دومه نیکو لوسوردو
( ۱۹۴۱ ـ ۲۰۱۸ )
دیالک تیک انقلاب
(مقایسه روسیه با چین)
پروفسور دکتر دومه نیکو لوسوردو
برگردان
شین میم شین
حرکتی ناسیونالیستی و یا انقلابی نوین؟
۱
· دن سیائوپینگ بارها سیاست خود را که منجر به توسعه غول آسای نیروهای مولده گردیده، انقلاب ثانی می نامد.
· انقلاب دومی که به امر سوسیالیسم، جهشی تازه می بخشد:
· «سوسیالیسم یک آینده شکوهمند است.»
(دن سیائوپینگ، «آثار منتخب» (۱۹۹۲ ـ ۱۹۹۵)، جلد ۳، ص ۱۱۹ و ۳۱۱)
۲
· رهبری جدید حزب کمونیست چین به ریاست ژان زمین نیز به همان گونه استدلال می کند.
۳
· اغلب اوقات، حتی در خود چین به این سیاست با سوء ظن و تردید نگریسته می شود.
· ولی این امر در غرب هنوز مورد توجه جدی قرار نگرفته است.
۴
· قبل از همه این نیروهای چپگرا هستند که هرگونه اعتبار و اعتماد بدان را نفی می کنند:
· بازگشت قطعی چین به سرمایه داری ظاهرا برای حضرات امری به پایان رسیده است و جائی برای بحث و بررسی نیست.
۵
· ولی اینگونه برخورد سؤال برانگیز خواهد بود، اگر به خاطر بیاوریم که سیاست اقتصادی جدید (معروف به نپ) در اتحاد شوروی نیز به همین صورت مورد قضاوت قرار گرفته بود:
۶
· بیایید رشته کلام را به دست مورخین انگلیسی بدهیم:
الف
· آیا بیکاران که تعدادشان روبه فزونی است، «باید محکوم به مرگ از گرسنگی شوند؟»
ب
· موقعیت ثروتمندان تازه به دوران رسیده، از زمین تا آسمان با فقرا فرق می کند:
۱
· آنها زنان و معشوقه های شان را به پالتوهای خز ملبس می کنند و جواهراتی از الماس برای شان هدیه می کنند، اتومبیل های سواری آخرین سیستم خارجی سوار می شوند و در کاباره هتلها با مبالغ کلانی که در مسابقات اسب سواری و قمار در کازینوهای جدید التاسیس به دست آورده اند، دست به خودنمائی می زنند.
۲
· اینگونه شکوه ها و شکایت ها در سال هائی که گرسنگی بیداد می کند و درد و رنج مردم حد و مرزی نمی شناسد، باعث بروز احساسات تلخ و دلخراش می گردد و حزب کمونیست شوروی را دچار بحرانی عمیق می سازد:
۳
· در فاصله سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۲ دهها هزار نفر از کارگران بلشویک با ابراز انزجار و تنفر نسبت به سیاست اقتصادی جدید، دفترچه های عضویت حزبی خود را پاره می کنند و طرح نپ را «سیاست تحمیلی جدید بر پرولتاریا» می نامند.
· (فیقس، «یک تراژپی مردمی» (۱۹۹۶)، ص ۹۲۶)
۷
· امروز ما در شرایط تاریخی کاملا جدیدی به سر می بریم و لذا سطحی خواهد بود، اگر به یک بازی مقایسه ای دست بزنیم.
۸
· ولی ادعای «برگشت آشکار و بی تردید چین به سرمایه داری»، به مراتب سطحی تر از آن خواهد بود:
· مدعیان برگشت چین به سرمایه داری فراموش می کنند که در چین کنونی میان وضع اقتصادی و سیاسی عدم تناسب جدی وجود دارد و این توصیه مائو را نادیده می گیرند که میان سلب مالکیت اقتصادی و سلب مالکیت سیاسی بورژوازی باید فرق گذاشت.
۹
· در غرب ادعای دیگری در باره چین رایج است که گویا رهبری حزب کمونیست چین از ایده ئولوژی کمونیستی روی برتافته، چون به دنبال ناسیونالیسم افتاده است!
۱۰
· این استدلال ساده و قانع کننده ای است، ولی در عین ساده و قانع کننده بودن حاوی سه اشتباه فاحش است:
الف
· اولا مدعیان از یاد می برند که مسئله ملی، در پیشرفت کمونیسم در چین همیشه نقش وزینی به عهده داشته است!
ب
· ثانیا حضرات به رابطه میان رهائی ملی و رهائی اجتماعی، که عنصر وزینی در مارکسیسم ـ لنینیسم است، توجه نمی کنند!
پ
· و مائو درست از همین رو ست، که به فرمولبندی تزی دست می زند (همانطور که قبلا اشاره کردیم) که حاکی از «وحدت میان انترناسیونالیسم و میهن پرستی» است.
ت
· و دن سیائوپینگ در تأیید این تز است که می گوید:
۱
· «تنها با توسعه نیروهای مولده و تولید ثروت اجتماعی است که چین می تواند خدمتی به بشریت عرضه دارد.
۲
· چون بدین وسیله، نه تنها یک پنجم و یا یک چهارم جمعیت زمین را از گرسنگی نجات می دهد، بلکه مردم جهان سوم را فرا می خواند که برخیزند و بار ذلت و عقب ماندگی را از دوش خود به زیر اندازند!»
(دن سیائوپینگ، «آثار منتخب» (۱۹۹۲ ـ ۱۹۹۵)، جلد ۳، ص ۲۲)
۳
· ثالثا حضرات یا مقوله ناسیونالیسم را غلط تعریف می کنند و یا اصلا تعریف نمی کنند.
۴
· ناسیونالیستها بالاخره کیانند؟
۵
· آیا میان دفاع از عزت ملی، خودمختاری، استقلال فکری و عملی و ناسیونالیسم هار و تجاوزگر فرقی نیست؟
۶
· اینجا ما علیرغم تشابه ظاهری، با دو موضعگیری کاملا متضاد مواجه می شویم:
الف
· موضعگیری اول تعمیم پذیر است.
ب
· ولی موضعگیری دوم تعمیم پذیر نیست.
۷
· به رسمیت شناختن عزت و خودمختاری یک ملت و مدافعه از آن، با به رسمیت شناختن عزت و خود مختاری ملل دیگر و مدافعه از آن تطبیق مطلق دارد.
۸
· در حالی که مقوله نژاد برتر با آن مغایرت آشکار دارد و اصلا تعمیم پذیر نیست:
الف
· یک نژاد برتر فقط وقتی می تواند وجود داشته باشد، که نژاد پستتر و محکوم به خفت و بردگی وجود داشته باشد!
ب
· قضیه مقوله ملت برگزیده، که جرج بوش (پسر) مرتب بر زبان می راند و بی پروا جزم (دگم) تازه ای را رواج می دهد، نیز از همین قرار است:
۱
· «ملت ما برگزیده خدا ست و رسالت تاریخی آن، عبارت است از اینکه سرمشق بشریت باشد!»
· (ر. کوهن، «هرالد تریبون بین المللی»، ۸. ۹، ص ۷، «»نه جناب رئیس جمهور. آمریکا واقعا دولت خدا نیست.»)
۲
· اینجا صحبت از یک عقیده منفرد و تک افتاده نیست.
الف
· رشته کلام را دست کلینتون بدهیم:
۱
· «امریکا باید همچنان دنیا را رهبری کند!»
۲
· «ملت ما ملتی بی زمان است!»
ب
· و اگر به جرج بوش (پدر) گوش دهیم:
· «من در امریکا ملت رهبری را می بینم.
· تنها ملتی که نقش ویژه ای در جهان به عهده دارد!»
پ
· و اگر پای منبر کیسینجر بنشینیم:
· «وظیفه رهبری جهان، در ذات ایالات متحده امریکا ست!»
· (لوسوردو، «فرار از تایخ» (سال ۲۰۰۰)، ص ۲۳)
فرار از تاریخ
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1884
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1885
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1886
۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1887
۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1888
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر