۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

جدایى و همانندى میان انقلاب ۵٧ و جنبش ٨٨ (3)

ناشناس
اسفند 1388
سرچشمه : سایت اشتراک
خواننده گرامی
این بررسی مفصل از سوی ما مورد تحلیل قرار خواهد گرفت.
ما از هماندیشی شما استقبال می کنیم.
بخش سوم
تحلیل مواضع احزاب و سازمان های سیاسی

• نگاهى به کنش و سیاست سازمان هاى سیاسى این برش ـ به تنهایى ـ بازگوى رخنه و چیرگى تهیدستان کم و بیش، به همه ى گستره سیاسى آن روزگار است.
• از «سازمان مجاهدین خلق ایران» تا «سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)»، «حزب رنجبران ایران» و «حزب توده ایران» و چه بسا ملّى گرایانى چون «پان ایرانیست ها» همه و همه به یکباره بزیر «خط امام» رفتند.
• پرسیدنى است که کجاى «خط امام» با سوسیالیسم و مارکسیسم آرمانىِ حزب توده، «حزب طبقه کارگر ایران»، خوانایى داشت؟
• کجاى مشى و برنامه «خط امام» به نیازهاى جامعه اى شهروندى پاسخ می داد؟

• جز این است که بدنه ودرون این سازمان هاى گویا چپ و پیشرو را نه کارگران و شهروندان، همانا تهیدستان و روستاییان پرکرده بودند؟

• لاف وگزافه ایى چون «به انقلاب خیانت شد» و یا «امام مردم را گول زد» خود نشان واپسگرایى گویندگان آن است.

• دراین زمینه انگلس در «انقلاب و ضد انقلاب درآلمان» می نویسد:
• «
بنا بر این، اگر یک بار شکست خوردیم، کارى جز اینکه دوباره از اول بیاغازیم نداریم و تنفس احتمالا بسیار کوتاهى که میان پایان پرده اول و آغاز پرده دوم جنبش بما ارزانى شده، خوشبختانه به ما فرصت کار بسیار لازمى را می دهد:
• فرصت بررسى عللى که هم وقوع قیام اخیر و هم شکست آن را اجتناب ناپذیر می ساخت، عللى که آنها را نه در کوشش ها، استعدادها، اشتباهات و خطاهاى تصادفى، و یا خیانت هاى برخى از رهبران باید جستجو نمود، بلکه در موقعیت عام اجتماعى و در شرایط هستى یکایک طلى که دستخوش تلاطم شده بودند.
• این حقیقت عام باز شناخته اى است که جنبش هاى ناگهانى فوریه و مارس ١٨۴٨ نه کار افراد جداگانه، بلکه بیان خود به خودى و مقاومت ناپذیر نیازها وضرورت هاى ملى بودند که کم و بیش روشن در یک ولى کاملا واضح در تمام کشورها بوسیله طبقات متعددى احساس می شدند.
• اما هرگاه علل موفقیت هاى ضد انقلاب جستجو شود، از همه طرف با این پاسخ حاضر و آماده روبرو می شویم که فلان آقا یا فلان شهروند به مردم «خیانت» ورزید.
• چنین پاسخى، برحسب شرایط، ممکن است درست یا نادرست باشد، ولى تحت هیچ شرایطى چیزى را توضیح نمی دهد - حتى روشن نمی کند که چگونه «مردم» به خود اجازه دادند تا آنطور به آنها خیانت شود.
• وچه حزن انگیز است دورنماى آن حزب سیاسى اى که تمام موجودى سیاسى اش درشناخت، به این یک واقعیت خلاصه شود که
فلان یا بهمان شهروند قابل اعتماد نیست.
• علاوه بر این، از نقطه نظر تاریخى نیز داراى اهمیت شایان است که علل تلاطم انقلابى وهمچنین سرکوبى آن بررسى و نشان داده شود.
• تمام این مشاجرات شخصى و اتهامات بى ارزش - تمام این ادعاهاى نافى یکدیگر که این ماراست Marrast یا لدرورولان Ledru- Rollin یا لوئى بلان L. Blanc یا هر عضو دیگر دولت موقت، ویا همگى بودند که انقلاب را به میان سنگلاخ ها هدایت کردند تا به سقوط انجامید - چه سودى، ویا چه پرتو روشنى بخشى براى آن آمریکائى و یا انگلیسى می تواند داشته باشد که تمام این جنبش هاى گوناگون را از دور مشاهده کرده و تمیز هر یک از جزئیات عملیات برایش غیر ممکن است؟
• هیچ آدم عاقلى هرگز نمی تواند باور کند که یازده مرد غالبا با استعدادهاى متوسط از روى حسن نیت یا بد طینتى قادر بودند که در طول سه ماه یک ملت ٣۶ میلیونى را به قهقرا بکشانند، مگر اینکه آن ٣۶ میلیون هم باندازه همان یازده نفر راه خود را نمی شناختند
.» تکیه از نویسنده است (ف. انگلس، انقلاب و ضد انقلاب در آلمان - ترجمه فارسى-صفحه ٧ و ٨)

• نگاهى به شمارى از روزنامه هاى برش انقلاب، دستیابى تنگمایه گان و تهیدستان را به همه ى سنگرهاى شهروندى نشان می دهد.
• سازمان ها و گروه هاى خودخوانده ى مارکسیستى به یکباره از زیر عباى امام سر در می آورند.

• «خط امام» جایگزین راهکار و راهبرد طبفاتى و سوسیالیستى می گردد.

• شگفت آوراست که گردشى چنین ژرف وسهمگین در برنامه و سیاست سازمان هاى چپ، هیچگونه واکنش و برخورد چشمگیرى در پایه و بدنه ى آنان برنیانگیخت، واگر بى مهرى خمینى و دار و دسته اش نبود بسا که اینان هنوز هم درزیر عباى امام لمیده بودند.

• ساده اندیشى وبی خردى است، اگر گزینش چنین راهکار و سیاستى را به وابستگى این و یا آن رهبر سیاسى به بیگانگان پنداشت، ویا گناه و لغزش دلخواسته آنان دانست.
• چه با پذیرش چنین انگاشتى هنوز هیچ پاسخى به پیروى چشمبسته ى توده ى این سازمان ها از چنین رهبرانى، نداده ایم.

• خمینى مهره ى ناشناخته اى درپهنه ى سیاسى ایران نبود.
• توضیح المسائل او سال ها پیش از انقلاب چاپ و پخش شده بود.
• دیدگاه واپسگرا و زن ستیز او و ستیز و پیکار او با «اصلاحات ارضى» و واگذارى اندک حقوقى به زنان برکسى پوشیده نبود.
• با اینهمه نورالدین کیانورى رهبر «حزب طبقه کارگر ایران» درگفتگویش با سردبیر اروپایى هفته نامه آمریکایى نیوزویک که درشمارهى ٢٩ ژانویه ١٩٧٩ نیوزویک آورده شده، در پاسخ به پرسش او که «آیا سیاست هاى عمیقاّ اسلامى آیت اله خمینى شما را، بعنوان یک مارکسیست نگران نمی سازد؟»
• پاسخ میدهد:
• «
مدتها ست که رهبران شیعه در مساجد با مردم در رابطه اند.
• عقاید مذهبى شیعیان داراى ریشه دمکراتیک است.
• رهبران شیعه همواره با نیروهاى ملى و ضد امپریالیست پیوند داشته اند.
• بدین جهت آیتاله خمینى با طرح شعارهاى قاطع و شدید علیه شاه، پشتیبانى ما را هم بدست آورده است.
• حزب توده ایران، عناصر بطور عینى مترقى جنبش ایشان را تأیید می کند.
• ما تمام کوشش خود را بکار می بریم تا با ایشان زبان مشترکى پیدا کنیم.
• ما معتقدیم که در لحظه مساعد کنونى، ایشان در تکامل جامعه ایران نقش کاملاّ مترقى ایفا می کنند

• در دنباله ى گفتگو به پرسش زیر چنین پاسخ می دهد:
• پرسش:
• «آیت اله خمینى و حزب توده تا چه مدت می توانند در راه واحد گام بردارند؟»
• پاسخ:
• «
براى مدت بسیار طولانى.
• بنظر من، بین سوسیالیزم علمى و محتواى اجتماعى اسلام تفاوت زیاد وجود ندارد.
• برعکس، نقاط مشترک بین آنها فراوان است.
• بسیارى از کشورهاى سوسیالیستى داراى سکنه مسلمان هستند واز این بابت مشگلى ندارند
.» (مردم، شماره دویست و بیست و سوم. ١۵ بهمن ١٣۵٧)

• در پانویس نمونه هایى از چند روزنامه این برش را آورده ایم.
• فراورده چنین یکبایى نافرخنده اى از سرمایه و ملاّ، شهروند و تهیدست، روستا و دانشگاه، «چپ» و راست، رخداد بدشکون «انقلاب اسلامى» بود که بدرستى انقلابى واپسگرا، «ارتجاعى»، بود.

• انقلاب، نزدیک به همه ى سامان تولیدى سرمایه دارى را در هم ریخت.
• جوانه هاى کوچک تولید صنعتى و بویژه انباشت سرمایه را به همراه سرمایه داران از میان برد.
• روشنفکران و کارشناسان ومهندسان را فرارى داد.
• بیک سخن، همه ى پیشنهاده هاى بایسته ى رشد و بالش سرمایه دارى را از میان برد.

• کوشش بازگشت به روستا، که از سوى حکومتیان بسختى پیگیرى می شد، به علت ژرفاى گسترده ى «اصلاحات ارضى» از یک سو، و گسترش «روابط تولید سرمایه دارى» و شهروندى از سوى دیگر، به شکست انجامید.
• آن شمار از تهىدستان نیز که به روستا برگشتند، دیگر «رعیت» نبودند، خرده مالک و یا کارگران کشاورزى بشمار می آمدند.
• پیآمد «اصلاحات ارضى» دگرگونى ژرف درهمه ى پیوندهاى سیاسى و اقتصادى ایران، بسخن دیگر، واپسین کوبه بر پیکر پیوندهاى پیش سرمایه دارى و نخستین گام بسوى رهایى سرمایه از بندهاى دست و پاگیر ارباب ـ رعیتى بود.
• با این جهش از یکسو فرادستى سرمایه از شهرها به فراز روستاها، و از آنجا به همه ى گوشه و کنارهاى ایران گسترش یافت، وازسوى دیگر نیروى کار بایستهى تولید سرمایه دارى به شهرها گریز داده شد.

• فرایند «اصلاحات ارضى» را می توان از جایگاه و دیدگاه هاى گوناگون داورى وارزیابى نمود، انگیزه و انگاره ى شاه و گماشتگانش را پاک و یا آلوده پنداشت، هزاران خرده و گله به روش و شیوه ى انجام آن داشت، به دزدى ها و بیدادگری هاى گزارندگان آن انگشت گذاشت، اما هرگز نمی توان درونه ى پیشرو و مثبت این روند را از دید تاریخى نادیده گرفت.

• ناگفته پیداست که کوتاه کردن دست «مالکان و اربابان» از زمین هاى کشاورزى با گفتگوهاى دوستانه انجام ناپذیر بود.
• همچنانکه نوسازى تولید کشاورزى که با بیکار شدن انبوه بزرگى از کشاورزان وبیرون افتادن آنان از زمین و روستا همراه است نیز درهیچ کجاى جهان بى زور و ستیز انجام نیافته است.
• دگرگشت دهقانان به کارگران، که بایستگى بنیادى تولید سرمایه دارى و ساختمایه ى گذشت ناپذیر پیکار سوسیالیستى است هم، با لابه و فراخوان، شدنى نبود.
• واداشت اربابان ستمگر و سران خودکامه ى ایلات به پذیرش «تقسیم اراضى» با هیچ زبانى جز زبان زور انجام پذیر نبود.
• این آزمون تاریخ اگر براى توده مردم ناشناخته بود، بایستى دستکم، براى «پیروان سوسیالیزم علمى» کسانى چون کیانورى شناخته بود.

• واشکافى و پژوهش درگذشته تنها هنگامى بارآور است که به پیکار امروزى ما یارى رساند.
• ما را از کژروی هاى دوباره بدور و از آزمون هاى گذشته بهره مند سازد.

بخش چهارم
تحلیل جنبش شهروندی ٨٨

جنبش شهروندى ٨٨ که در برابر چشمان ما روان است فرصت در خورى است براى کاربرد این آزمون ها.
• جدایى آن با انقلاب ۵٧ درست در چگونگى شهروندى آن است.
• بازیگران این پهنه نه «ما» ها، همانا «من» ها هستند.
• چه بسا خواست هاى اینان از نگر اندیشگانى سازمان ها و رهبران دیروزى سبک و کوچک دریافته شود.
• تهى از سویه هاى «ضد امپریالیستى» و «ساختار شکنانه» باشد.
• با اینهمه جنبش اینان از دید تاریخى بارها از گله ى «مستضعفان» و ولگردان دوآتشه ى «گروگان گیر» پیشروتر است.

• انقلاب ۵٧ پیش از آنکه بنیادهاى سرمایه دارى نو پاى ایران را آماج گیرد، به نابودى پایه هاى شهروندى جامعه شتافت.
• بیشترین دستبرد را به دستآوردهاى اندک زنان و سپس به دیگر نهادهاى سیاسى و فرهنگى زد.
• با نشاندن و پخش نابخردانه ترین فرهنگ دینى و پسگرا به ستیز با شهروندى پرداخت.
• نابودى نهادها وفرهنگ شهروندى زیانى بس سنگین تر از ویرانى شالوده هاى تولیدى و اقتصادى بود.

• اکنون پس از گذشت سه دهه از این رخداد نافرخنده گواه برامد و بالش شهروندانى هستیم، که بدور از کارکردِ فرهنگ و زمینه ى روستایى، ایلى و «ارباب ـ رعیّتى» پرورش و رشد یافته اند.
• خواست هاى اینان هر اندازه در سنجش با فریادهاى گوشخراش «مستضعفان ضد امپریالیست»، کمتر «انقلابى» و سیاسى جلوه نماید، چگونگى و درونه پیشرو و آینده نگر آن را دگرگون نمی سازد.
• جنبش «سبز» ٨٨ خود جوش و خام است.
• کوشندگان آن شهروندان و تهیدستان شهروند شده اند.
• جنبش شان بازتاب و بازگوى بى میانجى پاره اى خواست هاى شهروندى است.
• نه اندیشگانى و نه با برنامه است .
• پایان پیروزمندانه آن نه به آزادى طبقه کارگر و نه به ساختمان سوسیالیزم، همانا به بازگشت هنجار تولید و باز تولید سرمایه دارى خواهد انجامید.
• چشمداشت بیشتر از این جنبش، تاب و توان آنرا درهم شکسته، به بیراهه اش می کشد.
• فرایند سرمایه دارى در انقلاب ۵٧ فروایستاد.
• تلاش ملایان در بازسازى سامان اقتصادى پیشین، به پشتوانه ى ژرفاى «اصلاحات ارضى»، گسترش همگانه ى تولید کالایى و پیدایش شهرهاى چند ملیونى به انجامى نرسید.

• بناچار پس از دهها آزمایش گنگ و بیخردانه، دنباله ى برنامه هاى اقتصادى پیشین ـ این بار با آهنگى لاک پشتى ـ گرفته شد.
• بدینگونه برروى ویرانه هاى انباشت سرآغازینِ نخست، این بار سرمایه بدست ملایان، سپاه پاسدارن و کارگزاران و همدستان اینان انباشته شد.
• دزدى و بى فرهنگىِ سرمایه داران امروزى هیچگونه دگرگونى در چگونگى روند برنشستن سرمایه نمی دهد.
• فزون بر آن، انباشت و برنشست سرمایه دارى در کجاى دنیا بدست پاکان و پاکیزگان انجام گرفته است؟
فراورد و بازفراورد اجتماعى در ایران، با همه ى چهر ناخوشایند و زشت دینى اش، از چهارچوب اقتصاد کالایىِ سرمایه دارى بیرون نرفته است .
• فرادستى ملایان تنها بهره ورى و شتاب گردش سرمایه را کم و کند کرده است.
• و درست بر روى این زمینه ى سرمایه دارى است که جنبش شهروندى کنونى پا گرفته است.
• آگاهى و پیشداشت اینان هنوز در چهارچوب همین زمینه دور می زند.
هستى اجتمایى اینان دستآمده ى بستگی هاى تولید کالایى و زندگى شهروندى است.
• پیکار اینان با خودکامگى و تکسالارى، بازتاب و بیان برابرنهادگی هاى این هستى اجتمایى، همچون فروشندگان نیروى کار خودپا و نابسته، با چهر خودکامه ى ساختار اجتمایى است.
• پله تکامل و رشد سرمایه دارى کنونى ایران توان و ابزار پرسش هاى پیچیده تر فرایند سرمایه دارى را ندارد.
• ابزارهایى چون نهادهاى شهروندى و کارگرى، سندیکاها، احزاب سیاسى، مطبوعات خودپا و آزاد، همچون پشت و پناه جنبش و پیکار اجتماعى، یا ناپیدا و یا بسیار ناتوانند.
• از همه پایه اى تر، خودآگاهى طبقاتى است که هنوز در هیچیک از طبقات ایران، جز در چند کوشش گر پندارباف، به چشم نمی خورد.
• پیش از دستیابى به چنین ساز و برگى هرگونه پیکار با بنیاد سرمایه دارى، پیکارى از پیش باخته است.
• پرسش هاى نابهنگامى که از سوى پاره اى از گروهاى چپ به میان کشیده می شود، بى پروا به ساز و برگِ بایسته ى چنین پیشداشتى، کژروى دوباره ى آزمونهاى تاریخ است.

• براى نمونه مازیار رازى در نوشته ى «نکاتی در باره ی مرحله انقلاب و حکومت آتی - منتشر شده توسط مجله هفته در ٢١ بهمن۱۳۸۸»، که ما فرازهایى از آن را بازگو می کنیم، چنین می نویسد:
• «امروز، در واقع به غیر از تکالیف دمکراتیک (که بورژوازی قابلیت انجام آن را از دست داده است) تکالیف ضد سرمایه داری نیز در دستور روز قرار گرفته است (کنترل کارگری بر تولید و توزیع، اقتصاد با برنامه، تدارک مدیریت کارگری و غیره).
• بدیهی است که بدون سرنگونی سرمایه داری و لغو مالکیت خصوصی بر وسایل عمده ی تولیدی، زمینه لازم برای جهش تکنولوژیک، به وجود نخواهد آمد.
• بدون چنین جهشی، ایران هرگز صنعتی نخواهد شد و چهره «دمکراسی» را نخواهد دید .
• به سخن دیگر، بدون الغای مالکیت خصوصی و بدون اقتصاد «با برنامه» صنعتی شدن جامعه عقب افتاده ای نظیر ایران غیر قابل تحقق است.
• تنها با برداشتن جهش تکنولوژیک ایران قادر خواهد بود که سهمی از بازار جهانی را به خود اختصاص دهد.
• بدون چنین سهمی استفاده از تکنولوژی پیشرفته کارآیی ندارد.
• اقتصاد ایران برای پیشرفت تکنولوژیک باید ابتدا از چنگال بازار تحمیلی توسط سرمایه داری جهانی خود را رها سازد.
• در نتیجه، برای رها سازی اقتصادی، باید تکالیف مرکبی انجام پذیرد:
• تکالیف لاینحل دمکراتیک (مسئله ارضی، ملی و دمکراسی و غیره) و همزمان با آن (بنا بر وضعیت مشخص) حل تکلیف ضد سرمایه داری (اقتصاد با برنامه، کنترل کارگری بر تولید و مدیریت کارگری و غیره).
• بنابراین مجموعه این تکالیف باید انجام پذیرند.
• بدون رفع کلیه این تضادها، هیچ یک از تضادها حل نمی گردند.
• و فقط طبقه کارگر در مقام حل این تکالیف مرکب قرار گرفته است - حتی چنانچه امروز آمادگی آن را نداشته باشد.»

• «کنترل کارگرى بر تولید و توزیع، اقتصاد با برنامه، تدارک مدیریت کارگرى و غیره» با کارگرانى که هنوز داراى هیچگونه آزمون مدیریت نیستند، هیچ کارآزمودگى در اداره یک یکان کوچک تولیدى را هم ندارند، از سندیکا و سازمانهاى کارگرى بى بهره اند، از دانش و شگرد بالایى برخوردار نیستند، یا خشک سرى، و یا دستکم شوخى بى جایى است.
• تاریخ شکست نمونه هاى بسیارى از این «کنترل هاى کارگرى» را آزمون نموده.
• «کنترل» بنام، و به جاى کارگران، بهره گیرى دوگانه و چندگانه از فراورندگان، بنام زدایش بهره گیرى.
• روشن نیست که نویسنده می خواهد با کدام کارگران، برنامه اقتصادى کشور هشتاد میلیونى ایران را سامان دهد.
• تازه از اینهم شوربختانه تر به انجام رساندن پیشداشت خویش را، جز بیارى «دهقانان فقیر و نیمه پرولتاریا وبخش هاى (هایى!) از ستمدیدگان»، شدنى نمی داند.
• چه در دنباله نوشته می گوید:
• «متحدان طبقۀ کارگر نیز برای سرنگونی رژیم بورژوایی و تأسیس حکومت شورایی همانا دهقانان فقیر و نیمه پرولتارها و بخش های از ستمدیدگان جامعه هستند.
• هیچ یک از لایه های دیگر اجتماعی از متحدان پرولتاریا نیستند.»

• در زمینه ى سیاسى و اقتصادى کنونى ایران «سرنگونى سرمایه دارى و لغو مالکیت خصوصى» بازآزمودنِ آزمونهاى ورشکسته ى «سوسیالیسم واقعاً موجود» نخواهد بود؟

• آیا سوسیالیسمى که به همکارى «دهقانان فقیر، ستمکشان و نیمه پرولتارها» سامان بگیرد، ناتوانى و نادرستى خود را به تاریخ نشان نداده است؟
• گزینش هر راه میانبرى به سوسیالیسم، جز آنچه که پایه گذاران این دانش بنا نهاده اند، تا کنون کژراهه بوده است.

مارکس در پیشگفتارِ «درباره نقد اقتصاد سیاسی» می گوید:
• «
یک چهربندى اجتماعى هیچگاه ازمیان نمی رود، مگر همه نیروهاى بارور، تا آنجا که برای شان جا هست، تکامل یافته باشد، و روابط تولید نو جایگزین نمی شود، مگر شرایط مادى هستى آنها در دامان خود جامعه پیشین پخته شده باشد.
• از این رو، مردم همواره به پرسش هایى می پردازد که توان پاسخ بدان را داشته باشد، چه، نیک که نگریسته شود، همیشه این بدست می آید که خود پرسش تنها آنجا بر می آید که شرایط مادى پاسخ بدان در دسترس یا دستکم در روند شدن خویش باشد


• گره و دشوارى کاراین دوستان در ساده نگرى است.
• اینان نه از گذشته و آزمون هاى تاریخ آموخته اند و نه گرایشى به بررسى و بازبینى رخدادهاى خانمان برانداز صد سال گذشته دارند.
• برنامه و پیشنهادشان توانا به سازماندهى کوچکترین یکان هاى تولیدى نیست، چه رسد، به سازمان هاى فراکشورى و بینالمللى.
• ساختمان سوسیالیسم ، و سرانجام برابرى انسانها ، رخدادى بدلخواه و سیاسى
نیست که دستامدِ ازجان گذشتگىِ چند پیکارجوىِ نیکخواه باشد.
• پیشنهاده انجام چنین پیشداشتى زمینه مادى دگرگشته ى اجتماعى است.

• جابجایى نام و جایگاه کارگر با مهندس هیچگونه دگرگشتى در تقسیم کار اجتماعى به بار نمی آورد.
• تنها زمینه ى مادى رشدیافته اجتماعى است که چنین جابجایى را شدنى می سازد.
• دراین باره سخن بسیار است ، و ما بیگمان در آینده به یک یک اینچنین کژاندیشی ها خواهیم پرداخت.
• چهارچوب این نوشته گنجایش بررسى بیشتر این پرسشها را نمی دهد.

• گفتیم که جنبش «سبز» ٨٨، جنبشى شهروندى است.
• پایان پیروزمند آن، برنشستن و استوارى پیوندهاى سرمایه دارى و مردم سالار شهروندى است.
• پیوندهایى که از یک سو به فزونى مزدبگیران و کارگران و از سوى دیگر به توان پیدایى نهادهاى کارگرى و شهروندى می انجامد.
• داده هایى که پایه وپیشنهاده ى کوشش وپیکار سوسیالیستى را فراهم می آورد.
• پیکارى که آماجش گذاراز کرانه هاى سرمایه دارى و رهایى از کار بدنى، وسرانجام بهره کشى انسان از انسان است.

• بنابراین نخستین خویشکارى سوسیالیست ها، سازگار با پله کنونى جنبش، یارى به پیدایش و استوارى هرچه بیشتر نهادهاى کارگرى و مردم سالار است.
• بسیج ساز و برگ پیکار آینده، همچون سندیکاها، سازمان ها و بنگاه هاى مدنى، آزادى احزاب سیاسى، آزادى بیان، آزادى گردهمآیى، حقوق انسانى، و به سخنى سنجیده تر، حقوق شهروندى، همچون دربرگیرنده و برآورده شده ى همه ى این خواست ها برنامه ى دردم جنبش است.
• جدایى و برترى «حقوق شهروندى» از «حقوق بشر» درآن است که در یکى تنها حقوق بشر، بى هیچگونه خویشکارى، و در دیگرى حقوق شهروند در راستاى خویشکارى، همچون حقوق و خویشکارى شهروندى نهفته است.

• پیکار براى دستاورد حقوق شهروندى، کوشندگان جنبش کارگرى وسوسیالیستى را از داشتن برنامه و کارپایه ى ویژه خود، خوانا با پله ى رخداده ى جنبش، بىنیاز نمی سازد.
• سازماندهى و بسیج مزدبگیران و کارکران، گسترش هرچه بیشتر نهادهاى مردم سالار، پیکار پیوسته و آشتى ناپذیر با هرگونه پادرمیانى دین در سیاست، بردن و پخش آگاهى سوسیالیستى در میان مزدبگیران و کارگران، کوشش در استوار ساختن سندیکاها و نهادهاى دیگر کارگرى، هیچگونه ناسازگارى با پیکار مردم سالارى و شهروندى ندارد.
• این خود آغازه و پیشنهاده ى پیکار فرجامین، پیکار سوسیالیستى است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر