۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

جدایى و همانندى میان انقلاب ۵٧ و جنبش ٨٨ (2)

ناشناس
اسفند 1388
سرچشمه: سایت اشتراک

خواننده گرامی، این بررسی مفصل پس از چندی مورد تحلیل قرار خواهد گرفت.
ما برای بهبود تحلیل خویش به هماندیشی شما نیاز داریم.
از این رو، بهتر است که ضمن مطالعه آن، نظریات خود را یاد داشت
و اگر مایل بودید، با ما در میان بگذارید.

بخش دوم
تحلیل وضع روشنفکران جامعه

• روشنفکران ایران، همچون گروهى اجتماعى، یکى از دستآمده هاى روند پیوسته ى فرایند شهروندى، از کمى پیش و پس از انقلاب مشروطه است.
• فرایند شهروندى، گرچه در سرمایه دارى به شکوفایى فرجامین خود می رسد، همانا آغازش دیرینه تر و در بستر بستگی هاى پیش سرمایه دارى است.
• برآمدن شهروندان و روشنفکرانى چون پروین اعتصامى، طاهره قرتّ العین، قمرالملوک وزیرى، ایرج میرزا، ملکالشعراى بهار، صادق هدایت و صدها شهروند دیگر گواه چنین گفتهاى است.
• ناگفته روشن است که روشنفکران پدیده اى ایستا و در همه زمان یکسان نیستند.
• با دگرگونى زمینه مادى جامعه، که آبشخور همه ى اندیشه هاى اجتماعى است، چیستى و چهر جستار و پرسش هاى روشنفکران نیز دگرگون می گردد.
• مشکل ها و پرسش هاى برآمده از زمینه زندگى روزانه روزگار خیام، مولوى، حافظ، خوارزمى و دیگران درونمایه اى بس جدا و سنجش ناپذیر با پرسش ها و گرفتاری هاى هدایت، ارانى، عشقى، فروغ فرخزاد و دیگران داشت.
• اینان هر یک بگونه اى بازتاب پرسش ها و برابر نهادگی هاى داده ى زمینه مادى اجتماع خود بودند.
• روشنفکران فراگرد «اصلاحات ارضى» نیز از این هنجار جدا نبودند.
• کنش واندیشه ى اینان بازتاب زمینه ى فروپاشى سامان «ارباب ـ رعیتّى» و دگرگونی هاى انباشت سرآغازین سرمایه در ایران بود.

• نگاهى کوتاه به نوشته هاى نویسندگان برجسته این زمان همچون جلال آل احمد، صمد بهرنگى، محمود دولت آبادى، على شریعتى، احمد فردید، رضا براهنى، غلامحسین ساعدى، عبدالکریم سروش و شمارى دیگر، بازگو و بیان با میانجى این زمینه است.
• واکاوى و واشکافى هر یک از این نوشته ها و نویسندگان شان جستار جداگانه اى است که به زمان و بررسى بیشترى نیاز دارد، تا هم ارزش ادبى و نوآورى هنرمندانه ى پاره اى از اینان پایمال نگشته و هم سویه هاى واپسمانده و شهروند ستیز این نوشته ها روشن گردد.
• بى گمان نوآوری هاى آل احمد، دولت آبادى، بهرنگى و دیگران، دستآمدى بزرگ و ماندگار براى فرهنگ و ادبیات ایران بوده و خواهد بود.
• پیشداشت این نوشته نشاندادن پیوند درونمایه این نوشته ها با زمینه ى مادى وتاریخفرهنگى آن روزگار است.

• همآوایى بیشتر روشنفکران این برش با واپسگرایى چون خمینى و خرده گیرى و ستیزشان با نوسازى (ماشین) و شهروندى نه برخاسته از سرشت بدخیم اینان، همانا استوار برزمینه ى فروپاشى سامان «ارباب ـ رعیتّى» و فرادستى روستاییان و تهیدستان بود.

1
دولت آبادى

• براى نمونه، دولت آبادى در نوشته ى بى همتاى خود «کلیدر» در کنار گنجینه اى از واژگان ریشه دار پارسى از دیدگاهى فراتاریخى و واپسگرا به داستانسرایى می پردازد.

• «گل محمد» و «خان عمو» دو قهرمان داستان او، ایلاتی هاى راهزنى هستند که نه در راستاى پیشرفت و شکفتگى ساختار نوى اجتماعى و زدایش راهبندهاى پیشرفت، همانا براى استوارى و یا پاسدارى پیوندهاى ایلى و دودمانى و در برابر پیوندهاى نوین اجتماعى، استوارى هنجارها و نهادهاى شهروندى ستیز می کنند.

• ناآگاه از دگرگشتى که «اصلاحات ارضى» با خود به همراه آورده، نویسنده به دنبال خواست هاى تهیدستان دویده و کران بر نشست سرمایه دارى را در ایران نمی بیند.
• افزون بر آن در هیچ کجاى این داستان ده جلدى از خود نمی پرسد که پیروزى انگاشته ى این راهزنان ایلى چه جایى در تاریخ وچه سود یا پیشرفتى براى ایرانیان خواهد داشت.

• (همکارى «سازمان انقلابى حزب توده» در کردستان با جداگرانى همچون «ملاّ آواره» و آوازه ى افسانه اى گردنکش بلوچى چون «دادشاه یاغى» در میانه ى سال هاى چهل خورشیدى رخدادهاى تاریخى و برگردان زندهٔ اینگونه داستان ها هستند).
(گفتگو با کورش لاشایى - نگاهى از درون به جنبش چپ ایران - حمید شوکت. صفحات ١١۶ تا ١۴۶)

2
آل احمد

آل احمد با پخش اندیشه ى «غرب زدگى» و فلسفه ى بازگشت به خویش که با همدستى شمارى از هماندیشانش به انجام آن پرداخت، کوبه ى گرانى بر پیکر شهروندى نوپاى ایران وارد ساخت.

• ستیز دیوانه وار و پریشانگویى هاى درهم و ناپیوسته او با «ماشین» همچون نماد «غرب» دستمایه اندیشگون و آرمانى ملاّیان و واپسگران شد.

• او که بگفته خود «غرب زدگى» را از دکتر احمد فردید وام گرفته بود، پس از بسى پرخاش و خرده گیرى به ماشین همچون ابزار بندگى و از خودبیگانگى انسان ها، خود در پایان «غرب زدگى» تراکتور را براى گشودن مشگل کشاورزان پیشنهاد می کند.

آل احمد انقلاب مشروطه را شکست خورده می پندارد.
• چرا و بر چه زمینه ى رخداده ى اقتصادى و مردمى آن روزگار به چنین برداشتى می رسد، ناروشن است.
• تنها در برشمارى دلیل هاى این شکست «دورشدن از آرمان هاى اصیل اسلامى» و «دخالت روشنفکران غرب زده درتدوین قانون اساسى» را یادآور شده و سپس در سوگوارى شیخ فضل الله نورى و «خلع ید از روحانیت» چنین می گوید:
• «خلع ید از روحانیت، حاصل اصلی مشروطه بود.... و روحانیت نیز که آخرین برج و باروى مقاومت در قبال فرنگى بود از همان زمان مشروطیت چنان در مقابل هجوم مقدمات ماشین در لاک خود فرو رفت و چنان در دنیاى خارج را به روى خود بست و چنان پیله اى به دور خود تنید که مگر در روز حشر بدرد.
• چرا که قدم به قدم عقب نشست.
• این که پیشواى روحانى طرف دار «مشروعه» در نهضت مشروطیت بالاى دار رفت، خود نشانه اى از این عقب نشینى بود.
• و من با دکتر «تندرکیا» موافقم که نوشت شیخ شهید نورى نه به عنوان مخالف «مشروطه» که خود در اوایل امر، مدافعش بود، بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالاى دار برود.» (22)
• و من مى افزایم، و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامى.
• به همین علت بود که در کشتن آن شهید همه به انتظار فتواى نجف نشستند.
• آن هم در زمانى که پیشواى روشنفکران غرب زده ى ما ملکم خان مسیحى بود و طالب اوف سوسیال دمکرات قفقازى!
• و به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب زدگى را هم چون داغى بر پیشانى ما زدند.
و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، هم چون پرچمى مى دانم که به علامت استیلاى غرب زدگى پس از دویست سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد.» (سایت اینترنیتى محسن بنان)

• سپس در دنباله چالش خود با نوسازی هاى رضا شاهى و نخستین پیش پرتوهاى شهروندى می افزاید:
• «
بله این چنین بود که مشروطه به عنوان پیش قراول ماشین، روحانیت را کوبید و از آن پس بود که مدارس روحانى در دوره ى بیست ساله، به یکى دو شهر تبعید شد و نفوذش از دستگاه عدلیه و آمار بریده شد و پوشیدن لباسش منع شد.
• و آن وقت روحانیت در قبال این همه فشار نه تنها کارى به عنوان عکس العملى نکرد، بلکه هم چنان در بند مقدمات و مقارنات نماز ماند و یا در بند نجاسات یا مطهرات و یا سرگردان میان شک دو و سه!
• و خیلى که همت کرد رادیو و تلویزیون را تحریم کرد که چنین گسترش یافته اند و هیچ رستمى جلودارشان نیست.
• در حالى که روحانیت بسیار به حق و به جا مى توانست و مى بایست به سلاح دشمن مسلح بشود و از ایستگاه هاى فرستنده ى رادیو تلویزیونى مخصوص به خود - از قم یا مشهد - هم چنان که در واتیکان مى کنند، به مبارزه با غرب زدگى ایستگاه هاى فرستنده ى دولتى و نیمه دولتى بپردازد.
• سر بسته بگویم:
• اگر روحانیت مى دانست که با اعتقاد به «عدم لزوم اطاعت از اولوالامر»، چه گوهر گران بهایى را هم چو نطفه اى براى هر قیامى در مقابل حکومت ظالمان و فاسقان در دل مردم زنده نگه داشته، و اگر مى توانست ماهیت اصلى این اولیاى امر را به وسایل انتشاراتى (روزنامه، رادیو، تلویزیون، فیلم و غیره...) خود براى مردم روشن کند و حکم موارد عام را به موارد خاص بکشاند و اگر مى توانست با پا باز کردن به محافل بین المللى روحانیت، جنبشى به کار خود بدهد، هرگز این چنین دل به جزییات نمى بست که حاصلش بى خبرى صرف و کنار ماندن از گود زندگى است.» (26)
• (سایت اینترنیتى محسن بنان)

• آقاى آل احمد، آرام بخوابید که اندرزهاى گرانبهاى شما را شاگردان با وفایى چون خمینى، خلخالى، خامنه اى و دیگران به جان گرفته و با همان سرسختى و پشتکار شما در نابودى جوانه هاى شهروندى و سکولاریزم به انجامش می کوشند.

• شوربختى در اینجا ست که چنین دیدگاه واپسمانده اى در روزگار خود پاره اى از «ادبیات چپ» شمرده می شد و بیشتر در بازار روشنفکران چپ داد وستد می گردید.

3
صمد بهرنگی

• بهرنگى نویسنده ى نامدار دیگر این برش است.
• او در زندگى کوتاه خود دهها شاهکار ادبى آفریده است.
• شیوه ى داستانسرایى او نمادى (تمثیلى)، بیشتر از زبان جانوران است.
• نوآوری هاى او در آفرینش این نوشته ها زیبا، گیرا و هنرمندانه است.
• پیوندش با روستا، مردم و بستگی هاى روستایى در همه ى نوشته هایش چشمگیر است.
• همچنین کارکرد جنبش هاى چریکى در ایران را، بر بینش و اندیشه ى او نمی توان نادیده گرفت.

1
ماهی سیاه کوچولو

• براى نمونه در «ماهى سیاه کوچولو» بگونه اى نمادى، پیکار «چریکى» را نشانه می کند، بى آنکه نامى از سازمانى ببرد.
• «ماهى سیاه کوچولو» را با خارى که مارمولک به چهر خنجرى تیز کرده، به او داده بود می آراید و سپس او را روانه پیکار با اره ماهى، پرنده ى ماهى خور و بویژه مرغ سقا که کیسه اى همچون زندان در گلو دارد می کند.
• «ماهى سیاه کوچولو» به دنبال دریا می گردد و در این راه دراز، پس از درگیری هاى پرآسیب، پیش از رسیدن به دریا در نبردى با پرنده ماهى خور، که دوستش را گرفتار کرده بود، کشته می شود.
• «ماهى سیاه کوچولو» یکى ازچند نوشته ى انگشت شمار بهرنگى است که در آن، گرچه به چهر نمادى، پیکار و کوشندگى، همچون راهگشاى راهبندهاى اجتماعى بازگو می شود.
• گرچه آماج و پیشداشت این پیکار، «دریا» خود جستارى ناروشن و ناشناخته است.

• چرا و براى چه آرمانى «ماهى سیاه کوچولو» راه دریا را به پیش گرفته بود؟.
• چه شناختى از آن و چه برنامه اى براى این پیشداشت داشت روشن نمی شود.

• گیجى و ناروشنى برنامه و پیشداشت «ماهى کوچولو» بازگوى بازتاب بستگی ها در زمینه ى اجتماعى آن روزگار در اندیشه و نگر بهرنگى است.
• پیکار با خشونتى که جز براندازى خود کامگى شاه و چند پندار نادرست و رونوشته از دیگران هیچ برنامه ى پیشرو و سازنده اى براى جامعه نداشت.

2 ـ 4
الدوز وکلاغها
کوراوغلى وکچل حمزه
الدوز وعروسک سخنگو

• در «الدوز وکلاغها»، «کوراوغلى وکچل حمزه» و «الدوز وعروسک سخنگو» هم می توان، گرچه کم رنگ، گرایش نویسنده را به سازمان و کار سازمانى از سویى و «مبارزه مسلحانه»، از سویى دیگر باز شناخت.

• در دیگر نوشته هاى بهرنگى از «سرگذشت دومرول دیوانه سر» تا «کچل کفترباز»، «افسانه محبت»، «پسرک لبوفروش»، «یک هلو هزار هلو» و «٢۴ ساعت در خواب و بیدارى» نه نشانى از پیکار و پویایى و نه سخنى از آینده و آینده نگرى به چشم می خورد.

5
کچل کفترباز

• دربرابر به کسانى برمی خوریم چون «کچل کفترباز» که چون به کمک کلاهى توانایى پنهانشدگى را دارد و از سوى دیگران نادیدنى است، نخستین بکاربرد این توانایى را در خانه ى کارخانه دار شهر آزمون می کند.
• از آنجا که به سفارش مادرش بایستى «حلال» را از «حرام» تمیز بدارد، پیش خود به داورى می نشیند و دارایى کارخانه دار را «حرام» ارزیابى می کند.
• از سفره ى او شکم سیرى می خورد و سپس از سازوبرگ خانه ى او هر چه گرانبها و با ارزش است را با خود می برد.
• پس از آن نیز تنها به این دزدى بسنده نکرده، روزگار خود را با دزدی هاى پى در پى و پخش بخشى از آن در میان نیازمندان به خوبى و خوشى می گذراند.

6
یک هلو هزار هلو

• درداستان «یک هلو هزار هلو» پس از گزارش زیبایى از هلو و درخت هلو داستانى می سراید که انجامش به برابرنهادگی هاى کار دهقانان و دارندگى اربابان می انجامد.
• پس از پراکندن ده ها تخم کینه و بیزارى به دارندگان و اربابان، چیزى که در همه ى نوشتههاى بهرنگى به چشم می خورد، از زبان قهرمانان داستانش «شعار» جارى «چپ» آن روزگار را چنین بیان می کند:
• «پولاد گفت:
• مى گویم نکند این باغبان پدرسگ درخت مارا پیدا کند!..
• صاحبعلى گفت:
• پیدایش کند که چى؟
• پولاد چیزى نگفت.
• صاحبعلى گفت:
• هیچ غلطى نمی تواند بکند.
• درخت را خودمان کاشتیم، بارآوردیم، میوه اش هم مال خود ما ست.
• پولاد توى فکر بود.
• بعد گفت:
• زمین که مال ما نیست.
• صاحبعلى گفت:
• باز هم هیچ غلطى نمی تواند بکند.
• زمین مال کسى است که آن را می کارد.
• این یک تکه زمین که ما درخت کاشته ایم، مال ماست.
• پولاد دل و جرئتى پیدا کرد و گفت:
• آرى که مال ماست.
• اگر غلطى بکند همه ى باغ را آتش می زنیم.»
(مجموعه داستانهاى صمد بهرنگى صفحه ٨٧)

• در درستى خواست هاى پولاد و صاحبعلى، گذشته از آتش زدن باغ، گمانى نیست،
• جز اینکه جستارى پیشسرمایه دارى است.
• افزون بر آن، ناهنگامى این خواست ها در آن است که درست پس از شش سال از آغاز «اصلاحات ارضى» به میان کشیده می شود.

• بهرنگى مانند بیشتر نویسندگان، روشنفکران و سازمان هاى سیاسى این برش، تنها فروپاشى زمینه ى «ارباب ـ رعیتّى» را بازتاب می کند، بدون آنکه کرانه ى دمیدن سرمایه دارى را با همه ى توان هایى که می توانست براى ایران داشته باشد، ببیند.

• دراینجا هیچگونه انگیزه اى در دفاع وستایش از سرمایه دارى در میان نیست، چه پیکار با سرمایه دارى براى ساختارى بالاتر، نخست در درون خود سرمایه دارى و با ابزار و دادههاى خود سرمایه، همچون کارگران، مزد بگیران، سندیکاها، بنیادهاى شهروندى و سیاسى رخ می دهد.
• به میانجى تهدستان و روستاییان با برنشست سرمایه دارى ستیزیدن تیشه به ریشه ى پیشرفت و تکامل اجتماعى است.
• بسخن دیگر پیکار سوسیالیستى نخست در درون سرمایه دارى و در پله ى بالایى از تکامل نیروهاى بارور جامعه به پیکار با سرمایه دارى دگرگونى می یابد.

• ناگفته روشن است که مردم، و بویژه کارگران ومزدبگیران کشورهایى چون آلمان، انگلستان، سوئد و آمریکا دستمایه هاى زیبنده ترى براى جامعه خودگردان سوسیالیستى هستند تا پشت کوه مانده هاى افغانى و یا پاکستانى.

• تنها وتنها از این دیدگاه است که ستیز زودرس و نسنجیده با سرمایه دارى واپسگرایى است.
• دهها آزمون تاریخى گواه چنین گفته اى است.

• پیشنهاده ى فراورد و بازفراورد سرمایه دارى خودپایى و نابستگى انسان ها، و برابرى چهرگون آنان در برابر یکدیگر است.
• سرمایه دارى با گسترش پیوندها و شیوه ى فراورد خود همه ى بندهاى پیشسرمایه دارى، خونى، ایلى و تبارى ووو، را گسسته و نابود می کند.
• نیروى کار را از همه ى این بندها می رهاند تا آن را در بازار کار چون کالایى آزاد، نابسته و خودپا داد و ستد کند.

• «آزادى» در سرمایه دارى پیشکشى نیست که سرمایه داران به کارگران و دیگر فراورندگان ارزانى کنند، همانا پیشنهاده و بایسته ى فراورد سرمایه دارى است.
• باگسترش تقسیم کار اجتماعى، شمار بیشترى از فراورندگان کارآزموده می گردند.
• تکامل نیروهاى بارور نیاز به کارآزمودگان را هر روز بیشتر می کند.
• سرمایه ناچار، با بالابردن پله ى آموزش همگانى، به نیازهاى خود پاسخ می دهد.
• درست همین فرایند تولید و بازتولید گسترده ى سرمایه دارى و پا به پاى آن، گسترش تقسیم کار اجتماعى است که به وارونه ى خواست سرمایه، کارشناسان و کارآزمودگان دنیاى فردا را فراهم می آورد.
• برابرى رخداده ى انسان ها هنگامى انجامپذیر است که کار بدنى از میان برداشته شده و «ماشین» بجاى بازوى کارگران بکار برده شود.
• همان «ماشینى» که آل احمد به ستیز آن پرداخته بود.
• تا هنگامى که ماشین رختشویى نبود کسى و یا کسانى بایستى رخت مى شستند، گذشته از آنکه آنان را رختشور و یا «بریگارد پاکیزگى» بنامیم.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر