۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

نظری بر نظرات دکتر قراگوزلو (1)


ح. مهدی پور

دکتر محمد قراگوزلو در مقاله ای تحت عنوان «ماهیت طبقاتی جنبش اجتماعی جاری» در سایت البرز نکاتی را مطرح کرده اند که باید مورد تحلیل مارکسیستی ـ لنینیستی قرار گیرند.
• قصد من در این مقاله بررسی دو نکته زیرین در مقاله ایشان است:

نکته اول
تاریخ تمام جوامع از گذشته تاکنون تاریخ مبارزه ی طبقاتی بوده است.

• این حکم ـ به خودی خود ـ حکم نادرست و اشتباه آمیزی است و دکتر قراگوزلو آن را خود بهتر از هرکس دیگر می داند.
• چرا؟
• من برای اثبات ادعای خود، نخست نگاهی به تعریف مفهوم «تاریخ» می اندازم:
• «تاریخ عبارت است از روند توسعه در طبیعت و جامعه .
• تاریخ به معنای محدود کلمه عبارت است از جریان روند توسعه عینی و در تنوع خود قانونمند جامعه ازسطح نازل به سطح عالیتر که با حرکت نظام های اجتماعی (پیدایش، توسعه، سقوط و جایگزینی توسط نظام نوتر) معنی واحدی دارد


• وقتی کسی ادعا می کند که «تاریخ تمام جوامع از گذشته تا کنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است» و منبع آن را (مانیفست 1848) ذکر می کند، اگر ـ حتی ـ چند ساعت در کلاس درس جبر و یا هندسه نشسته باشد، بطور اوتوماتیک از خود می پرسد که چگونه می تواند چنین حکمی صحت داشته باشد؟

• از برتولد برشت به یاد دارم که می گفت:
• «دو هزار سال است که ندائی در فضای جهان ما طنین افکنده، مبنی بر اینکه به این وضع فجیع باید پایان داده شود.» (نقل به مضمون)

• در این حکم او عمر جامعه طبقاتی دو هزار سال تخمین زده می شود.
• حتی اگر ما دست و دلبازانه هزار سال هم روی آن بگذاریم، برای جامعه طبقاتی عمری سه هزارساله خواهیم داشت.
• من نمی دانم عمر بشریت چند صد هزار سال است.
• ولی در آثار تحقیقی باستان شناسان نامدار خوانده ام که عمر جامعه بی طبقه معروف به «کمون اولیه» حداقل بیست تا سی هزار سال بوده است.

• منطق ساده ریاضی حکم می کند که پیش شرط مبارزه طبقاتی، وجود طبقات اجتماعی باشد.
• پس تاریخ بیست تا سی هزار ساله (جامعه اشتراکی اولیه) نمی تواند تاریخ مبارزه طبقاتی محسوب شود.
• بدون وجود طبقات اجتماعی نمی توان از وجود مبارزه طبقاتی سخن گفت.

• من فکر نمی کنم که نسخه ای از مانیفست حزب کمونیست یافت شود، که این حکم شتابزده نادرست با پاورقی معروف تصحیح نشده باشد.

دکتر قراگوزلو که ظاهرا دکترای خود را در یک کشور آلمانی زبان دریافت کرده، باید به این حقیقت امر واقف باشد.
• من نمی دانم که چرا ایشان ضمن نقل قول مکرر از کلاسیک ها، در نهایت معصومیت به تحریف تئوری های مارکسیستی ـ لنینیستی دست می زند.
• او نه فقط آنها را تحریف کرده، بلکه تحریف خود را به حساب خود آنها گذاشته است.
• اکنون نوبت به مارکس و انگلس رسیده است.
• کلاسیک های مارکسیسم که شاملو و امثالهم نیستند، تا هرکس بطور نیم بند از آنها نقل قول کند.
• من حکم فوق الذکر حضرت قراگوزلو را تصحیح می کنیم:
• «تاریخ در کلیه جوامع طبقاتی ـ در عین حال ـ عبارت است از تاریخ مبارزات طبقاتی که ببرکت آن مقاومت طبقات ارتجاعی در مقابل تحول جامعه به نفع پیشرفت اجتماعی، در هم می شکند.
• در این نظام های اجتماعی، انقلاب ها عالی ترین فرم های مبارزه طبقاتی اند، «لکوموتیوهای تاریخ جهان» اند


نکته دوم
جنبش های دموکراتیک به طور بالقوه و مشروط در عصر امپریالیسم، مترقی اند.

• مقوله فلسفی مهم «دوران» و یا «عصر» بارها و بارها مورد بحث قرار گرفته است.
• منظور از مفهوم «دوران» و یا «عصر» چیست؟
• وقتی کسی از دوران برده داری سخن می گوید، قصد ابلاغ کدامین حقیقت امر را دارد؟
• برای تعیین دوران و یا عصر کدامین معیار عینی را باید در نظر گرفت؟

• ماتریالیسم تاریخی که دکتر قراگوزلو، با نقل قول هائی از انگلس، مورد ستایش قرار می دهد، جملات گسیخته از ولادیمیر لنین و مارکس و انگلس نیست.
ماتریالیسم تاریخی و مارکسیسم بطور کلی، نه جملات قصار مرده و نامعاصر و بی جوهر حیاتی این و آن، بلکه از مجموعه ای از تئوری ها، اصول، قوانین و مقوله های اساسی مربوطه تشکیل می یابد.
• با تکرار آیه ها، احادیث، روایات و اخبار از قول کلاسیک ها می توان به عوامفریبی دست زد، ولی نمی توان به تحلیل واقعیت عینی طبیعی و اجتماعی نایل آمد.
• ماتریالیسم تاریخی برای تعیین مفهوم «دوران» و برای توضیح روندهای اجتماعی همیشه معیار عینی می طلبد و ارائه می دهد.

• بیهوده نیست که عقلای قوم از «درک ماتریالیستی تاریخ» سخن می گویند که نافی دیالک تیکی «درک ایدئالیستی تاریخ» است.

• ما وقتی از دوران برده داری سخن می گوئیم، منظورمان دوره ای از تاریخ بشری است که جامعه اشتراکی اولیه و بقایای دوران ماقبل (دوران توحش و غیره) ـ در مقیاس جهانی ـ دستخوش تجزیه و تلاشی و گذار ناگزیر به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی برده داری است.
• این بدان معنی است که نظام برده داری نوین ـ بی اعتنا به اینکه خشن ترین نوع استثمار انسان بوسیله انسان را به همراه آورده ـ نظامی انقلابی و مترقی است.

• مارکسیست ها بر اساس کدام معیار عینی این اندیشه را نمایندگی می کنند؟
لنینی که دکتر قراگوزلو برای اثبات ادعاهای درست و نادرست خود نام پر آوازه اش را پیاپی مورد استفاده قرار می دهد، بکرات به این معیار معیارها اشاره کرده است، تا ما آن را به خاطر بسپاریم.
• من جملات را لنین را مثل ایشان نه حفظ کرده ام و نه یاد داشت.
• راستش را بخواهید، دیری است که حتی متن کوچکی از کلاسیک ها نخوانده ام.
• مارکسیسم را باید از آن خود کرد، مثل هر علمی.
• ما بهتر است که به دنبال مفاهیم و مقولات و قوانین و اصول مارکسیستی بگردیم، به دنبال توسعه یافته ترین تعریف و توضیح آنها و شبچراغ راه خود را بدین سان بر گزینیم.
• و گرنه، جملات قصار این و آن می توانند آدمی را دچار سرگیجه کنند و گمراه سازند.
معیار عینی برای تعیین خصلت و محتوای دوران را باید در تضاد اصلی جامعه بشری، در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی جست.

مناسبات تولیدی برده داری مترقی تر و انقلابی تر از مناسبات تولیدی جامعه اشتراکی اولیه است، زیرا سد راه توسعه نیروهای مولده را در هم می کوبد و جامعه را به پیش می راند.
• با توجه به این معیار عینی است که محتوا و خصلت دوران ها تعیین می شود.

• پس از تبدیل شدن مناسبات تولیدی برده داری به سدی در برابر توسعه نیروهای مولده جامعه بشری، به زبان فلسفی پس از تنگ گشتن فرم برای محتوا (دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی یکی از جلوه های بسط و تعمیم دیالک تیک محتوا و فرم است)، دوران برده داری خصلت مترقی و انقلابی خود را از دست می دهد، دچار بحران عمومی می گردد، دورانیت خود را از دست می دهد و به مثابه دوران به پایان می رسد.
• در این شرایط، که جامعه برده داری را بحران عمومی فرا می گیرد، چاوش رهائی و پیشرفت از طلوع دوران نوینی خبر می دهد، دورانی که سدهای نظام برده داری را از سر راه توسعه اجتماعی می روبد و راه را برای شکوفائی نیروهای مولده آزاد می سازد.

• ما اکنون دیری است که با بحران عمومی نظام اجتماعی سرمایه داری مواجه ایم.
• بحران عمومی نظام سرمایه داری به چه معنی است؟
• چرا باید نظامی دچار بحران عمومی شود؟
معیار عینی برای درک و توضیح بحران عمومی سرمایه داری که از قبل از جنگ جهانی اول آغاز شده، کدام است؟
• این همان معیار معیارها ست که در مورد نظام برده داری یاد آور شدم.
• اینجا هم همان دیالک تیک فرم و محتوا ست، همان دیالک تیک مناسبات تولیدی و نیروهای مولده است که نقش معیار معیارها را برای نشان دادن ارتجاعی و یا انقلابی بودن نظام اجتماعی ـ اقتصادی بازی می کند.
• اکنون مناسبات تولیدی سرمایه داری برای توسعه نیروهای مولده به سدی بدل گشته است.
مناسبات تولیدی سرمایه داری دیگر برای شکوفائی نیروهای مولده (که در کانون آن انسان مولد ایستاده است) مناسب نیست.
• از زمان شروع بحران عمومی سرمایه داری دوران نوینی آغاز گشته است :
دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم.

• بود و نبود فئودالیسم در پایان عمر دوران برده داری و شروع عینی دوران فئودالیسم نقشی بازی نمی کند.
محتوای دوران را دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی جامعه و جهان تعیین می کند، نه بود و نبود نظام نوین، نه شکست و پیروزی طبقه اجتماعی انقلابی.

اعلام دوران کنونی به عنوان دوران امپریالیسم، اگر از سر نادانی نباشد، به قصد عوامفریبی است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر