۱۴۰۴ تیر ۱۴, شنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دیالک تیک انقلاب (مقایسه روسیه با چین) (۱۷)

   

 

دومه نیکو لوسوردو
( ۱۹۴۱ ـ ۲۰۱۸ )
 

دیالک تیک انقلاب

 (مقایسه روسیه با چین)

پروفسور دکتر دومه نیکو لوسوردو  

برگردان

 شین میم شین

 

حرکتی ناسیونالیستی و یا انقلابی نوین؟

 

۱

·    دن سیائوپینگ بارها سیاست خود را که منجر به توسعه غول آسای نیروهای مولده گردیده، انقلاب ثانی می نامد.

·    انقلاب دومی که به امر سوسیالیسم، جهشی تازه می بخشد:

·    «سوسیالیسم یک آینده شکوهمند است.»

(دن سیائوپینگ، «آثار منتخب» (۱۹۹۲ ـ ۱۹۹۵)، جلد ۳، ص ۱۱۹ و ۳۱۱)

 

۲

·    رهبری جدید حزب کمونیست چین به ریاست ژان زمین نیز به همان گونه استدلال می کند.

 

۳

·    اغلب اوقات، حتی در خود چین به این سیاست با سوء ظن و تردید نگریسته می شود.

·    ولی این امر در غرب هنوز مورد توجه جدی قرار نگرفته است.

 

۴

·    قبل از همه این نیروهای چپگرا هستند که هرگونه اعتبار و اعتماد بدان را نفی می کنند:

·    بازگشت قطعی چین به سرمایه داری ظاهرا برای حضرات امری به پایان رسیده است و جائی برای بحث و بررسی نیست.

 

۵

·    ولی اینگونه برخورد سؤال برانگیز خواهد بود، اگر به خاطر بیاوریم که سیاست اقتصادی جدید (معروف به نپ) در اتحاد شوروی نیز به همین صورت مورد قضاوت قرار گرفته بود:

 

۶

·    بیایید رشته کلام را به دست مورخین انگلیسی بدهیم:

 

الف

·    آیا بیکاران که تعدادشان روبه فزونی است، «باید محکوم به مرگ از گرسنگی شوند؟»

 

ب

·    موقعیت ثروتمندان تازه به دوران رسیده، از زمین تا آسمان با فقرا فرق می کند:

 

۱

·    آنها زنان و معشوقه های شان را به پالتوهای خز ملبس می کنند و جواهراتی از الماس برای شان هدیه می کنند، اتومبیل های سواری آخرین سیستم خارجی سوار می شوند و در کاباره هتلها با مبالغ کلانی که در مسابقات اسب سواری و قمار در کازینوهای جدید التاسیس به دست آورده اند، دست به خودنمائی می زنند.

 

۲

·    اینگونه شکوه ها و شکایت ها در سال هائی که گرسنگی بیداد می کند و درد و رنج مردم حد و مرزی نمی شناسد، باعث بروز احساسات تلخ و دلخراش می گردد  و حزب کمونیست شوروی را دچار بحرانی عمیق می سازد:

 

۳

·    در فاصله سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۲ دهها هزار نفر از کارگران بلشویک با ابراز انزجار و تنفر نسبت به سیاست اقتصادی جدید، دفترچه های عضویت حزبی خود را پاره می کنند و طرح نپ را «سیاست تحمیلی جدید بر پرولتاریا» می نامند.

·    (فیقس، «یک تراژپی مردمی» (۱۹۹۶)، ص ۹۲۶)

 

۷

·    امروز ما در شرایط تاریخی کاملا جدیدی به سر می بریم و لذا سطحی خواهد بود، اگر به یک بازی مقایسه ای دست بزنیم.

 

۸

·    ولی ادعای «برگشت آشکار و بی تردید چین به سرمایه داری»، به مراتب سطحی تر از آن خواهد بود:

·    مدعیان برگشت چین به سرمایه داری فراموش می کنند که در چین کنونی میان وضع اقتصادی و سیاسی عدم تناسب جدی وجود دارد و این توصیه مائو را نادیده می گیرند که میان سلب مالکیت اقتصادی و سلب مالکیت سیاسی بورژوازی باید فرق گذاشت.

 

۹

·    در غرب ادعای دیگری در باره چین رایج است که گویا رهبری حزب کمونیست چین از ایده ئولوژی کمونیستی روی برتافته، چون به دنبال ناسیونالیسم افتاده است!

 

۱۰

·    این استدلال ساده و قانع کننده ای است، ولی در عین ساده و قانع کننده بودن حاوی سه اشتباه فاحش است:

 

الف

·    اولا مدعیان از یاد می برند که مسئله ملی، در پیشرفت کمونیسم در چین همیشه نقش وزینی به عهده داشته است!

 

ب

·    ثانیا حضرات به رابطه میان رهائی ملی و رهائی اجتماعی، که عنصر وزینی در مارکسیسم ـ لنینیسم است، توجه نمی کنند!

 

پ

·    و مائو درست از همین رو ست، که به فرمولبندی تزی دست می زند (همانطور که قبلا اشاره کردیم) که حاکی از «وحدت میان انترناسیونالیسم و میهن پرستی» است.

 

ت

·    و دن سیائوپینگ در تأیید این تز است که می گوید:

 

۱

·    «تنها با توسعه نیروهای مولده و تولید ثروت اجتماعی است که چین می تواند خدمتی به بشریت عرضه دارد.

 

۲

·    چون بدین وسیله، نه تنها یک پنجم و یا یک چهارم جمعیت زمین را از گرسنگی نجات می دهد، بلکه مردم جهان سوم را فرا می خواند که برخیزند و بار ذلت و عقب ماندگی را از دوش خود به زیر اندازند!»

(دن سیائوپینگ، «آثار منتخب» (۱۹۹۲ ـ ۱۹۹۵)، جلد ۳، ص ۲۲)

 

۳

·    ثالثا حضرات یا مقوله ناسیونالیسم را غلط تعریف می کنند و یا اصلا تعریف نمی کنند.

 

۴

·    ناسیونالیستها بالاخره کیانند؟

 

۵

·    آیا میان دفاع از عزت ملی، خودمختاری، استقلال فکری و عملی و ناسیونالیسم هار و تجاوزگر فرقی نیست؟

 

۶

·    اینجا ما علیرغم تشابه ظاهری، با دو موضعگیری کاملا متضاد مواجه می شویم:

 

الف

·    موضعگیری اول تعمیم پذیر است.

 

ب

·    ولی موضعگیری دوم تعمیم پذیر نیست.

 

۷

·    به رسمیت شناختن عزت و خودمختاری یک ملت و مدافعه از آن، با به رسمیت شناختن عزت و خود مختاری ملل دیگر و مدافعه از آن تطبیق مطلق دارد.

 

۸

·    در حالی که مقوله نژاد برتر  با آن مغایرت آشکار دارد و اصلا تعمیم پذیر نیست:

 

الف

·    یک نژاد برتر فقط وقتی می تواند وجود داشته باشد، که نژاد پستتر و محکوم به خفت و بردگی وجود داشته باشد!

 

ب

·    قضیه مقوله ملت برگزیده، که جرج بوش (پسر) مرتب بر زبان می راند و بی پروا جزم (دگم) تازه ای را رواج می دهد، نیز از همین قرار است:

 

۱

·    «ملت ما برگزیده خدا ست و رسالت تاریخی آن، عبارت است از اینکه سرمشق بشریت باشد!»

·    (ر. کوهن، «هرالد تریبون بین المللی»، ۸. ۹، ص ۷، «»نه جناب رئیس جمهور. آمریکا واقعا دولت خدا نیست.»)

 

۲

·    اینجا صحبت از یک عقیده منفرد و تک افتاده  نیست.

 

الف

·    رشته کلام را دست کلینتون بدهیم:

 

۱

·    «امریکا باید همچنان دنیا را رهبری کند!»

 

۲

·    «ملت ما ملتی بی زمان است!»

 

ب

·    و اگر به جرج بوش (پدر) گوش دهیم:

·    «من در امریکا ملت رهبری را می بینم.

·    تنها ملتی که نقش ویژه ای در جهان به عهده دارد!»

 

پ

·    و اگر پای منبر کیسینجر بنشینیم:

·    «وظیفه رهبری جهان، در ذات ایالات متحده امریکا ست!»

·    (لوسوردو، «فرار از تایخ» (سال ۲۰۰۰)، ص ۲۳)

 

 

فرار از تاریخ

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1884

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1885

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1886

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1887

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1888

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر