دمکرات آذربایجان)

• از سوى دیگر ویژگى همه ى کسانى که در تیررس اَنگ و ستیز قومگرایان می آیند، از فردوسى تا صفویان و رضاشاه و کسروى، دیدگاه کشورمندانه آنان است.
• دیدگاهى که بر یکبایى سرتاسرى و پاسدارى پیوندهاى ملى و فرهنگى بنا شده است.
• پیکار و دشمنى کشورستیزان با چنین نگر و دیدگاه کشورمندانه اى نه برآمدى از خواست و اندیشه ى خودپاى آنان، که بیشتر در راستاى رواکرد وانجام برنامه ى «توران بزرگ» پان ترکیست ها می باشد.
• بنا بر انگار آشفته ى پندارباف ترک «صبرى بدرالدین»، شاگرد ضیاء گوک اَلپ، یکى از سردمداران بزرگ «پان ترکیسم، دستاندازى و فروگرفتن بخش هاى ترک زبان، از گونه ى آذربایجان بایستى به آرامى و در چند پله انجام پذیرد.
• او این راهکار را «استراتژى ختنه» می نامد.

• دکتر حمید احمدى در نوشته اى در ماهنامه ى طرح نو این راهکار را از زبان بدرالدین بازنوشته، که ما فرازهایى از آن را در زیر می آوریم.:
• «استراتژی نوین پان تورکیزم: استراتژی "ختنه "
• از آن جا که کشورهاى داراى اقلیتهاى عمده ترک زبان در روسیه، چین، ایران، بلغارستان، یونان و افغانستان، نسبت به هر گونه حرکت در رابطه با وحدت ترکهاى جهان حساس هستند و آن را در مورد تمامیت ارضى خود نوعى اقدام دشمنانه تلقى میکنند، پانترکیستها باید بسیار محتاط عمل کنند، تا دشمنى این کشورها و نیز جهان عرب را برنیانگیزند.
• بدرالدین یک شیوه تدریجى را براساس آنچه که او «اصل ختنه» (Prnaple of circmcision) میخواند توصیه کرده و کاربرد آن را مدنظر قرار میدهد.
• به نظر او در دوران قبل از ختنه، کودک را با اسباببازى و شکلات و شیرینى سرگرم میکنند تا موعد مقرر فرا رسد و ضربه ناگهانى در اوج بیخبرى کودک وارد شود.
• در این لحظه اجتنابناپذیر، گریه کردن و مقاومت بیهوده است چون در واقع کار از کار گذشته است.
• وى یک استراتژى سه مرحلهاى را براى رسیدن به آنچه که ایجاد «فدراسیون ترکها» می خواند پیشنهاد می کنند:

1
• در مرحله نخست پان ترکیست ها بر ایجاد روابط فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى میان ترک ها تاکید میکنند.

2
• در مرحله دوم استحکام سیاسى در اولویت قرار خواهد گرفت، اما این استحکام سیاسى به شش کشور مستقل ترک روسیه سابق محدود خواهد بود.

3
• مرحله سوم زمانى است (که) حرکت این کشورها به رهبرى جنبش پان ترکیستى، براى آزاد سازى خلقهاى ترک و اتحاد سیاسى آنها از قید استعمار در روسیه (تاتارها، یاقوتها و...) چین (اویغورها)، ایران (آذربایجانی ها)، و غیره، آغاز خواهد شد.

بدرالدین به دلیل حساس بودن دنیاى غرب، روسیه و کشورهاى منطقه به اقدامات ترکیه، تاکید میکند در عین این که ترکیه یک نقش محورى و رهبرى کننده را در جریان پانترکى به عهده دارد اما در مراحل اولیه ادغام و اتحاد ترک ها، باید با احتیاط تنها بر جنبه فرهنگى رهبرى ترکیه تاکید کرد.» (دکتر حمید احمدی / انتشار یافته در تبریز نیوز/ ماهنامه ی طرح نو شماره شانزدهم 1387)

• بوارانه ى گفته هاى آقاى شریعتمدارى، که گویا کنش و پویش «پان ترکیست ها» در ترکیه رو به فرورفتن است، هیچ گواه و نشانه ى زنده اى در درستى این باور نه در آذربایجان و نه در انیران نشان دادنى است.
• ایشان پس از ستایش گزافکارانه اى از رشد و پیشرفت ترکیه همچون «کشور مدل» می افزاید:
• «رشد روزافزون ترکیه به عنوان کشور مدل:
ترکیه کشور همسایه ما همیشه در تاریخ سیاسی معاصر ایران نقش بخصوص و ویژه ای ایفاء کرده است.
• از زمان امپراطوری عثمانی تا ظهور آتاتورک و سپس شکوفایی این کشور پس از انقلاب و مقایسه ناگزیر آن با کشور ما...
• به عبارت دیگر ترکیه نوعی کشور مدل برای ما بوده است و امروزه این کشور مدل اثر خاص خود را در افزایش اعتماد به نفس آذربایجانی در اتکا به کاردانی، درایت و سختکوشی خود بازی میکند......
• بویژه که افکار پانترکیستی در ترکیه بتدریج رو به افول است و ترس مردم آذربایجان از این بابت کاهش یافته است.
• ترکیه مدرن بیشتر رو به اروپا دارد تا رو به شرق و این وجهه ای مترقی و ایدهآل به ترکیه داده است


• شگفتآور است که چگونه «مدل بودن» ترکیه «اثر خاص خود را در افزایش اعتماد به نفس آذربایجانی در اتکا به کاردانی، درایت و سختکوشی خود بازی میکند».

• کاردانى و درایت آذربایجانیان چه پیوندى با ترکان ترکیه دارد؟
• مگر آنکه شما هم نه آشکارا، همانا پنهانى آذربایجانیان را از خویشاوندان ترکان و نه ایرانیان می شناسید.
• در این چگونگى، گفته شما که «ولی این واقعیت که همزبانی باعث همدلی است را نمی توان انکار کرد»، در میزان و ژرفاى دیگرى دریافته می شود.
• تنش زایى و زمینه سازى هاى جمهورى آذربایجان در برابر ایران نیز از چشم کسى پنهان نیست.
• در اینجا هم هیچگونه نشانه اى از کاهش پیکار جدایى خواهان و ایران ستیزان بچشم نمی خورد.
• اینان تا کنون دمى از آز و خواست دستیابى به آذربایجان دست برنداشته اند.
دکتر حمید احمدى در دنباله ى نوشته ى بالا چنین می نویسد:
• «گرچه شکست سیاستهاى جبهه خلق و فرار ایلچى بیک از شدت موضع گیریهاى پان ترکى باکو نسبت به ایران کاست، اما تداوم موضع خصمانه نشریات پان ترکى جمهورى آذربایجان (نظیر، ینی مساوات، زرکالو، آزادلیق و...) علیه ایران، سازماندهى محافل پان ترکى و حمایت از آنها در دوران حیدرعلی اف و همسویى هرچه بیش تر باکو با استانبول در چارچوب استراتژى پان ترکیسم، جمهورى آذربایجان را به کارگزار دولت ترکیه تبدیل کرده است.
باز شدن فضاى سیاسى در ایران از سال 1376 به بعد، فرصت تازهاى به جریان منطقه اى پانترکیسم داد تا با بهرهبردارى از موقعیت ایجاد شده، تبلیغات پان ترکى و سازماندهى جریان هاى طرفدار این ایدئولوژى در ایران را آغاز کند.
• تشدید بحران سیاسى میان جناح هاى محافظه کار و اصلاح طلب در ایران، مشغول بودن نیروهاى سیاسى در این جنگ قدرت، خلایى ایجاد کرد که براى جریان پان ترکى تحت حمایت جمهورى آذربایجان و ترکیه فرصت مناسب محسوب میشد.

• به همین دلیل بود که از سال 1377 به بعد نشریات محلى با رنگ و بو و موضع گیرى آشکار پان ترکیستى، گفتمان هاى تاریخی، فرهنگى و سیاسى رایج در میان محافل پان ترکى باکو و استانبول و آنکارا را به درون ایران کشاندند، و با سازماندهى محافل عمدتا دانشجویى در جهت ترویج اندیشه پانترکیسم در میان آذربایجانیهاى ایران دست زدند.
• هدف از همه این اقدامات، بسیج قومى ترک زبانان ایران، فراهم ساختن زمینه کشمکش قومى میان ترک و فارس و ایجاد شکاف هاى قومى و سیاسى در ایران و ترویج نوعى هویت ضد ایرانى بوده است.
• جریان هاى پان ترکى در باکو و استانبول که در حال حاضر از حمایت مستقیم و غیر مستقیم دولت هاى جمهورى آذربایجان و ترکیه برخوردارند، به شیوه هاى گوناگون، «استراتژى ختنه» را در ایران دنبال میکنند.

این استراتژى هم از سوى محافل رسمى پان ترکى در باکو و استانبول ـ آنکارا، که به طور غیر مستقیم از حمایت گسترده دولت هاى این دو کشور برخوردارند، دنبال میشود، و هم در سطحى داخلى از سوى محافل کوچک اما فعال پان ترکى موجود در ایران که در عرصه رسانه اى و تشکیلاتى به فعالیت شدید براى زمینه سازى لازم جهت اجراى تدریجى استراتژى «پانترکى» در مناطق آذری زبان ایران مشغول بوده و از حمایت جریان هاى پان ترکى مستقر در جمهورى آذربایجان و ترکیه برخوردار هستند.» (همانجا)

• درگفتگوى با«دویچه وله» به تاریخ دوشنبه ٢٠١٠/٠۶/١۴ آقاى شریعتمدارى درپاسخ به چرایى نگراییدن و رویگردانى تبریز به جنبش سبز، پس از گفتارى از«زاویه ى جامعه شناسى سیاسى»، بجاى فراخوانى به آذربایجانیان و همه ی مردم ایران، براى همبایى و پشتیبانى از این جنبش چنین می گوید:
• «ما به علت ندیدن این واقعیت های دردناک و با تجاهل العارف کردن بسیاری از نخبگان مرکزنشین و یا تمرکزگرا، چنان وظیفه شرکت آنان را در جنبش سبز بدیهی میدانیم که گویا به خواستههای آنها و حساسیت نسبت به آن و همدردی با آنان در توهین و تحقیری که روا شده و میشود و پبچیده در حکمرانی، محاوره و ادبیات عامیانه است و از ناسیونالیسم رضاشاهی تاکنون آنان را رنجانده است، هیچ توجه ویژهای لازم نیست.» (صفحه ویژه جام جهانی بخش فارسی دویچه وله. دوشنبه ٢٠١٠/٠۶/١۴)

• جنبشى خودانگیخته و خودجوش، برپاشده از شهروندان و جوانان نابسته بهم ، بدون هرگونه سازمان و برنامه و رهبرى، بخیابان می آید و پرخاشکنان خواهان بازستاندن حقوق شهروندى پایمالشده خود می شود.
• این جنبش که گرانیگاه آن تهران بود، ویژهى تنها «فارس ها» نبود.
• در فرایند رشد و گیالش خود تنها در تهران سدهاهزار از باشندگان را که بیگمان بیشترشان از گوشه و کنار ایران بودند به راهپیمایىهاى خیابانى کشید.
• نه دفترى و نه نام و نشانى داشت.
• «رهبرانى» که در فرایند کشاکش هاى شهروندان با سرکوبگران فراروییدند، نه پیشوایان، همانا دنباله روهاى جنبش بودند.
• بنا بر زبانزد دیرین پارسى، بیرون نیامدن بی بى از بىچادرى بود.
• شعارهایى چون «نه غزه، نه لبنان، جانم فداى ایران»، «مرگ بردیکتاتور» و یا «استقلال – آزادى - جمهورى ایرانى» هیچگاه از سوى این رهبران پذیرفته نشد.

• تا آنجا که موسوى با بازگویى سخنان خمینى «جمهورى اسلامى نه یک کلمه بالا، و نه یک کلمه پایین» آشکارا رویگردانى خود را نشان داد.

• در چنین بستگی هاى سیاسى و اجتماعى، درمیان یکى از گرانسنگترین خیزشهاى شهروندى ایران، «دبیرکل سازمان جمهورىخواهان ملى ایران» و «یکى از پایه گذاران اتحاد جمهورىخواهان ایران» بجاى یارى و پشتیبانى از خواست هاى آزادیخواهانه و دمکراتیک زنان و مردانى که در زیر فشار و کوبههاى ددمنشانه رژیم دست و پا میزدند، و فراخواندن بیدرنگ همهى آزادیخواهان به یارستن و پیوستن به آنان، به بازخوانى ناله ها وشکوه€هاى کهنه ى قومگرایان پرداخته، از«زخم و طرد و توهین و تحقیرآذربایجانیان» سخن می راند، بدون آنکه دستکم یک آذربایجانى «زخمى و یا تحقیرو توهین شده» را بتواند نشان دهد.

• گذشته از آسیبدیدگان، آسیبزنان نیز، سواى رضاشاه، بى سامان و بى نشان اند.
• بدین سان روشن نمی شود که چه کسانى مورد سخن نویسنده اند و گناه جوانان، مردان و زنان «جنبش سبز» چیست که بایستى آذربایجانیان آنان رادر پیکار با سرکوبگران دولتى تنها بگذارند؟

• در دنباله گفتگو با دویچه وله آقاى شریعتمدارى چنین ادامه می دهد.:
• «آنان هیچ سرمایه قابل توجهی برای جذب فعالین مدنی و سیاسی آذربایجان و گسترش حوزه نفوذ خود به آنجا نکردهاند. بخش سکولار جنبش سبز نیز این مساله را فقط در سطح سیاسی آن میبیند و در بیشتر مواظب است که توازن قوا حتی در سطح واژه های کلیدی سنتی به نفع فعالین مدنی و سیاسی آذربایجان به هم نخورد.
• اصولا تا هنگامی که ما از رویهی سیاسی بدبینانه و سنتی قضیه به درون خواسته های
دارای اولویت جامعه آذربایجان نگاهی نیافکنیم و این خواسته ها را که از سوی مردم آذربایجان احترام متقابل، اذعان به هویت – اذعان به ادبیات و زبان – حق برخورداری یکسان از امکانات مملکت و از سوی نخبگان آذربایجان امکان شرکت در قدرت سیاسی را جدی نگرفته و وجود بحران را به رسمیت نشناخته ایم و با ایجاد گفت و گو و تفاهم، حساسیت فعالین مرکزنشین را در برسمیت شناختن حقانیت این ادعاها بالا نبردهایم، ایجاد پروسه اعتمادسازی امکان عملی نخواهد یافت.» (همانجا)

• از جنبشى نوپا و جوان، سازمان نیافته، بىآزمون و خودانگیخته چشمداشت سرمایه گذارى ویژه براى «جذب فعالین مدنى و سیاسى آذربایجان» داشتن بیشتر به پریشانى اندیشه تا نا آگاهى سیاسى می ماند.

• ناگفته نماند که دستکم یکى از سه «رهبران جنش سبز»، آقاى موسوى، از آذربایجان، دیگرى آقاى کروبى از لرستان و سومى، بنا بر بخشبندى جغرافیایى آقاى شریعتمدارى، از استان یزد بخشى از«ایالت فارس جنوبى»، فارس است. (نگاه کنید به طرح پیشنهادى آقاى شریعتمدارى «سازمان یابى اقوام درایران-گامى بسوى تمرکز زدایى دمکراتیک ایران» به اجلاس دوروزه بروکسل در آوریل ۲۰۰۹، نوشته تبریزلی بای بک ٢٠٠٩/٠۴/٠٨)

• روشن نیست که چه کسانى به یکدیگر بى آزارمى نموده اند که هشدار «احترام متقابل» آقاى شریعتمدارى را بایسته ساخته اند.
• «اذعان به هویت» به چه معنایى است؟
• واگرایى «ماهیت» آذربایجانى با شیرازى و یا خراسانى در کجاست؟
• چه «هویتى» براى گروه هاى گوناگون ایرانى جز ایرانى
بودن می توان شناخت؟
• چه جدایى میان ایرانى تبریزى و اسفهانى نشان دادنى است؟

• همانندى زبانى تنها نشان بیگانگى یا خویشاوندى گروههاى مردمى نیست.
• آذربایجان از هزاران سال بخشى از خاک، تاریخ، و فرهنگ ایران است.
• دگردیسى زبانى در بسیارى از کشورهاى جهان رخ داده است.
• براى نمونه ملیونها انسان در افریقا به انگلیسى و بخش بزرگى از آمریکاى لاتین به پرتقالى و یا اسپانیایى سخن می رانند، بىآنکه انگلیسى یا پرتقالى و یا اسپانیایى باشند.

• افزون برآن «اذعان به هویت – اذعان به ادبیات و زبان» چگونه، و از سوى چه دستگاه و یا کسانى شدنى است؟
• چه کسى زبان وادبیات آذربایجانى را بازداشته که درخواست «اذعان» به آن پیش کشیده می شود.
• اینها دانسته و یا ندانسته خواست هاى «استراتژى ختنه ى پان ترکیستها» است، که بدور از اندیشه و کردار کشورمندان است.
• بی پایه ترین بخش گفتاورد بالا، گله و شکوهى نویسنده از فرودستى نخبگان آذربایجان در دستگاه کشورى است.
• گفتن «واز سوی نخبگان آذربایجان امکان شرکت در قدرت سیاسی را جدی نگرفتن» شوخى بیمزه اى است که تنها شگفت آوراست.
• روشن نیست که «نخبگان» آذربایجان کیانند و چه جدایى ویژهاى با خامنه اى، میرحسین موسوى، موسوى اردبیلى، سید حسین موسوى تبریزى، حسن نزیه، محسن موسوى تبریزى، صادق خلخالى، سید ابوالفضل موسوى تبریزى، مهدى بازرگان و، و، و، دارند که بایستى برای شان دعوتنامه اى جداگانه فرستاد.

آقاى شریعتمدارى بجاى گزینش دید و نگرهاى استوار و آشتى ناپذیر با جدایى خواهان و ایرانستیزان پانترکیست و پیکار ناگسسته با آنان، با بازگویى دیدگاه و «خواستهاى» آنان، در چهر و پوششى دیگر، به بلندگوى اینان در میان کشورمندان دمکرات بدل گشته اند.

• اگر مردم ایران به یاوه هاى کشورستیزانى چون نایبى، محمدزاده صدیق، صرافى، قابوسى و دیگر ایرانستیزان گمنام پروایى ندارند، برآمدن «دبیرکل جمهورى خواهان ملى ایران»، « فرزند مرحوم آیت الله شریعتمدارى» و «یکى از پایه€گذاران اتحاد جمهورى خواهان ایران» در رادیو و تلویزیون هاى جهانى، بار و سنگینى دیگرى دارد.
• در آوردگاه پیکار میان ایرانیان و ایرانستیزان پناهگاه ویژهاى براى دودلان پیش بینى نشده است.
• در این راستا آقاى شریعتمدارى هم پارچه ى جدابافته اى نیست.
• چه ، کشورمندى با قومگرایى سازکار نیست.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر