میم حجری
دین = فرمی از شعور
شعور = انعکاس وجود
این به چه معنی است؟
این بدان معنی است که دین به مثابه فرم
میتواند محتواهای مختلف داشته باشد.
به قول حریفی
دین دیالک تیکی از اه و افیون است:
هم ایده ئولوژی مقاومت و مبارزه است (آه)
و
هم ایده ئولوژی تسلیم و انفعال و ستمکشی.
مثل هر قالب و قابلمه
که می تواند درونمایه های مختلف و غذاهای مختلف داشته باشد.
اسلام چیست؟
اسلام = ایده ئولوژی اشراف برده دار و روحانی (آل عبا)
قرآن = مانیفست انقلاب برده داری
حضرت محمد = رهبر انقلاب برده داری
حزب الله = حزب رهبری کننده انقلاب برده داری
حضرت محمد
شخصیتی انقلابی است و گذار از جامعه در حال تجزیه و تلاشی اشتراکی به جامعه برده داری را امکان پذیر ساخته است
یعنی
سدهای موجود در مقابل رشد نیروهای مولده را در هم کوبیده است و بشریت مربوطه را نجات داده است
الله = انعکاس انتزاعی طبقه حاکمه برده دار
الله
همه صفات خوب و بد اشراف برده دار را دارد.
هر چه خوانین و خلفا و سلاطین نظام برده داری دارند
الله هم دارد
آسمان = آیینه زمین
به عوض دادن شعار توخالی و خرافی
بهتر است مارکسیسم بیاموزیم
بورژوازی
برای حفظ حاکمیت طبقاتی خود
به دموکراسی فرمال روی می آورد.
منظور از دموکراسی فرمال
رعایت آزادی ها و حقوق اجتماعی و سیاسی و مدنی اقشار و طبقات دیگر جامعه
ضمن حفظ منافع استراژیکی ـ طبقاتی خویش است.
اگر پرولتاریا حاکمیت بورژوازی را به خطر اندازد و قادر به تعویض حاکمیت نشود (با انقلاب اجتماعی نشود)
بورژوازی
در هیئت فاشیسم وارد صحنه می شود
و
چهره واقعی اش را نشان همگان می دهد
یکی از آماج های پرولتاریا در مبارزات اجتماعی
مدافعه از دموکراسی فرمال بورژوایی است
به قول لنین
دموکراسی فرمال بورژوایی صدها بار بهتر از فاشیسم است.
دموکراسی فرمال بورژوایی
را
نباید دستکم گرفت
نیهلیسم = مکتب باور به پوچی زندگی.
خیلی از سربازان برگشته از جنگ
به دلیل رسیدن به نیهلیسم
دست به خودکشی می زنند
دیگر معنایی برای زندگی ندارند.
چه بسا دست به کشتار اعضای خانواده خود و دور و بری های خویش می زنند
سربازان
در ارتش های امپریالیستی
چه بسا جنون می گیرند.
برای اینکه زجر کش کردن همنوع
با طبیعت انسانی در تضاد است.
آرامش بشر
در هارمونی و همزیستی مهر امیز با همنوعان جاندار از نبات تا جانور و انسان است.
سربازان
در روند جنگ
سلب آدمیت می شوند
دد واره می شوند.
یعنی
سلب هویت انسانی می شوند
و
چه بسا
به نیهلیسم می رسند
امپریالیسم
و
نه فقط امپریالیسم
حتی صدام و عردوغان و لطانیابو و شاه
از اقلیت ها حمایت نمی کنند
فقط انها را الت دست برای مداخلات و خرابکاری های خود قرار می دهند
ظاهرا
لطان
به دفاع از دروزی ها
به بمباران دار و دسته های تکفیری و حتی جولانی
می پردازد
و
رفیق شفیق لطان
حضرت عردوغان
به بمباارن کردها می پردازد
کردهایی که تحت تربیت و حمایت امپریالیسم امریکا هستند
(۳۰۰۰) نفر چند سال قبل گزارش دشه است.
جهان شده دارالمجانین
همه «حمایت» می شوند
هر کس به نیتی
خلایق اگر به دنبال کشف حقیقت عینی نیستند
دنبال چیستند؟
مگر یک بیمارستان در غزه و ایران با خاک یکسان شده است؟
مگر در حمله به بیمارستان ها رؤسای قوای سه گانه و سیاستمداران ترور شده اند؟
ایران در آستانه کشف دارویی بر ضد سرطان کودکان در آزمایشگاه های پژوهشی ـ پزشکی است
که برای کنسرن های دارویی خطرناک و زیانبار است
امپریالیسم
در سوریه سیاست دیگری دارد.
قرار است که سیلی از تسلیحات به سوریه جاری شود و از نیروهای متلون سوری (کردها و ترک ها و دروزی ها و گروهک های تکفیری و تروریستی و دولتی)
جبهه جدیدی برای جنگ وکالتی با ایران گشوده شود.
هدف و آماج امپریالیسم
تجزیه و تلاشی و تخریب سه کشور بزرگ رقیب است:
ج خ چین
روسیه
ایران
فاجعه ادامه دارد.
امپریالیسم (امریکا و اروپا)
شعار معروفی در رابطه خلق های خاورو قاره های دیگر دارد که وزیر خارجه اتحادیه اروپا ژورف بورل هم اخیرا بر زبان آورد:
تئوری اکتشاف
اروپا = باغ (جنت) = رسول تمدن = مرکز خیر
اروپا قاره های دیگر را کشف می کند و متمدن می سازد
سکنه اروپا = متمدن
سکنه قاره های دیگر = بربر
قاره های دیگر = جنگل (گلخن) = مراکز توحش = مرکز شر
مسیحیت و یهودیت = مبلغ خیر و تمدن
اسلام و هندوئیسم و غیره = مبلغ شر
اساس کلونیالیسم (سیستم استعماری) مبتنی بر همین تصور تخیلی است
هنوز هم می خواهند ج خ چین را
عرشاد کنند
روسیه را خرشاد
ج ا ایران را فرشاد
آنهم با تجسس (جاسوسی) و ترور و توطئه و تله و بمیاران و تخریب
خلیفه گری؟
کامنت همنوع بدبخت خود را اصلا می خوانید؟
تفاوت مائوئیسم با فوندامنتالیسم اسلامی شیعی چیست؟
تفاوت ج خ چین
با ج ا ایران چیست؟
دلیل ارتقای مائوئیسم به مقام ایده ئولوژی و فوندامنتالیسم اسلامی شیعی به مقام ایده ئولوژی چیست؟
مارکسیسم حتی برای پیشرفته ترین کارگر ایران مثلا ناصر الدوله آقا جاری
قابل فهم نیست
چه رسد برای توده چه بسا بیسواد
به همین دلیل
مائوئیسم و خمینیسم
برای مبارزه با امپریالیسم و کلونیالیسم و توسعه جامعه و غلبه بر عقب ماندگی وحشتناک
به حبل المتینی برای توده مبدل می شوند
تا
توسعه شتایان نیروهای مولده
امکان پذیر گردد.
در مدت کوتاهی
ره صد ساله طی شود.
صهیونیسم استعمارگر راسیستی
در عر ض ۱۲ روز
۵ بیمارستان را بمباران کرده است.
برای چی؟
هدف از شناسایی و گزارش و تخریب بیمارستان چیست
کشتار پژوهشگران پزشکی و کادرهای پرستاری و بیماران سرطانی برای چیست
اگر برای تخریب پیشرفت پژهشی - پزشکی ـ علمی نیست؟
منظور از ایران چیست و شازده اصلا کیست؟
شازده پس از تجاوز تبهکارانه به ایران
از لطانیابو تشکر کرد که به صنایع نفتی وتوزیع آب تهران حمله نکرده است
احتمالا به او توصیه کرده بود.
بمباران تجریش برای چی بود؟
مگر در تجریش بمب هسته ای تولید می شد؟
لطانیابو به رآکتور اتمی بوشهر هم حمله نکرده بود
حتی به آن نزدیک نشده بود
دلیلش این بود که حمله به تأسیسات نفتی و بوشهر
به ورود ج خ چین و روسیه به جنگ منجر می شد.
۹۰ در صد نفت ایران به ج خ چین فروخته می شود
و
صدها دانشمند روسی در بوشهر مشغول کارند.
امپریالیسم
و
نه فقط امپریالیسم
حتی صدام و عردوغان و لطانیابو و شاه
از اقلیت ها حمایت نمی کنند
فقط انها را الت دست برای مداخلات و خرابکاری های خود قرار می دهند
ظاهرا
لطان
به دفاع از کردها
به بمباران دار و دسته های تکفیری و حتی جولانی
می پردازد
و
رفیق شفیق لطان
حضرت عردوغان
به بمباارن کردها
کردهایی که تحت تربیت و حمایت امپریالیسم امریکا هستند
جهان شده دارالمجانین
همه حمایت می شوند
هر کس به نیتی
صم بکم عمی فهم لایعقلون.
لالند و کرند و کورند و خرند.
کریم
اینهمه پیشرفت علمی و فنی و فناوری رهاورد چیست؟
ایران در این ۴ دهه دشوار
ره صد ساله رفته است.
اگرناصر و انصارالناصر
جز کوهنوردی و خالی بندی
هنری می داشتند، می ددیند.
همین توسعه صنایع نظامی رشگ انگیز
نتیجه زحمات علمی و آزمایشگاهی و تکنیکی و تکنولوژیکی غول اسایی است.
هر کس کار علمی کرده باشد
می فهمد.
سید علی
به همین دلیل به کرات بر خلاقیت های علمی و تکنیکی و تکنولوژیکی داشمندان جوان ایران اشاره میکند
دانشمندانی که بی شرمانه شناسایی و گزارش و پشت سر هم ترور می شوند
و
عراقچی فرزانه
به همین دلیل است که می گوید:
توسعه علمی و فنی و فناورانه را و علم و فن و فناوری را با ترور دانشمندان نمی توان از بین برد
فکر دیگر کتید
که
خربزه اب است
(ترور بیهوده است.)
ادعا نیست.
ادعا چیست؟
این نظر است و نتیجه تحلیل مارکسیستی بضاعت فکری و شخصیتی و اخلاقی مدعیان است.
عراقچی و پزشکیان خردگرا تر از رجوی و نگهدار و مسیج و شازده و این و ان اند.
شخصیت های سیاسی اندیشمند مؤمنی اند
آدم اند.
شهدای زنده اند.
رشگ انگیزند.
چین – خطای «گزارش پنهان» خروشچف: چه بود و چه پیامدهای فاجعهباری در پی داشت؟
خطای «گزارش پنهان» خروشچف: چه بود و چه پیامدهای فاجعهباری در پی داشت؟
نویسنده: گوا یانگ پژوهشگر بازگشته از روسیه، دکترای تاریخ
منتشرشده در تارنمای دولتی چینی ناظر
ترجمه مجله جنوب جهانی
درآمد: پژواک دوبارهی یک بمب کهنه
در پنجم ژوئیه، نوزدهمین کنگرهی حزب کمونیست فدراسیون روسیه در مسکو برگزار شد. یکی از مصوبات این کنگره، مستقیماً «گزارش پنهان دربارهی کیش شخصیت و پیامدهای آن» را نشانه گرفت؛ گزارشی که خروشچف در کنگرهی بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۵۶ ارائه کرد (و از این پس، «گزارش پنهان» خوانده میشود). این مصوبه، «گزارش پنهان» را «حاوی اشتباهات جدی» دانست و هدف از آن را اعادهی حیثیت از استالین اعلام کرد. این «بمب تاریخی» که در اوج جنگ سرد، جنبش بینالمللی کمونیستی را منفجر ساخت، پس از گذشت نزدیک به هفتاد سال، امواج شوک ناشی از آن، این بار به شیوهی «نفیِ نفی»، در داخل و خارج از دیوارهای سرخ کرملین، دوباره طنینانداز شده است.
در ۲۵ فوریه ۱۹۵۶، در تالار کنگرهی کرملین مسکو، در پایان کنگرهی بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، خروشچف در جلسهای شبانه و محرمانه با حضور گزیدهای از نمایندگان، گزارشی چهار ساعته را قرائت نمود. این گزارش، با لحنی تقریباً هیستریک و اتهامآمیز، استالین را به عنوان «ستمگر»، «پارانوئید» و «دشمن سوسیالیسم» معرفی کرد و تقریباً تمامی تصمیمات مهم و خدمات تاریخی او را در طول نزدیک به سی سال زمامداریاش در شوروی، به کلی منکر شد. گزارش مملو از توصیفات هولناک از به اصطلاح «جنایات» بود، و بسیاری از این اتهامات، از جمله ارقام و جزئیات مشخص سرکوبهای گسترده، بعدها توسط تحقیقات جدی تاریخی، به شدت اغراقآمیز و حتی ساختگی قلمداد شدند.
این گزارش، همچون «بمبی ایدئولوژیک»، به قلب حزب و دولت شوروی و حتی اردوگاه سوسیالیستی پرتاب شد، و قدرتش بسی فراتر از انتظارات خروشچف بود. اگرچه محتوای گزارش، «پنهان» نامیده میشد، اما تأثیر آن به سرعت، چون آتشی سرکش، همهجا را فرا گرفت.
سازمانهای اطلاعاتی غربی، به ویژه سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA)، به سرعت از طریق مجاری گوناگون، از جمله لهستان، به متن کامل گزارش دست یافتند و عامدانه آن را در سراسر جهان منتشر کرده و بر آن شاخ و برگ افزودند. این اقدام، نه تنها موج جدیدی از ضد کمونیسم را در جهان غرب به راه انداخت، بلکه «زلزلهای فکری» و «بهمن اعتقادی» بیسابقهای را در داخل اردوگاه سوسیالیستی پدید آورد. ناآرامیهای اجتماعی در کشورهای اروپای شرقی (مانند رویداد پوزنان در لهستان و رویداد اکتبر در مجارستان) شدت گرفت، اعضای احزاب کمونیست در کشورهای غربی (مانند حزب کمونیست ایتالیا و حزب کمونیست فرانسه) به طور گسترده از حزب استعفا دادند و اتحاد جنبش بینالمللی کمونیستی به شدت آسیب دید.
با این حال، یکی از عمیقترین و پیچیدهترین بازتابهای این «بمب»، در خاور دور رخ نمود. کمیتهی مرکزی حزب کمونیست چین، پس از اطلاع از محتوای گزارش، به سرعت دو سند مهم با عنوان «دربارهی تجربهی تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا» و «دربارهی تجربهی تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا (مجدداً)» را به ترتیب در آوریل و دسامبر ۱۹۵۶ منتشر کرد. این اسناد به وضوح بیان داشتند: «ما باید به استالین با دیدگاهی تاریخی بنگریم و تحلیلی جامع و منصفانه از نقاط قوت و ضعف او ارائه دهیم تا از آن درسهای مفیدی بیاموزیم.» این موضعگیری، نمایانگر شکلگیری اختلافنظری اساسی و آشتیناپذیر بین دو حزب چین و شوروی در مورد نحوهی ارزیابی استالین بود و به یکی از جرقههای مهم مناقشات بزرگ چین و شوروی و در نهایت جدایی آنها تبدیل شد.
امروزه، در شرایطی که «عملیات نظامی ویژه» روسیه و اوکراین همچنان ادامه دارد و جامعهی روسیه با فشارهای خارجی بیسابقه و چالشهای داخلی روبروست، حزب کمونیست روسیه با رجوع دوباره به این گزارش تقریباً هفتاد ساله و انجام «بازنگری تاریخی» در آن، هدفی فراتر از یک «اعادهی حیثیت» ساده یا یک بحث آکادمیک را دنبال میکند.
پژواک دوبارهی این «بمب کهنه»، هم به سوی حقایق تحریفشده در اعماق تاریخ نشانه رفته است و هم به سوی میدان نبرد واقعی کنونی. این موضوع، ما را وادار میسازد تا دوباره به بررسی و تأمل بپردازیم: «گزارش پنهان» خروشچف دقیقاً در کجا دچار خطا شد؟ چه پیامدهای فاجعهباری برای اتحاد جماهیر شوروی، جنبش کمونیستی بینالمللی و روابط چین و شوروی به بار آورد؟ چگونه باید سهم و خطاهای تاریخی استالین را به طور علمی ارزیابی کرد؟ و مصوبهی کنونی حزب کمونیست روسیه، حامل چه مطالبات سیاسی و ایدئولوژیکی واقعی است؟
پاسخ، در همتنیدگی غبار تاریخی ناشی از انفجار این «بمب کهنه» و دود و غبار نبرد کنونی نهفته است.
کالبدشکافی کانون بیماری «گزارش پنهان» – سه خطای اساسی خروشچف
انتقاد مصوبهی کنونی حزب کمونیست روسیه از «گزارش پنهان» بیدلیل نیست، زیرا نوک پیکان آن دقیقاً به سمت همان کانونهای مهلکی نشانه رفته است که این گزارش در آن زمان حمل میکرد و ریشههای حزب و دولت شوروی را سست و جنبش کمونیستی بینالمللی را مسموم میکرد. اگر از کینههای شخصی و جاهطلبیهای سیاسی صرفنظر کنیم و از منظری دقیق و عقلانی به بررسی بپردازیم، گزارش خروشچف دستکم سه خطای اساسی مرتکب شده که آن را به یک «نمونهی منفی» تمامعیار تبدیل کرده است.
خطای اول: نمونهای تیپیک از نیهیلیسم تاریخی – «نفی کامل» خشن، خودزنی
اساسیترین و خطرناکترین اشتباه گزارش خروشچف این بود که کاملاً از اصول بنیادین ماتریالیسم تاریخی منحرف شد و به ورطهی نیهیلیسم تاریخی «نفی کامل» سقوط کرد. گزارش، سراسر با کینه و تخریبی تقریباً غیرقابل تحمل نسبت به استالین آکنده بود و اتهاماتی بسیار تحریکآمیز و در عین حال پوچ را جایگزین درک عمیق از پیچیدگیهای تاریخ کرده بود.
گزارش، تاریخ را تکهتکه کرد، خط اصلی را نفی کرد و رویکردی سیستماتیک برای نادیده گرفتن دستاوردهای استالین در نزدیک به سی سال رهبری اتحاد جماهیر شوروی (حدود ۱۹۲۴-۱۹۵۳) اتخاذ کرد.
در مورد صنعتیسازی ملی تحت رهبری استالین – این دستاورد بینظیر که یک کشور کشاورزی عقبمانده را به دومین قدرت صنعتی بزرگ جهان تبدیل کرد – گزارش یا با بیتفاوتی از کنار آن گذشت، یا آن را به فعالیت «جمعی» نسبت داد. در مورد جنگ میهنی کبیر شوروی، یک جنگ حماسی و پیروزی بزرگ آن که استالین به عنوان فرماندهی عالی شخصاً آن را هدایت، هماهنگ و سازماندهی کرد و بقای تمدن بشری به آن وابسته بود، گزارش نه تنها نگرشی مناسب نداشت، بلکه مسئولیت شکستهای اولیه را به طور خشن به شخص استالین نسبت داد (مانند ادعای اینکه استالین فقط از طریق «کرهی جغرافیایی» فرماندهی میکرد).
گزارش، عامدانه تاریخ را از هم گسست، فقط از مشکلات، اشتباهات و به اصطلاح «جنایات» سخن گفت، گویی آن دوره از تاریخ شوروی که جایگاه این کشور را به عنوان یک قدرت جهانی تثبیت کرد و روحیهی ملی را تقویت کرد، خود یک «دورهی وحشت» تاریک و بیارزش بوده است. ماهیت آن، نفی کلی تاریخ سی سال اول مبارزهی حزب کمونیست شوروی بود.
مدارک تاریخی پشتیبان اتهامات گزارش نیز دارای اشتباهات منطقی و واقعی آشکاری بودند. «سلاح اصلی» گزارش، افشای وحشت به اصطلاح «پاکسازی بزرگ» بود. با این حال، دادههای کلیدی و روششناسی استناد شده در آن در برابر تاریخنگاری جدی معاصر تاب نمیآوردند.
به عنوان مثال، ارقام وحشتناکی که به طور گسترده در گزارش منتشر شده و استالین را متهم به اعدام «میلیونها» یا حتی «۱۰ میلیون نفر» (نسخههای مختلف دارای تفاوتهایی هستند) در دوران خود میکرد، فاقد پشتوانهی آرشیوی دقیق بودند. مورخان بعدی بر اساس آرشیوهای شوروی که به تدریج طبقهبندی شدهاند (مانند اسناد آماری عملیات NKVD)، تحقیقات دقیقتری انجام دادند. اگرچه این ارقام به خودی خود تکاندهنده هستند و ثابت میکنند که گسترش سرکوبها یک خطای غمانگیز بوده است، اما به هیچ وجه در آن مقیاسی نیستند که گزارش خروشچف به تصویر میکشید (به عنوان مثال، گزارش رادنکو، دادستان کل شوروی، به کروگلوف، وزیر امور داخلی در سال ۱۹۵۴، نشان میدهد که تعداد اعدامشدگان در سالهای ۱۹۳۷-۱۹۳۸ حدود ۶۸۰,۰۰۰ نفر بوده است؛ محققان غربی مانند رابرت کانکوئست در «وحشت بزرگ» نیز برآورد کمتر از یک میلیون نفر را دارند).
نکتهی مهمتر این است که گزارش، مسائل سیستمی در بستر پیچیدهی سیاسی، اجتماعی و بینالمللی (مانند از کنترل خارج شدن و بیاثر شدن سازوکارهای دموکراتیک و نظارتی درون حزبی در شرایط تاریخی خاص، و انحراف در عملکرد سیستم سازمانی) را به شدت سادهسازی کرد و صرفاً بر «بیرحمی» و «سوءظن» شخص استالین متمرکز شد و مرتکب این خطای درک تاریخی شد که مسائل سیستمی را به ویژگیهای شخصی نسبت داد.
رفتار خود خروشچف نیز طعنهآمیزتر بود: او که به مدت طولانی در مناصب مهمی چون عضو کمیته مرکزی، دبیر اول کمیته حزب جمهوری سوسیالیستی اوکراین، و دبیر اول کمیته حزب شهر مسکو در دوران استالین خدمت کرده بود، در حالی که استالین را به دلیل استبداد و ایجاد «وحشت» مورد انتقاد قرار میداد، نقش خود را در آن دوران به شدت پنهان میکرد. سؤالی که یکی از نمایندگان در طول کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی از خروشچف پرسید: «پس شما در آن زمان چه میکردید؟»، بیشک کنایهای عالی به این «فراموشی تاریخی» بود.
این انتقاد «نفی کامل»، واکنشهای زنجیرهای فاجعهباری به دنبال داشت. این اقدام به طور اساسی مشروعیت و بنیان اخلاقی حکومت حزب کمونیست شوروی را زیر سؤال برد و ایمان تودههای وسیع اعضا و مردم را به آرمان سوسیالیستی تحت رهبری حزب متزلزل کرد. این گزارش «جعبه پاندورا» را برای آشفتگیهای فکری عمیقتر، گسترش نیهیلیسم تاریخی، و در نهایت فروپاشی ایدئولوژیکی جامعه شوروی در آینده گشود. حزبی که تاریخ مبارزات خود را نفی میکند، چگونه میتواند اعتماد مردم را جلب کند؟
خطای دوم: بروز متمرکز اشتباهات روششناختی – جعل و اتهامزنی، تعمیم ناقص
گزارش خروشچف از نظر روششناختی نقصهای جدی داشت و فاقد دقت و عینیت لازم برای یک گزارش تاریخی جدی بود. آنچه این «نفی کامل» را پشتیبانی میکرد، مجموعهای بسیار ناشیانه، مملو از اهداف شخصی و حتی ادعاهای نادرست تحت عنوان «مستندات تاریخی» بود.
گزارش مملو از شایعات تأیید نشده، شنیدهها، اتهامات بینام و مواد جعلی بود که مدتها پیش رد شده بودند. به عنوان مثال، گزارش ادعا میکند که استالین مجوز اعدام «۱۶ توطئهگر» در پرونده ترور کیروف (دبیر اول کمیته حزب لنینگراد در سال ۱۹۳۴) را صادر کرده بود، اما اسناد تاریخی نشان میدهد که هیچ نشانه مستقیمی از تأیید استالین در پروندههای دادگاه وجود ندارد (این پرونده هنوز هم ابهامات زیادی دارد). گزارش بسیاری از حملات یکجانبه مخالفان (مانند تروتسکیستهای تبعیدی) را نقل قول میکند و آنها را به عنوان «افشاگریهای داخلی» قابل اعتماد میپذیرد.
همانطور که قبلاً ذکر شد، موارد جعل مستقیم یا اغراق شدید در حقایق و دادهها در گزارش بیشمار است. گزارش، بریا را متهم میکند که شواهد پرونده «ترور کیروف» و «پرونده جاسوسی» ایخه (عضو سابق کمیته مرکزی) را «ساخته» است، که منجر به اعدام ایخه در سال ۱۹۳۸ شد. با این حال، بر اساس اسناد عمومی، اتهامات علیه ایخه عمدتاً از اعترافات خودش و دیگران نشأت میگرفت، و خود خروشچف در آن زمان یکی از مسئولان تحقیق در مورد پرونده ایخه بود و هیچ اعتراضی را در این مورد مطرح نکرده بود (ایخه در نهایت در سال ۱۹۵۶ توسط دادگاه عالی شوروی تبرئه شد، اما پیچیدگی این پرونده بسیار فراتر از توصیف ساده خروشچف است). از این رو، برای رسیدن به اثر انتقادی مورد نظر، گزارش اغلب عمداً جدول زمانی، زنجیره علیت و نقش افراد درگیر را تحریف میکرد.
گزارش افراطیترین و احساساتیترین رویدادها را به صورت مجزا و گزینشی بزرگنمایی میکرد، اما این رویدادها را در بستر محیط سخت داخلی و بینالمللی آن زمان (مانند تنشهای اجتماعی پس از پایان سیاست اقتصادی نوین، درگیریهای همراه با صنعتیسازی سریع، و تهدید قریبالوقوع جنگ فاشیستی) قرار نمیداد و دستاوردهای عظیم دوران استالین در توسعه اقتصادی، تحول اجتماعی، پیشرفت علمی و فناوری، و دفاع ملی را نادیده میگرفت. این روش که تنها به یک جنبه میپرداخت و از بقیه چشمپوشی میکرد، هرگز نمیتوانست تصویر واقعی تاریخ را ارائه دهد.
خطای سوم: انتخاب فاجعهبار مسیر سیاسی – «دیوسازی» از خود، فروپاشی قلعه اردوگاه
غمانگیزترین نکته این است که خروشچف فاقد حداقل پیشبینی در مورد سونامی سیاسی بینالمللی بود که این گزارش مخفی میتوانست ایجاد کند. این امر کوتهبینی جدی و اشتباه استراتژیک او را در مسیر سیاسی نشان داد و این گزارش را به قویترین سلاح غیرقابل تصور برای نیروهای ضد کمونیست غربی تبدیل کرد.
برای حزب و دولت شوروی، این گزارش یک «سیلی به خود» بسیار احمقانه بود. در یک نظام جهانی مبتنی بر تقابل بلوکها و در اوج جنگ سرد، خروشچف در بالاترین سطح کنفرانس که نماینده «هسته رهبری» اردوگاه سوسیالیستی بود، به طور علنی صحنهای بیسابقه از «خودافشایی» و «خودانتقادی» را به نمایش گذاشت، و هدف انتقاد، یک شخصیت نمادین جنبش کمونیستی بینالمللی بود. این اقدام به خودی خود نقض قوانین اساسی مبارزه سیاسی بینالمللی برای حفظ وحدت و نمایش قدرت بود.
برای اردوگاه سوسیالیستی، این گزارش باعث «سقوط ایمان» در جنبش کمونیستی بینالمللی شد. امواج شوک این گزارش زلزلهای شدید و بحران ایمانی عمیق را در داخل اردوگاه سوسیالیستی ایجاد کرد. تناقضات اجتماعی انباشته شده در کشورهای اروپای شرقی با کاتالیزور انتقاد از «مدل استالین» در گزارش، فوران کرد، و حوادث پوزنان در لهستان و اکتبر در مجارستان در سال ۱۹۵۶ غمانگیزترین نمونههای آن بودند. بسیاری از مردم و اعضای حزب در اروپای شرقی در سردرگمی و ناامیدی این سؤال را مطرح کردند: «آیا تاریخ رهبری که ما دنبال میکنیم، اینگونه تاریک است؟ آیا راهی که انتخاب کردهایم، از ابتدا اشتباه بوده است؟»
در کشورهای غربی، مشروعیت احزاب کمونیست ضربهای بیسابقه خورد. تولیاتی، رهبر حزب کمونیست ایتالیا، پس از انتشار گزارش با درد و رنج خاطرنشان کرد که این امر «آشفتگی و درد» را برای حزب به ارمغان آورده است. احزابی مانند حزب کمونیست فرانسه و حزب کمونیست بریتانیا با موج گستردهای از خروج اعضا مواجه شدند و جبهه متحد جنبش کمونیستی بینالمللی شدیدترین ضربه داخلی را از زمان تأسیس خود متحمل شد.
کوتهبینی سیاسی گزارش خروشچف در این بود که او میخواست با نفی استالین، اعتبار شخصی و مشروعیت جدیدی برای خود ایجاد کند، اما نتوانست درک کند که نماد استالین عمیقاً در ستون فقرات معنوی جنبش کمونیستی بینالمللی ریشه دوانده است. کندن این ریشه، ستون ایمان کل کمونیسم را متزلزل میکرد.
برای نیروهای متخاصم غربی، این گزارش یک «متن مقدس ضد کمونیستی» غیرمنتظره بود. نشت گزارش (عمدتاً از طریق لهستان به دست سیا افتاد) و سپس تبلیغات گسترده رسانههای غربی (مانند انتشار بخشهایی از گزارش در نیویورک تایمز در ۴ ژوئن ۱۹۵۶)، این گزارش را فوراً توسط غرب مورد بهرهبرداری قرار داد و آن را به «متنی مقدس» برای حمله به کل نظام سوسیالیستی و ایدئولوژی کمونیستی تبدیل کرد. «ببینید، حتی خودشان اعتراف میکنند که استبداد بوده است!» این امر روحیه جنگ سردی غرب را به شدت تقویت کرد و «مهمات فکری» بیوقفهای را برای دیوسازی روزافزون شوروی و کمونیسم توسط غرب فراهم آورد.
دو. میراث تلخ – «پیامدهای سهگانه» ناشی از گزارش خروشچف
«گزارش مخفی» خروشچف که با شور و هیجان فراوان ارائه شد، نه تنها داروی شفابخش برای کاستیهای انباشته شوروی نبود، بلکه نه تنها نتوانست تاریخ را روشن کند و درسهای آن را به درستی جمعبندی کند، بلکه با سه اشتباه خود در دیدگاه تاریخی، روششناسی و قضاوت سیاسی، سمی کند را برای تضعیف بنیان دولت، فروپاشی اردوگاه و مسموم کردن باورها کاشت. این گزارش، مانند آن بود که سه شکاف بهبودناپذیر را در پیکره حزب و دولت شوروی و در قلب جنبش کمونیستی بینالمللی ایجاد کند که در نهایت به سه پیامد تلخ و غیرقابل تحمل منجر شد. مسمومیت آن در دهههای بعدی همچنان گسترش و رشد یافت تا به فرجام غمانگیز نهایی رسید. و این دقیقاً انگیزه مهمی است که قطعنامه کنونی حزب کمونیست روسیه تلاش میکند «اصلاح خطا» را از سرچشمه تاریخی آغاز کند.
پیامد اول: تبدیل شدن به منبع فروپاشی ایمان و تفرقه در داخل شوروی
روش خشن خروشچف در نفی کامل استالین و سی سال اول تاریخ حزب کمونیست شوروی، مانند پتکی سنگین بر بنیان ستونهای تحملکننده بنای ایدئولوژیکی حزب کمونیست شوروی فرود آمد. استالین به عنوان رهبر و نماد اصلی ساخت سوسیالیسم شوروی، حامل عواطف و هویت مبارزاتی یک یا حتی چند نسل از اعضای حزب و مردم بود. «دیوسازی» کامل از او، بیشک برابر با اعلام این بود که بنیان نظری و مسیر عملی حزب کمونیست شوروی که مدتها پیروی میشد، در هسته خود «اشتباه» و حتی «جنایتبار» است. این امر به سردرگمی عمومی ایمان و آشفتگی فکری در حزب منجر شد: اعضا ناگزیر از خود میپرسیدند، «آیا آرمانی که ما برای آن تمام عمرمان را فدا کردیم، شخصیت اصلیاش اینگونه ناپسند بود؟ آیا ایدئولوژی راهنمای ما کاملاً اشتباه بود؟» روی مدودف، مورخ روسی، زمانی مشاهده کرد که این گزارش «کل کشور را در آشفتگی فکری فرو برد… بسیاری شروع به شک در خود آرمان کمونیسم کردند.»
در عین حال، این گزارش به طور مصنوعی تفرقه و سوءظن عمیقی را در درون حزب ایجاد کرد (چه کسی در دوران استالین «اشتباه کرد»؟ چه کسی «دستش به خون آلوده است»؟)، و دروازه پاکسازیهای مداوم قدرت داخلی را در «دوران پسااستالین» (به نام «ضد استالینیسم») گشود. مهمتر از آن، این گزارش دریچه نیهیلیسم تاریخی را باز کرد. روش گزارش در افشای گزینشی، تفسیر یکجانبه و حتی جعل رویدادهای تاریخی، سابقه «مشروعیت» و الگوی «روش» را برای گرایشهای افراطی بعدی در نفی لنین، نفی انقلاب اکتبر و نفی کل تاریخ شوروی در سراسر حزب و کشور فراهم آورد. تحقیر کامل حزب کمونیست شوروی و تاریخ شوروی در جنبش «گلاسنوست» (شفافسازی) که در دوران گورباچف به اوج خود رسید، از نظر فکری ریشه در همین گزارش مخفی خروشچف داشت. آشفتگی فکری داخلی و از دست دادن اعتماد به تاریخ خود که توسط گزارش ایجاد شد، ریشههای عمیق ایدئولوژیکی سردرگمی در اصلاحات اواخر دوران شوروی، کاهش شدید همبستگی ملی و در نهایت فروپاشی نهایی شوروی بود.
افزون بر این، هراس و عدم قطعیت ناشی از این گزارش، کل ساختار سازمانی و بدنه کادری حزب و دولت شوروی را نیز متزلزل ساخت. الگوی رهبری که پیشتر بر مبنای «سانترالیسم دموکراتیک» و نظام فرماندهی پایدار عمل میکرد، به لرزه درآمد؛ اعضای حزب و کادرها شروع به تردید و احتیاط کردند، با این نگرانی که مبادا روزی خود نیز مورد انکار کامل قرار گیرند، و بدین ترتیب کارایی سیستم به شدت آسیب دید.
پیامد دوم: «زلزله بزرگ» در جنبش کمونیستی بینالملل و جرقه شکاف چین و شوروی
اقدام بیملاحظه خروشچف در علنی ساختن مسائل پیچیده داخلی اردوگاه سوسیالیستی به افراطیترین شکل ممکن، پیامدهای فاجعهبار خود را به سرعت فراتر از مرزهای شوروی گسترش داد و به «زلزلهای سیاسی» تبدیل شد که ریشههای کل جنبش کمونیستی بینالملل را به لرزه درآورد.
گزارش مخفی ابتدا در کشورهای اقماری اروپای شرقی واکنشهای زنجیرهای فاجعهباری به دنبال داشت. هنگامی که خود حزب کمونیست شوروی نماد تاریخی و مشروعیت نظام خود را نفی میکرد، پایههای حکومت رژیمهای اروپای شرقی که متکی به حمایت شوروی بودند نیز به سرعت متزلزل شد.
در لهستان، در ژوئن ۱۹۵۶، حوادث پوزنان که در آن تظاهرات کارگری به سرعت به درگیریهای مسلحانه تبدیل شد؛ و در مجارستان، در اکتبر ۱۹۵۶، راهپیماییهای ضد دولتی تحت تأثیر این گزارش، به سرعت به «حادثه اکتبر» غمانگیز تبدیل شد که خواستار خروج از پیمان ورشو و بازتعریف تاریخ بود، و شوروی ناچار شد نیروهای خود را اعزام کند. این دو رویداد تاریخی به نمادی از شکافهای عمیق در اردوگاه سوسیالیستی و بحران جدی در «یکپارچگی شوروی-اروپای شرقی» تبدیل شدند. یکی از دلایل اصلی آن، «خلأ فکری» و برهم زدن مشروعیت نظم موجود بود که گزارش خروشچف ایجاد کرد.
برای احزاب کمونیست در جهان غرب، گزارش مخفی چیزی کمتر از صاعقهای غیرمنتظره نبود. سازمانهای حزبی مانند حزب کمونیست ایتالیا، حزب کمونیست فرانسه، و حزب کمونیست بریتانیا برای مدت طولانی در «مرکز سرمایهداری» با دشواری رشد کرده بودند و تا حد زیادی بر تصور آرمانگرایانه و اعتقاد اعضا به شوروی به عنوان «فانوس دریایی سوسیالیسم» تکیه داشتند. پس از آنکه محتوای گزارش توسط رسانههای غربی به شدت بزرگنمایی شد، بیشمار عضو عادی، روشنفکر و هوادار را به ورطه سرخوردگی و شرمساری فرو برد.
تولیاتی، رهبر حزب کمونیست ایتالیا، با درد و رنج تلاش کرد تا «راهی برای مارکسیسم زدودهشده از استالینیسم» بیابد، اما صادقانه اعتراف کرد که این گزارش «دشواریهای بزرگی» و سردرگمی اعضا را به همراه داشته است. حزب کمونیست فرانسه، حزب کمونیست بریتانیا و دیگران با موج بیسابقهای از خروج اعضا مواجه شدند، تعداد اعضا به شدت کاهش یافت، قدرت سازمانی و نفوذ سیاسی آنها ضربه سختی خورد، و انسجام و جذابیت بینالمللی جنبش کمونیستی به عنوان یک کل، بیشک به شدت تضعیف شد.
عمیقترین و پیچیدهترین تأثیر بینالمللی گزارش خروشچف، بدون شک تبدیل شدن آن به جرقه و یکی از نقاط اختلاف اصلی در جدایی حزبهای کمونیست چین و شوروی بود. حزب کمونیست چین پس از اطلاع از محتوای گزارش، بر اساس عملکرد انقلابی خود و درک عمیق از ماتریالیسم تاریخی، نگرانیهای جدی در مورد رویکرد خروشچف داشت و انتقاد اصولی از آن کرد.
در ۵ آوریل ۱۹۵۶، روزنامه رنمین ریبائو (روزنامه خلق) مقالهای با عنوان «درباره تجربه تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا» منتشر کرد که پس از بحث در جلسه گسترده دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین تصویب شده بود. این مقاله با صراحت آغاز شد: «استالین، با وجود اشتباهات جدی که در دوران متأخر مرتکب شد، تمام عمرش یک انقلابی بزرگ مارکسیست-لنینیست بود… ما باید به استالین با دیدگاه تاریخی نگاه کنیم و تحلیل جامع و مناسبی از نقاط قوت و ضعف او ارائه دهیم.»
در ۲۹ دسامبر ۱۹۵۶، «درباره تجربه تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا (دوباره)» منتشر شد که جایگاه تاریخی استالین را به طور سیستماتیک تشریح کرد و به وضوح بیان داشت که نفی کامل استالین به نفی دیکتاتوری پرولتاریا و نفی نظام اساسی سوسیالیستی منجر خواهد شد و تأکید کرد که «باید استالین را یک مارکسیست بزرگ دانست، در عین حال که اشتباهات او نیز پنهان نمیشود.»
تضاد بین دو حزب چین و شوروی در مورد ارزیابی استالین به سرعت به تقابل اساسی در خط مشی و اصول تبدیل شد. حزب کمونیست چین رویکرد خروشچف را روشنفکرانه و خیانت به اصول میدانست، و آن را رویکردی ایدئالیستی و متافیزیکی نسبت به تاریخ و شخصیتهای تاریخی قلمداد میکرد. بنابراین، تأکید بر اصول اساسی مارکسیسم-لنینیسم، اصرار بر اهمیت جهانی راه انقلاب اکتبر، و انتقاد از اشتباهات استالین با فرض تأیید دستاوردهای اصلی او ضروری بود. در مقابل، حزب کمونیست شوروی، حزب کمونیست چین را به «دگماتیسم» و «انجماد» متهم میکرد و مدعی بود که قصد دارد «مدل استالین» را بر دیگران تحمیل کند.
این اختلاف اصولی مستقیماً به بحث بزرگ و شدید بین دو حزب چین و شوروی در دهه ۱۹۶۰ منجر شد. حزب کمونیست چین از طریق مجله «هونگچی» (پرچم سرخ) و روزنامه رنمین ریبائو، نامههای سرگشاده نُهگانه مشهور به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی (۱۹۶۳-۱۹۶۴) را منتشر کرد که در چندین مقاله (مانند «درباره مسئله استالین – نقد دوم نامه سرگشاده کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی») به طور سیستماتیک ارزیابی حزب کمونیست شوروی از استالین را رد کرد، موضع حزب کمونیست چین را توضیح داد و خط مشی رفرمیستی رهبران شوروی را مورد انتقاد قرار داد. بحث علنی نظری مستقیماً به فروپاشی کامل روابط بین دو حزب و تأثیر عمیق بر روابط دو کشور منجر شد و در نهایت به تقابل ژئوپلیتیکی و حتی درگیریهای مسلحانه مرزی (مانند حادثه جزیره ژنبائو در سال ۱۹۶۹ و حادثه تیهلیکیتی) تبدیل شد.
امروزه، با نگاهی به گذشته، موضع حزب کمونیست چین بیشک بر اصول ارزیابی علمی شخصیتهای تاریخی در مارکسیسم اصرار ورزید، بنیانهای فکری و نظری جنبش کمونیستی بینالملل (در حد امکان) را حفظ کرد، و مهمتر از آن، پایداری سیاسی و شجاعت نظری حزب کمونیست چین را در عدم پیروی کورکورانه و تفکر مستقل در مسائل اصولی مهم نشان داد، که سنگ بنای فکری برای کاوش مستقل مسیر توسعه سوسیالیستی متناسب با شرایط ملی در آینده شد.
پیامد سوم: «غذای تاریخی» برای جداییطلبی ملی و کانون عمیق شکاف روسیه و اوکراین
«گزارش مخفی» نه تنها در سطح کلان، بنیان دولت را متزلزل کرد و اردوگاه را از هم پاشید، بلکه خطرات نهفتهای را نیز در خود داشت که به آرامی ارتباطات داخلی در کشور چندملیتی شوروی را، به ویژه در مناطق دارای حافظه تاریخی پیچیده ملی، از بین برد.
انتقاد از سیاستهای ملی استالین در گزارش (مانند مسائل مربوط به مهاجرت اجباری برخی ملیتها در زمان جنگ)، اگرچه بخشی از محتوای آن منعکسکننده آسیبهای تاریخی بود، اما توصیفات یکجانبه و تحریکآمیز خروشچف و لحن «نفی کامل» او، به طور عینی توسط نیروهای ملیگرا موجود در آن زمان در داخل شوروی، به ویژه در مناطقی مانند غرب اوکراین، و سازمانهای ملیگرای اوکراینی که در تاریخ با رژیم کمونیستی شوروی در تضاد بودند یا حتی به دشمنان خارجی پناه برده بودند (مانند باندرا که در جنگ جهانی دوم با نازیها همکاری میکرد)، مورد سوءاستفاده قرار گرفت.
تعریف کاملاً منفی گزارش خروشچف از کل دوران استالین، و دریچهای که به سوی نیهیلیسم تاریخی گشود، «سندیت» را برای روایت تاریخی ملیگرایان در مناطقی مانند اوکراین فراهم کرد که دوران شوروی (به ویژه دوران استالین) را به عنوان «سرکوب استعماری» یا «نسلکشی» علیه ملت اوکراین (مانند بزرگنمایی روایت «قحطی بزرگ اوکراین» به عنوان «نسلکشی هدفمند») معرفی کنند. نفی استالین، برای بخشی از ملیگرایان اوکراینی (به ویژه پس از فروپاشی شوروی) به استدلال تاریخی مهمی برای نفی مشروعیت حزب کمونیست شوروی و تاریخ شوروی، و در نتیجه نفی ارتباط تاریخی با روسیه و تبلیغ مشروعیت تأسیس کشور مستقل تبدیل شد.
بخشی از تبرئه ملیگرایان اوکراینی در دوران خروشچف (مانند آزادی گسترده زندانیان سیاسی از سال ۱۹۵۶ که شامل ملیگرایان غرب اوکراین نیز میشد)، اگرچه ملاحظات سیاسی آن زمان را در پی داشت، اما در نگاه به گذشته در طول تاریخ، به نوعی «غذای تاریخی» برای جنبش استقلالطلبانه اوکراین نیز شد. بذر تحریف تاریخی که این گزارش کاشت، در خاکهای خاصی (مانند غرب اوکراین) ریشه دواند و جوانه زد و کانونهای عمیق و غیرقابل رفع بیماری را برای ظهور نیروهای ملیگرای اوکراینی در طول و پس از فروپاشی شوروی و شکافهای تاریخی، فرهنگی و هویتی بین روسیه و اوکراین، فراهم کرد. این امر به یکی از سرچشمههای کینههای تاریخی پیچیده پشت درگیری کنونی روسیه و اوکراین تبدیل شد.
از این رو، سخنرانی و گزارش خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی، نه تنها نقطه آغازی برای نوسازی و اصلاح شوروی نشد، بلکه به نقطه عطفی برای مشکلات داخلی و خارجی آن تبدیل گشت. این «پیامدهای سهگانه» در هم تنیده شدند و در نهایت، پس از چند دهه، آهنگ مرثیه شوروی را به صدا درآوردند. و اصلاح «تاریخ» توسط حزب کمونیست روسیه در این لحظه، دقیقاً تلاشی است برای یافتن سلاحهای فکری برای مقابله با چالشهای واقعیت در میان ویرانههای تاریخ. برای درک انگیزه آن، و برای پاک کردن کامل غبار تاریخی که «گزارش مخفی» خروشچف افشاند و مقابله با فاجعه عمیقی که ایجاد کرد، باید به نقطه مرکزی تاریخی که توسط خروشچف تحریف شد، یعنی شخص استالین، بازگردیم.
خطای «گزارش پنهان» خروشچف: چه بود و چه پیامدهای فاجعهباری در پی داشت؟
حریف چینی
اخوی ویا همشیره
روده درازی هم حدی دارد.
روده درازی
نشانه عقب ماندگی فکری و نادانی است
نشانه بیگانگی با مفاهیم و تفکر مفهومی است
نشانه دهاتیگری است
مارکسیسم بیاموز
تا رستگار شوی
احدی این هارت و پورت را نمی خواند
حتی اگر حشمت رؤسا باشد
کسانی که در رأس قدرتند
بهتر از اوپوزیسیونند
هم به لحاظ شعور
و
هم به لحاظ صداقت.
شعور = انعکاس وجود
این به چه معنی است؟
این بدان معنی است که دین به مثابه فرم
میتواند محتواهای مختلف داشته باشد.
به قول حریفی
دین دیالک تیکی از اه و افیون است:
هم ایده ئولوژی مقاومت و مبارزه است (آه)
و
هم ایده ئولوژی تسلیم و انفعال و ستمکشی.
مثل هر قالب و قابلمه
که می تواند درونمایه های مختلف و غذاهای مختلف داشته باشد.
اسلام چیست؟
اسلام = ایده ئولوژی اشراف برده دار و روحانی (آل عبا)
قرآن = مانیفست انقلاب برده داری
حضرت محمد = رهبر انقلاب برده داری
حزب الله = حزب رهبری کننده انقلاب برده داری
حضرت محمد
شخصیتی انقلابی است و گذار از جامعه در حال تجزیه و تلاشی اشتراکی به جامعه برده داری را امکان پذیر ساخته است
یعنی
سدهای موجود در مقابل رشد نیروهای مولده را در هم کوبیده است و بشریت مربوطه را نجات داده است
الله = انعکاس انتزاعی طبقه حاکمه برده دار
الله
همه صفات خوب و بد اشراف برده دار را دارد.
هر چه خوانین و خلفا و سلاطین نظام برده داری دارند
الله هم دارد
آسمان = آیینه زمین
به عوض دادن شعار توخالی و خرافی
بهتر است مارکسیسم بیاموزیم
بورژوازی
برای حفظ حاکمیت طبقاتی خود
به دموکراسی فرمال روی می آورد.
منظور از دموکراسی فرمال
رعایت آزادی ها و حقوق اجتماعی و سیاسی و مدنی اقشار و طبقات دیگر جامعه
ضمن حفظ منافع استراژیکی ـ طبقاتی خویش است.
اگر پرولتاریا حاکمیت بورژوازی را به خطر اندازد و قادر به تعویض حاکمیت نشود (با انقلاب اجتماعی نشود)
بورژوازی
در هیئت فاشیسم وارد صحنه می شود
و
چهره واقعی اش را نشان همگان می دهد
یکی از آماج های پرولتاریا در مبارزات اجتماعی
مدافعه از دموکراسی فرمال بورژوایی است
به قول لنین
دموکراسی فرمال بورژوایی صدها بار بهتر از فاشیسم است.
دموکراسی فرمال بورژوایی
را
نباید دستکم گرفت
نیهلیسم = مکتب باور به پوچی زندگی.
خیلی از سربازان برگشته از جنگ
به دلیل رسیدن به نیهلیسم
دست به خودکشی می زنند
دیگر معنایی برای زندگی ندارند.
چه بسا دست به کشتار اعضای خانواده خود و دور و بری های خویش می زنند
سربازان
در ارتش های امپریالیستی
چه بسا جنون می گیرند.
برای اینکه زجر کش کردن همنوع
با طبیعت انسانی در تضاد است.
آرامش بشر
در هارمونی و همزیستی مهر امیز با همنوعان جاندار از نبات تا جانور و انسان است.
سربازان
در روند جنگ
سلب آدمیت می شوند
دد واره می شوند.
یعنی
سلب هویت انسانی می شوند
و
چه بسا
به نیهلیسم می رسند
امپریالیسم
و
نه فقط امپریالیسم
حتی صدام و عردوغان و لطانیابو و شاه
از اقلیت ها حمایت نمی کنند
فقط انها را الت دست برای مداخلات و خرابکاری های خود قرار می دهند
ظاهرا
لطان
به دفاع از دروزی ها
به بمباران دار و دسته های تکفیری و حتی جولانی
می پردازد
و
رفیق شفیق لطان
حضرت عردوغان
به بمباارن کردها می پردازد
کردهایی که تحت تربیت و حمایت امپریالیسم امریکا هستند
(۳۰۰۰) نفر چند سال قبل گزارش دشه است.
جهان شده دارالمجانین
همه «حمایت» می شوند
هر کس به نیتی
خلایق اگر به دنبال کشف حقیقت عینی نیستند
دنبال چیستند؟
مگر یک بیمارستان در غزه و ایران با خاک یکسان شده است؟
مگر در حمله به بیمارستان ها رؤسای قوای سه گانه و سیاستمداران ترور شده اند؟
ایران در آستانه کشف دارویی بر ضد سرطان کودکان در آزمایشگاه های پژوهشی ـ پزشکی است
که برای کنسرن های دارویی خطرناک و زیانبار است
امپریالیسم
در سوریه سیاست دیگری دارد.
قرار است که سیلی از تسلیحات به سوریه جاری شود و از نیروهای متلون سوری (کردها و ترک ها و دروزی ها و گروهک های تکفیری و تروریستی و دولتی)
جبهه جدیدی برای جنگ وکالتی با ایران گشوده شود.
هدف و آماج امپریالیسم
تجزیه و تلاشی و تخریب سه کشور بزرگ رقیب است:
ج خ چین
روسیه
ایران
فاجعه ادامه دارد.
امپریالیسم (امریکا و اروپا)
شعار معروفی در رابطه خلق های خاورو قاره های دیگر دارد که وزیر خارجه اتحادیه اروپا ژورف بورل هم اخیرا بر زبان آورد:
تئوری اکتشاف
اروپا = باغ (جنت) = رسول تمدن = مرکز خیر
اروپا قاره های دیگر را کشف می کند و متمدن می سازد
سکنه اروپا = متمدن
سکنه قاره های دیگر = بربر
قاره های دیگر = جنگل (گلخن) = مراکز توحش = مرکز شر
مسیحیت و یهودیت = مبلغ خیر و تمدن
اسلام و هندوئیسم و غیره = مبلغ شر
اساس کلونیالیسم (سیستم استعماری) مبتنی بر همین تصور تخیلی است
هنوز هم می خواهند ج خ چین را
عرشاد کنند
روسیه را خرشاد
ج ا ایران را فرشاد
آنهم با تجسس (جاسوسی) و ترور و توطئه و تله و بمیاران و تخریب
خلیفه گری؟
کامنت همنوع بدبخت خود را اصلا می خوانید؟
تفاوت مائوئیسم با فوندامنتالیسم اسلامی شیعی چیست؟
تفاوت ج خ چین
با ج ا ایران چیست؟
دلیل ارتقای مائوئیسم به مقام ایده ئولوژی و فوندامنتالیسم اسلامی شیعی به مقام ایده ئولوژی چیست؟
مارکسیسم حتی برای پیشرفته ترین کارگر ایران مثلا ناصر الدوله آقا جاری
قابل فهم نیست
چه رسد برای توده چه بسا بیسواد
به همین دلیل
مائوئیسم و خمینیسم
برای مبارزه با امپریالیسم و کلونیالیسم و توسعه جامعه و غلبه بر عقب ماندگی وحشتناک
به حبل المتینی برای توده مبدل می شوند
تا
توسعه شتایان نیروهای مولده
امکان پذیر گردد.
در مدت کوتاهی
ره صد ساله طی شود.
صهیونیسم استعمارگر راسیستی
در عر ض ۱۲ روز
۵ بیمارستان را بمباران کرده است.
برای چی؟
هدف از شناسایی و گزارش و تخریب بیمارستان چیست
کشتار پژوهشگران پزشکی و کادرهای پرستاری و بیماران سرطانی برای چیست
اگر برای تخریب پیشرفت پژهشی - پزشکی ـ علمی نیست؟
منظور از ایران چیست و شازده اصلا کیست؟
شازده پس از تجاوز تبهکارانه به ایران
از لطانیابو تشکر کرد که به صنایع نفتی وتوزیع آب تهران حمله نکرده است
احتمالا به او توصیه کرده بود.
بمباران تجریش برای چی بود؟
مگر در تجریش بمب هسته ای تولید می شد؟
لطانیابو به رآکتور اتمی بوشهر هم حمله نکرده بود
حتی به آن نزدیک نشده بود
دلیلش این بود که حمله به تأسیسات نفتی و بوشهر
به ورود ج خ چین و روسیه به جنگ منجر می شد.
۹۰ در صد نفت ایران به ج خ چین فروخته می شود
و
صدها دانشمند روسی در بوشهر مشغول کارند.
امپریالیسم
و
نه فقط امپریالیسم
حتی صدام و عردوغان و لطانیابو و شاه
از اقلیت ها حمایت نمی کنند
فقط انها را الت دست برای مداخلات و خرابکاری های خود قرار می دهند
ظاهرا
لطان
به دفاع از کردها
به بمباران دار و دسته های تکفیری و حتی جولانی
می پردازد
و
رفیق شفیق لطان
حضرت عردوغان
به بمباارن کردها
کردهایی که تحت تربیت و حمایت امپریالیسم امریکا هستند
جهان شده دارالمجانین
همه حمایت می شوند
هر کس به نیتی
صم بکم عمی فهم لایعقلون.
لالند و کرند و کورند و خرند.
کریم
اینهمه پیشرفت علمی و فنی و فناوری رهاورد چیست؟
ایران در این ۴ دهه دشوار
ره صد ساله رفته است.
اگرناصر و انصارالناصر
جز کوهنوردی و خالی بندی
هنری می داشتند، می ددیند.
همین توسعه صنایع نظامی رشگ انگیز
نتیجه زحمات علمی و آزمایشگاهی و تکنیکی و تکنولوژیکی غول اسایی است.
هر کس کار علمی کرده باشد
می فهمد.
سید علی
به همین دلیل به کرات بر خلاقیت های علمی و تکنیکی و تکنولوژیکی داشمندان جوان ایران اشاره میکند
دانشمندانی که بی شرمانه شناسایی و گزارش و پشت سر هم ترور می شوند
و
عراقچی فرزانه
به همین دلیل است که می گوید:
توسعه علمی و فنی و فناورانه را و علم و فن و فناوری را با ترور دانشمندان نمی توان از بین برد
فکر دیگر کتید
که
خربزه اب است
(ترور بیهوده است.)
ادعا نیست.
ادعا چیست؟
این نظر است و نتیجه تحلیل مارکسیستی بضاعت فکری و شخصیتی و اخلاقی مدعیان است.
عراقچی و پزشکیان خردگرا تر از رجوی و نگهدار و مسیج و شازده و این و ان اند.
شخصیت های سیاسی اندیشمند مؤمنی اند
آدم اند.
شهدای زنده اند.
رشگ انگیزند.
چین – خطای «گزارش پنهان» خروشچف: چه بود و چه پیامدهای فاجعهباری در پی داشت؟
خطای «گزارش پنهان» خروشچف: چه بود و چه پیامدهای فاجعهباری در پی داشت؟
نویسنده: گوا یانگ پژوهشگر بازگشته از روسیه، دکترای تاریخ
منتشرشده در تارنمای دولتی چینی ناظر
ترجمه مجله جنوب جهانی
درآمد: پژواک دوبارهی یک بمب کهنه
در پنجم ژوئیه، نوزدهمین کنگرهی حزب کمونیست فدراسیون روسیه در مسکو برگزار شد. یکی از مصوبات این کنگره، مستقیماً «گزارش پنهان دربارهی کیش شخصیت و پیامدهای آن» را نشانه گرفت؛ گزارشی که خروشچف در کنگرهی بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۵۶ ارائه کرد (و از این پس، «گزارش پنهان» خوانده میشود). این مصوبه، «گزارش پنهان» را «حاوی اشتباهات جدی» دانست و هدف از آن را اعادهی حیثیت از استالین اعلام کرد. این «بمب تاریخی» که در اوج جنگ سرد، جنبش بینالمللی کمونیستی را منفجر ساخت، پس از گذشت نزدیک به هفتاد سال، امواج شوک ناشی از آن، این بار به شیوهی «نفیِ نفی»، در داخل و خارج از دیوارهای سرخ کرملین، دوباره طنینانداز شده است.
در ۲۵ فوریه ۱۹۵۶، در تالار کنگرهی کرملین مسکو، در پایان کنگرهی بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، خروشچف در جلسهای شبانه و محرمانه با حضور گزیدهای از نمایندگان، گزارشی چهار ساعته را قرائت نمود. این گزارش، با لحنی تقریباً هیستریک و اتهامآمیز، استالین را به عنوان «ستمگر»، «پارانوئید» و «دشمن سوسیالیسم» معرفی کرد و تقریباً تمامی تصمیمات مهم و خدمات تاریخی او را در طول نزدیک به سی سال زمامداریاش در شوروی، به کلی منکر شد. گزارش مملو از توصیفات هولناک از به اصطلاح «جنایات» بود، و بسیاری از این اتهامات، از جمله ارقام و جزئیات مشخص سرکوبهای گسترده، بعدها توسط تحقیقات جدی تاریخی، به شدت اغراقآمیز و حتی ساختگی قلمداد شدند.
این گزارش، همچون «بمبی ایدئولوژیک»، به قلب حزب و دولت شوروی و حتی اردوگاه سوسیالیستی پرتاب شد، و قدرتش بسی فراتر از انتظارات خروشچف بود. اگرچه محتوای گزارش، «پنهان» نامیده میشد، اما تأثیر آن به سرعت، چون آتشی سرکش، همهجا را فرا گرفت.
سازمانهای اطلاعاتی غربی، به ویژه سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA)، به سرعت از طریق مجاری گوناگون، از جمله لهستان، به متن کامل گزارش دست یافتند و عامدانه آن را در سراسر جهان منتشر کرده و بر آن شاخ و برگ افزودند. این اقدام، نه تنها موج جدیدی از ضد کمونیسم را در جهان غرب به راه انداخت، بلکه «زلزلهای فکری» و «بهمن اعتقادی» بیسابقهای را در داخل اردوگاه سوسیالیستی پدید آورد. ناآرامیهای اجتماعی در کشورهای اروپای شرقی (مانند رویداد پوزنان در لهستان و رویداد اکتبر در مجارستان) شدت گرفت، اعضای احزاب کمونیست در کشورهای غربی (مانند حزب کمونیست ایتالیا و حزب کمونیست فرانسه) به طور گسترده از حزب استعفا دادند و اتحاد جنبش بینالمللی کمونیستی به شدت آسیب دید.
با این حال، یکی از عمیقترین و پیچیدهترین بازتابهای این «بمب»، در خاور دور رخ نمود. کمیتهی مرکزی حزب کمونیست چین، پس از اطلاع از محتوای گزارش، به سرعت دو سند مهم با عنوان «دربارهی تجربهی تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا» و «دربارهی تجربهی تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا (مجدداً)» را به ترتیب در آوریل و دسامبر ۱۹۵۶ منتشر کرد. این اسناد به وضوح بیان داشتند: «ما باید به استالین با دیدگاهی تاریخی بنگریم و تحلیلی جامع و منصفانه از نقاط قوت و ضعف او ارائه دهیم تا از آن درسهای مفیدی بیاموزیم.» این موضعگیری، نمایانگر شکلگیری اختلافنظری اساسی و آشتیناپذیر بین دو حزب چین و شوروی در مورد نحوهی ارزیابی استالین بود و به یکی از جرقههای مهم مناقشات بزرگ چین و شوروی و در نهایت جدایی آنها تبدیل شد.
امروزه، در شرایطی که «عملیات نظامی ویژه» روسیه و اوکراین همچنان ادامه دارد و جامعهی روسیه با فشارهای خارجی بیسابقه و چالشهای داخلی روبروست، حزب کمونیست روسیه با رجوع دوباره به این گزارش تقریباً هفتاد ساله و انجام «بازنگری تاریخی» در آن، هدفی فراتر از یک «اعادهی حیثیت» ساده یا یک بحث آکادمیک را دنبال میکند.
پژواک دوبارهی این «بمب کهنه»، هم به سوی حقایق تحریفشده در اعماق تاریخ نشانه رفته است و هم به سوی میدان نبرد واقعی کنونی. این موضوع، ما را وادار میسازد تا دوباره به بررسی و تأمل بپردازیم: «گزارش پنهان» خروشچف دقیقاً در کجا دچار خطا شد؟ چه پیامدهای فاجعهباری برای اتحاد جماهیر شوروی، جنبش کمونیستی بینالمللی و روابط چین و شوروی به بار آورد؟ چگونه باید سهم و خطاهای تاریخی استالین را به طور علمی ارزیابی کرد؟ و مصوبهی کنونی حزب کمونیست روسیه، حامل چه مطالبات سیاسی و ایدئولوژیکی واقعی است؟
پاسخ، در همتنیدگی غبار تاریخی ناشی از انفجار این «بمب کهنه» و دود و غبار نبرد کنونی نهفته است.
کالبدشکافی کانون بیماری «گزارش پنهان» – سه خطای اساسی خروشچف
انتقاد مصوبهی کنونی حزب کمونیست روسیه از «گزارش پنهان» بیدلیل نیست، زیرا نوک پیکان آن دقیقاً به سمت همان کانونهای مهلکی نشانه رفته است که این گزارش در آن زمان حمل میکرد و ریشههای حزب و دولت شوروی را سست و جنبش کمونیستی بینالمللی را مسموم میکرد. اگر از کینههای شخصی و جاهطلبیهای سیاسی صرفنظر کنیم و از منظری دقیق و عقلانی به بررسی بپردازیم، گزارش خروشچف دستکم سه خطای اساسی مرتکب شده که آن را به یک «نمونهی منفی» تمامعیار تبدیل کرده است.
خطای اول: نمونهای تیپیک از نیهیلیسم تاریخی – «نفی کامل» خشن، خودزنی
اساسیترین و خطرناکترین اشتباه گزارش خروشچف این بود که کاملاً از اصول بنیادین ماتریالیسم تاریخی منحرف شد و به ورطهی نیهیلیسم تاریخی «نفی کامل» سقوط کرد. گزارش، سراسر با کینه و تخریبی تقریباً غیرقابل تحمل نسبت به استالین آکنده بود و اتهاماتی بسیار تحریکآمیز و در عین حال پوچ را جایگزین درک عمیق از پیچیدگیهای تاریخ کرده بود.
گزارش، تاریخ را تکهتکه کرد، خط اصلی را نفی کرد و رویکردی سیستماتیک برای نادیده گرفتن دستاوردهای استالین در نزدیک به سی سال رهبری اتحاد جماهیر شوروی (حدود ۱۹۲۴-۱۹۵۳) اتخاذ کرد.
در مورد صنعتیسازی ملی تحت رهبری استالین – این دستاورد بینظیر که یک کشور کشاورزی عقبمانده را به دومین قدرت صنعتی بزرگ جهان تبدیل کرد – گزارش یا با بیتفاوتی از کنار آن گذشت، یا آن را به فعالیت «جمعی» نسبت داد. در مورد جنگ میهنی کبیر شوروی، یک جنگ حماسی و پیروزی بزرگ آن که استالین به عنوان فرماندهی عالی شخصاً آن را هدایت، هماهنگ و سازماندهی کرد و بقای تمدن بشری به آن وابسته بود، گزارش نه تنها نگرشی مناسب نداشت، بلکه مسئولیت شکستهای اولیه را به طور خشن به شخص استالین نسبت داد (مانند ادعای اینکه استالین فقط از طریق «کرهی جغرافیایی» فرماندهی میکرد).
گزارش، عامدانه تاریخ را از هم گسست، فقط از مشکلات، اشتباهات و به اصطلاح «جنایات» سخن گفت، گویی آن دوره از تاریخ شوروی که جایگاه این کشور را به عنوان یک قدرت جهانی تثبیت کرد و روحیهی ملی را تقویت کرد، خود یک «دورهی وحشت» تاریک و بیارزش بوده است. ماهیت آن، نفی کلی تاریخ سی سال اول مبارزهی حزب کمونیست شوروی بود.
مدارک تاریخی پشتیبان اتهامات گزارش نیز دارای اشتباهات منطقی و واقعی آشکاری بودند. «سلاح اصلی» گزارش، افشای وحشت به اصطلاح «پاکسازی بزرگ» بود. با این حال، دادههای کلیدی و روششناسی استناد شده در آن در برابر تاریخنگاری جدی معاصر تاب نمیآوردند.
به عنوان مثال، ارقام وحشتناکی که به طور گسترده در گزارش منتشر شده و استالین را متهم به اعدام «میلیونها» یا حتی «۱۰ میلیون نفر» (نسخههای مختلف دارای تفاوتهایی هستند) در دوران خود میکرد، فاقد پشتوانهی آرشیوی دقیق بودند. مورخان بعدی بر اساس آرشیوهای شوروی که به تدریج طبقهبندی شدهاند (مانند اسناد آماری عملیات NKVD)، تحقیقات دقیقتری انجام دادند. اگرچه این ارقام به خودی خود تکاندهنده هستند و ثابت میکنند که گسترش سرکوبها یک خطای غمانگیز بوده است، اما به هیچ وجه در آن مقیاسی نیستند که گزارش خروشچف به تصویر میکشید (به عنوان مثال، گزارش رادنکو، دادستان کل شوروی، به کروگلوف، وزیر امور داخلی در سال ۱۹۵۴، نشان میدهد که تعداد اعدامشدگان در سالهای ۱۹۳۷-۱۹۳۸ حدود ۶۸۰,۰۰۰ نفر بوده است؛ محققان غربی مانند رابرت کانکوئست در «وحشت بزرگ» نیز برآورد کمتر از یک میلیون نفر را دارند).
نکتهی مهمتر این است که گزارش، مسائل سیستمی در بستر پیچیدهی سیاسی، اجتماعی و بینالمللی (مانند از کنترل خارج شدن و بیاثر شدن سازوکارهای دموکراتیک و نظارتی درون حزبی در شرایط تاریخی خاص، و انحراف در عملکرد سیستم سازمانی) را به شدت سادهسازی کرد و صرفاً بر «بیرحمی» و «سوءظن» شخص استالین متمرکز شد و مرتکب این خطای درک تاریخی شد که مسائل سیستمی را به ویژگیهای شخصی نسبت داد.
رفتار خود خروشچف نیز طعنهآمیزتر بود: او که به مدت طولانی در مناصب مهمی چون عضو کمیته مرکزی، دبیر اول کمیته حزب جمهوری سوسیالیستی اوکراین، و دبیر اول کمیته حزب شهر مسکو در دوران استالین خدمت کرده بود، در حالی که استالین را به دلیل استبداد و ایجاد «وحشت» مورد انتقاد قرار میداد، نقش خود را در آن دوران به شدت پنهان میکرد. سؤالی که یکی از نمایندگان در طول کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی از خروشچف پرسید: «پس شما در آن زمان چه میکردید؟»، بیشک کنایهای عالی به این «فراموشی تاریخی» بود.
این انتقاد «نفی کامل»، واکنشهای زنجیرهای فاجعهباری به دنبال داشت. این اقدام به طور اساسی مشروعیت و بنیان اخلاقی حکومت حزب کمونیست شوروی را زیر سؤال برد و ایمان تودههای وسیع اعضا و مردم را به آرمان سوسیالیستی تحت رهبری حزب متزلزل کرد. این گزارش «جعبه پاندورا» را برای آشفتگیهای فکری عمیقتر، گسترش نیهیلیسم تاریخی، و در نهایت فروپاشی ایدئولوژیکی جامعه شوروی در آینده گشود. حزبی که تاریخ مبارزات خود را نفی میکند، چگونه میتواند اعتماد مردم را جلب کند؟
خطای دوم: بروز متمرکز اشتباهات روششناختی – جعل و اتهامزنی، تعمیم ناقص
گزارش خروشچف از نظر روششناختی نقصهای جدی داشت و فاقد دقت و عینیت لازم برای یک گزارش تاریخی جدی بود. آنچه این «نفی کامل» را پشتیبانی میکرد، مجموعهای بسیار ناشیانه، مملو از اهداف شخصی و حتی ادعاهای نادرست تحت عنوان «مستندات تاریخی» بود.
گزارش مملو از شایعات تأیید نشده، شنیدهها، اتهامات بینام و مواد جعلی بود که مدتها پیش رد شده بودند. به عنوان مثال، گزارش ادعا میکند که استالین مجوز اعدام «۱۶ توطئهگر» در پرونده ترور کیروف (دبیر اول کمیته حزب لنینگراد در سال ۱۹۳۴) را صادر کرده بود، اما اسناد تاریخی نشان میدهد که هیچ نشانه مستقیمی از تأیید استالین در پروندههای دادگاه وجود ندارد (این پرونده هنوز هم ابهامات زیادی دارد). گزارش بسیاری از حملات یکجانبه مخالفان (مانند تروتسکیستهای تبعیدی) را نقل قول میکند و آنها را به عنوان «افشاگریهای داخلی» قابل اعتماد میپذیرد.
همانطور که قبلاً ذکر شد، موارد جعل مستقیم یا اغراق شدید در حقایق و دادهها در گزارش بیشمار است. گزارش، بریا را متهم میکند که شواهد پرونده «ترور کیروف» و «پرونده جاسوسی» ایخه (عضو سابق کمیته مرکزی) را «ساخته» است، که منجر به اعدام ایخه در سال ۱۹۳۸ شد. با این حال، بر اساس اسناد عمومی، اتهامات علیه ایخه عمدتاً از اعترافات خودش و دیگران نشأت میگرفت، و خود خروشچف در آن زمان یکی از مسئولان تحقیق در مورد پرونده ایخه بود و هیچ اعتراضی را در این مورد مطرح نکرده بود (ایخه در نهایت در سال ۱۹۵۶ توسط دادگاه عالی شوروی تبرئه شد، اما پیچیدگی این پرونده بسیار فراتر از توصیف ساده خروشچف است). از این رو، برای رسیدن به اثر انتقادی مورد نظر، گزارش اغلب عمداً جدول زمانی، زنجیره علیت و نقش افراد درگیر را تحریف میکرد.
گزارش افراطیترین و احساساتیترین رویدادها را به صورت مجزا و گزینشی بزرگنمایی میکرد، اما این رویدادها را در بستر محیط سخت داخلی و بینالمللی آن زمان (مانند تنشهای اجتماعی پس از پایان سیاست اقتصادی نوین، درگیریهای همراه با صنعتیسازی سریع، و تهدید قریبالوقوع جنگ فاشیستی) قرار نمیداد و دستاوردهای عظیم دوران استالین در توسعه اقتصادی، تحول اجتماعی، پیشرفت علمی و فناوری، و دفاع ملی را نادیده میگرفت. این روش که تنها به یک جنبه میپرداخت و از بقیه چشمپوشی میکرد، هرگز نمیتوانست تصویر واقعی تاریخ را ارائه دهد.
خطای سوم: انتخاب فاجعهبار مسیر سیاسی – «دیوسازی» از خود، فروپاشی قلعه اردوگاه
غمانگیزترین نکته این است که خروشچف فاقد حداقل پیشبینی در مورد سونامی سیاسی بینالمللی بود که این گزارش مخفی میتوانست ایجاد کند. این امر کوتهبینی جدی و اشتباه استراتژیک او را در مسیر سیاسی نشان داد و این گزارش را به قویترین سلاح غیرقابل تصور برای نیروهای ضد کمونیست غربی تبدیل کرد.
برای حزب و دولت شوروی، این گزارش یک «سیلی به خود» بسیار احمقانه بود. در یک نظام جهانی مبتنی بر تقابل بلوکها و در اوج جنگ سرد، خروشچف در بالاترین سطح کنفرانس که نماینده «هسته رهبری» اردوگاه سوسیالیستی بود، به طور علنی صحنهای بیسابقه از «خودافشایی» و «خودانتقادی» را به نمایش گذاشت، و هدف انتقاد، یک شخصیت نمادین جنبش کمونیستی بینالمللی بود. این اقدام به خودی خود نقض قوانین اساسی مبارزه سیاسی بینالمللی برای حفظ وحدت و نمایش قدرت بود.
برای اردوگاه سوسیالیستی، این گزارش باعث «سقوط ایمان» در جنبش کمونیستی بینالمللی شد. امواج شوک این گزارش زلزلهای شدید و بحران ایمانی عمیق را در داخل اردوگاه سوسیالیستی ایجاد کرد. تناقضات اجتماعی انباشته شده در کشورهای اروپای شرقی با کاتالیزور انتقاد از «مدل استالین» در گزارش، فوران کرد، و حوادث پوزنان در لهستان و اکتبر در مجارستان در سال ۱۹۵۶ غمانگیزترین نمونههای آن بودند. بسیاری از مردم و اعضای حزب در اروپای شرقی در سردرگمی و ناامیدی این سؤال را مطرح کردند: «آیا تاریخ رهبری که ما دنبال میکنیم، اینگونه تاریک است؟ آیا راهی که انتخاب کردهایم، از ابتدا اشتباه بوده است؟»
در کشورهای غربی، مشروعیت احزاب کمونیست ضربهای بیسابقه خورد. تولیاتی، رهبر حزب کمونیست ایتالیا، پس از انتشار گزارش با درد و رنج خاطرنشان کرد که این امر «آشفتگی و درد» را برای حزب به ارمغان آورده است. احزابی مانند حزب کمونیست فرانسه و حزب کمونیست بریتانیا با موج گستردهای از خروج اعضا مواجه شدند و جبهه متحد جنبش کمونیستی بینالمللی شدیدترین ضربه داخلی را از زمان تأسیس خود متحمل شد.
کوتهبینی سیاسی گزارش خروشچف در این بود که او میخواست با نفی استالین، اعتبار شخصی و مشروعیت جدیدی برای خود ایجاد کند، اما نتوانست درک کند که نماد استالین عمیقاً در ستون فقرات معنوی جنبش کمونیستی بینالمللی ریشه دوانده است. کندن این ریشه، ستون ایمان کل کمونیسم را متزلزل میکرد.
برای نیروهای متخاصم غربی، این گزارش یک «متن مقدس ضد کمونیستی» غیرمنتظره بود. نشت گزارش (عمدتاً از طریق لهستان به دست سیا افتاد) و سپس تبلیغات گسترده رسانههای غربی (مانند انتشار بخشهایی از گزارش در نیویورک تایمز در ۴ ژوئن ۱۹۵۶)، این گزارش را فوراً توسط غرب مورد بهرهبرداری قرار داد و آن را به «متنی مقدس» برای حمله به کل نظام سوسیالیستی و ایدئولوژی کمونیستی تبدیل کرد. «ببینید، حتی خودشان اعتراف میکنند که استبداد بوده است!» این امر روحیه جنگ سردی غرب را به شدت تقویت کرد و «مهمات فکری» بیوقفهای را برای دیوسازی روزافزون شوروی و کمونیسم توسط غرب فراهم آورد.
دو. میراث تلخ – «پیامدهای سهگانه» ناشی از گزارش خروشچف
«گزارش مخفی» خروشچف که با شور و هیجان فراوان ارائه شد، نه تنها داروی شفابخش برای کاستیهای انباشته شوروی نبود، بلکه نه تنها نتوانست تاریخ را روشن کند و درسهای آن را به درستی جمعبندی کند، بلکه با سه اشتباه خود در دیدگاه تاریخی، روششناسی و قضاوت سیاسی، سمی کند را برای تضعیف بنیان دولت، فروپاشی اردوگاه و مسموم کردن باورها کاشت. این گزارش، مانند آن بود که سه شکاف بهبودناپذیر را در پیکره حزب و دولت شوروی و در قلب جنبش کمونیستی بینالمللی ایجاد کند که در نهایت به سه پیامد تلخ و غیرقابل تحمل منجر شد. مسمومیت آن در دهههای بعدی همچنان گسترش و رشد یافت تا به فرجام غمانگیز نهایی رسید. و این دقیقاً انگیزه مهمی است که قطعنامه کنونی حزب کمونیست روسیه تلاش میکند «اصلاح خطا» را از سرچشمه تاریخی آغاز کند.
پیامد اول: تبدیل شدن به منبع فروپاشی ایمان و تفرقه در داخل شوروی
روش خشن خروشچف در نفی کامل استالین و سی سال اول تاریخ حزب کمونیست شوروی، مانند پتکی سنگین بر بنیان ستونهای تحملکننده بنای ایدئولوژیکی حزب کمونیست شوروی فرود آمد. استالین به عنوان رهبر و نماد اصلی ساخت سوسیالیسم شوروی، حامل عواطف و هویت مبارزاتی یک یا حتی چند نسل از اعضای حزب و مردم بود. «دیوسازی» کامل از او، بیشک برابر با اعلام این بود که بنیان نظری و مسیر عملی حزب کمونیست شوروی که مدتها پیروی میشد، در هسته خود «اشتباه» و حتی «جنایتبار» است. این امر به سردرگمی عمومی ایمان و آشفتگی فکری در حزب منجر شد: اعضا ناگزیر از خود میپرسیدند، «آیا آرمانی که ما برای آن تمام عمرمان را فدا کردیم، شخصیت اصلیاش اینگونه ناپسند بود؟ آیا ایدئولوژی راهنمای ما کاملاً اشتباه بود؟» روی مدودف، مورخ روسی، زمانی مشاهده کرد که این گزارش «کل کشور را در آشفتگی فکری فرو برد… بسیاری شروع به شک در خود آرمان کمونیسم کردند.»
در عین حال، این گزارش به طور مصنوعی تفرقه و سوءظن عمیقی را در درون حزب ایجاد کرد (چه کسی در دوران استالین «اشتباه کرد»؟ چه کسی «دستش به خون آلوده است»؟)، و دروازه پاکسازیهای مداوم قدرت داخلی را در «دوران پسااستالین» (به نام «ضد استالینیسم») گشود. مهمتر از آن، این گزارش دریچه نیهیلیسم تاریخی را باز کرد. روش گزارش در افشای گزینشی، تفسیر یکجانبه و حتی جعل رویدادهای تاریخی، سابقه «مشروعیت» و الگوی «روش» را برای گرایشهای افراطی بعدی در نفی لنین، نفی انقلاب اکتبر و نفی کل تاریخ شوروی در سراسر حزب و کشور فراهم آورد. تحقیر کامل حزب کمونیست شوروی و تاریخ شوروی در جنبش «گلاسنوست» (شفافسازی) که در دوران گورباچف به اوج خود رسید، از نظر فکری ریشه در همین گزارش مخفی خروشچف داشت. آشفتگی فکری داخلی و از دست دادن اعتماد به تاریخ خود که توسط گزارش ایجاد شد، ریشههای عمیق ایدئولوژیکی سردرگمی در اصلاحات اواخر دوران شوروی، کاهش شدید همبستگی ملی و در نهایت فروپاشی نهایی شوروی بود.
افزون بر این، هراس و عدم قطعیت ناشی از این گزارش، کل ساختار سازمانی و بدنه کادری حزب و دولت شوروی را نیز متزلزل ساخت. الگوی رهبری که پیشتر بر مبنای «سانترالیسم دموکراتیک» و نظام فرماندهی پایدار عمل میکرد، به لرزه درآمد؛ اعضای حزب و کادرها شروع به تردید و احتیاط کردند، با این نگرانی که مبادا روزی خود نیز مورد انکار کامل قرار گیرند، و بدین ترتیب کارایی سیستم به شدت آسیب دید.
پیامد دوم: «زلزله بزرگ» در جنبش کمونیستی بینالملل و جرقه شکاف چین و شوروی
اقدام بیملاحظه خروشچف در علنی ساختن مسائل پیچیده داخلی اردوگاه سوسیالیستی به افراطیترین شکل ممکن، پیامدهای فاجعهبار خود را به سرعت فراتر از مرزهای شوروی گسترش داد و به «زلزلهای سیاسی» تبدیل شد که ریشههای کل جنبش کمونیستی بینالملل را به لرزه درآورد.
گزارش مخفی ابتدا در کشورهای اقماری اروپای شرقی واکنشهای زنجیرهای فاجعهباری به دنبال داشت. هنگامی که خود حزب کمونیست شوروی نماد تاریخی و مشروعیت نظام خود را نفی میکرد، پایههای حکومت رژیمهای اروپای شرقی که متکی به حمایت شوروی بودند نیز به سرعت متزلزل شد.
در لهستان، در ژوئن ۱۹۵۶، حوادث پوزنان که در آن تظاهرات کارگری به سرعت به درگیریهای مسلحانه تبدیل شد؛ و در مجارستان، در اکتبر ۱۹۵۶، راهپیماییهای ضد دولتی تحت تأثیر این گزارش، به سرعت به «حادثه اکتبر» غمانگیز تبدیل شد که خواستار خروج از پیمان ورشو و بازتعریف تاریخ بود، و شوروی ناچار شد نیروهای خود را اعزام کند. این دو رویداد تاریخی به نمادی از شکافهای عمیق در اردوگاه سوسیالیستی و بحران جدی در «یکپارچگی شوروی-اروپای شرقی» تبدیل شدند. یکی از دلایل اصلی آن، «خلأ فکری» و برهم زدن مشروعیت نظم موجود بود که گزارش خروشچف ایجاد کرد.
برای احزاب کمونیست در جهان غرب، گزارش مخفی چیزی کمتر از صاعقهای غیرمنتظره نبود. سازمانهای حزبی مانند حزب کمونیست ایتالیا، حزب کمونیست فرانسه، و حزب کمونیست بریتانیا برای مدت طولانی در «مرکز سرمایهداری» با دشواری رشد کرده بودند و تا حد زیادی بر تصور آرمانگرایانه و اعتقاد اعضا به شوروی به عنوان «فانوس دریایی سوسیالیسم» تکیه داشتند. پس از آنکه محتوای گزارش توسط رسانههای غربی به شدت بزرگنمایی شد، بیشمار عضو عادی، روشنفکر و هوادار را به ورطه سرخوردگی و شرمساری فرو برد.
تولیاتی، رهبر حزب کمونیست ایتالیا، با درد و رنج تلاش کرد تا «راهی برای مارکسیسم زدودهشده از استالینیسم» بیابد، اما صادقانه اعتراف کرد که این گزارش «دشواریهای بزرگی» و سردرگمی اعضا را به همراه داشته است. حزب کمونیست فرانسه، حزب کمونیست بریتانیا و دیگران با موج بیسابقهای از خروج اعضا مواجه شدند، تعداد اعضا به شدت کاهش یافت، قدرت سازمانی و نفوذ سیاسی آنها ضربه سختی خورد، و انسجام و جذابیت بینالمللی جنبش کمونیستی به عنوان یک کل، بیشک به شدت تضعیف شد.
عمیقترین و پیچیدهترین تأثیر بینالمللی گزارش خروشچف، بدون شک تبدیل شدن آن به جرقه و یکی از نقاط اختلاف اصلی در جدایی حزبهای کمونیست چین و شوروی بود. حزب کمونیست چین پس از اطلاع از محتوای گزارش، بر اساس عملکرد انقلابی خود و درک عمیق از ماتریالیسم تاریخی، نگرانیهای جدی در مورد رویکرد خروشچف داشت و انتقاد اصولی از آن کرد.
در ۵ آوریل ۱۹۵۶، روزنامه رنمین ریبائو (روزنامه خلق) مقالهای با عنوان «درباره تجربه تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا» منتشر کرد که پس از بحث در جلسه گسترده دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین تصویب شده بود. این مقاله با صراحت آغاز شد: «استالین، با وجود اشتباهات جدی که در دوران متأخر مرتکب شد، تمام عمرش یک انقلابی بزرگ مارکسیست-لنینیست بود… ما باید به استالین با دیدگاه تاریخی نگاه کنیم و تحلیل جامع و مناسبی از نقاط قوت و ضعف او ارائه دهیم.»
در ۲۹ دسامبر ۱۹۵۶، «درباره تجربه تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا (دوباره)» منتشر شد که جایگاه تاریخی استالین را به طور سیستماتیک تشریح کرد و به وضوح بیان داشت که نفی کامل استالین به نفی دیکتاتوری پرولتاریا و نفی نظام اساسی سوسیالیستی منجر خواهد شد و تأکید کرد که «باید استالین را یک مارکسیست بزرگ دانست، در عین حال که اشتباهات او نیز پنهان نمیشود.»
تضاد بین دو حزب چین و شوروی در مورد ارزیابی استالین به سرعت به تقابل اساسی در خط مشی و اصول تبدیل شد. حزب کمونیست چین رویکرد خروشچف را روشنفکرانه و خیانت به اصول میدانست، و آن را رویکردی ایدئالیستی و متافیزیکی نسبت به تاریخ و شخصیتهای تاریخی قلمداد میکرد. بنابراین، تأکید بر اصول اساسی مارکسیسم-لنینیسم، اصرار بر اهمیت جهانی راه انقلاب اکتبر، و انتقاد از اشتباهات استالین با فرض تأیید دستاوردهای اصلی او ضروری بود. در مقابل، حزب کمونیست شوروی، حزب کمونیست چین را به «دگماتیسم» و «انجماد» متهم میکرد و مدعی بود که قصد دارد «مدل استالین» را بر دیگران تحمیل کند.
این اختلاف اصولی مستقیماً به بحث بزرگ و شدید بین دو حزب چین و شوروی در دهه ۱۹۶۰ منجر شد. حزب کمونیست چین از طریق مجله «هونگچی» (پرچم سرخ) و روزنامه رنمین ریبائو، نامههای سرگشاده نُهگانه مشهور به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی (۱۹۶۳-۱۹۶۴) را منتشر کرد که در چندین مقاله (مانند «درباره مسئله استالین – نقد دوم نامه سرگشاده کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی») به طور سیستماتیک ارزیابی حزب کمونیست شوروی از استالین را رد کرد، موضع حزب کمونیست چین را توضیح داد و خط مشی رفرمیستی رهبران شوروی را مورد انتقاد قرار داد. بحث علنی نظری مستقیماً به فروپاشی کامل روابط بین دو حزب و تأثیر عمیق بر روابط دو کشور منجر شد و در نهایت به تقابل ژئوپلیتیکی و حتی درگیریهای مسلحانه مرزی (مانند حادثه جزیره ژنبائو در سال ۱۹۶۹ و حادثه تیهلیکیتی) تبدیل شد.
امروزه، با نگاهی به گذشته، موضع حزب کمونیست چین بیشک بر اصول ارزیابی علمی شخصیتهای تاریخی در مارکسیسم اصرار ورزید، بنیانهای فکری و نظری جنبش کمونیستی بینالملل (در حد امکان) را حفظ کرد، و مهمتر از آن، پایداری سیاسی و شجاعت نظری حزب کمونیست چین را در عدم پیروی کورکورانه و تفکر مستقل در مسائل اصولی مهم نشان داد، که سنگ بنای فکری برای کاوش مستقل مسیر توسعه سوسیالیستی متناسب با شرایط ملی در آینده شد.
پیامد سوم: «غذای تاریخی» برای جداییطلبی ملی و کانون عمیق شکاف روسیه و اوکراین
«گزارش مخفی» نه تنها در سطح کلان، بنیان دولت را متزلزل کرد و اردوگاه را از هم پاشید، بلکه خطرات نهفتهای را نیز در خود داشت که به آرامی ارتباطات داخلی در کشور چندملیتی شوروی را، به ویژه در مناطق دارای حافظه تاریخی پیچیده ملی، از بین برد.
انتقاد از سیاستهای ملی استالین در گزارش (مانند مسائل مربوط به مهاجرت اجباری برخی ملیتها در زمان جنگ)، اگرچه بخشی از محتوای آن منعکسکننده آسیبهای تاریخی بود، اما توصیفات یکجانبه و تحریکآمیز خروشچف و لحن «نفی کامل» او، به طور عینی توسط نیروهای ملیگرا موجود در آن زمان در داخل شوروی، به ویژه در مناطقی مانند غرب اوکراین، و سازمانهای ملیگرای اوکراینی که در تاریخ با رژیم کمونیستی شوروی در تضاد بودند یا حتی به دشمنان خارجی پناه برده بودند (مانند باندرا که در جنگ جهانی دوم با نازیها همکاری میکرد)، مورد سوءاستفاده قرار گرفت.
تعریف کاملاً منفی گزارش خروشچف از کل دوران استالین، و دریچهای که به سوی نیهیلیسم تاریخی گشود، «سندیت» را برای روایت تاریخی ملیگرایان در مناطقی مانند اوکراین فراهم کرد که دوران شوروی (به ویژه دوران استالین) را به عنوان «سرکوب استعماری» یا «نسلکشی» علیه ملت اوکراین (مانند بزرگنمایی روایت «قحطی بزرگ اوکراین» به عنوان «نسلکشی هدفمند») معرفی کنند. نفی استالین، برای بخشی از ملیگرایان اوکراینی (به ویژه پس از فروپاشی شوروی) به استدلال تاریخی مهمی برای نفی مشروعیت حزب کمونیست شوروی و تاریخ شوروی، و در نتیجه نفی ارتباط تاریخی با روسیه و تبلیغ مشروعیت تأسیس کشور مستقل تبدیل شد.
بخشی از تبرئه ملیگرایان اوکراینی در دوران خروشچف (مانند آزادی گسترده زندانیان سیاسی از سال ۱۹۵۶ که شامل ملیگرایان غرب اوکراین نیز میشد)، اگرچه ملاحظات سیاسی آن زمان را در پی داشت، اما در نگاه به گذشته در طول تاریخ، به نوعی «غذای تاریخی» برای جنبش استقلالطلبانه اوکراین نیز شد. بذر تحریف تاریخی که این گزارش کاشت، در خاکهای خاصی (مانند غرب اوکراین) ریشه دواند و جوانه زد و کانونهای عمیق و غیرقابل رفع بیماری را برای ظهور نیروهای ملیگرای اوکراینی در طول و پس از فروپاشی شوروی و شکافهای تاریخی، فرهنگی و هویتی بین روسیه و اوکراین، فراهم کرد. این امر به یکی از سرچشمههای کینههای تاریخی پیچیده پشت درگیری کنونی روسیه و اوکراین تبدیل شد.
از این رو، سخنرانی و گزارش خروشچف در کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی، نه تنها نقطه آغازی برای نوسازی و اصلاح شوروی نشد، بلکه به نقطه عطفی برای مشکلات داخلی و خارجی آن تبدیل گشت. این «پیامدهای سهگانه» در هم تنیده شدند و در نهایت، پس از چند دهه، آهنگ مرثیه شوروی را به صدا درآوردند. و اصلاح «تاریخ» توسط حزب کمونیست روسیه در این لحظه، دقیقاً تلاشی است برای یافتن سلاحهای فکری برای مقابله با چالشهای واقعیت در میان ویرانههای تاریخ. برای درک انگیزه آن، و برای پاک کردن کامل غبار تاریخی که «گزارش مخفی» خروشچف افشاند و مقابله با فاجعه عمیقی که ایجاد کرد، باید به نقطه مرکزی تاریخی که توسط خروشچف تحریف شد، یعنی شخص استالین، بازگردیم.
خطای «گزارش پنهان» خروشچف: چه بود و چه پیامدهای فاجعهباری در پی داشت؟
حریف چینی
اخوی ویا همشیره
روده درازی هم حدی دارد.
روده درازی
نشانه عقب ماندگی فکری و نادانی است
نشانه بیگانگی با مفاهیم و تفکر مفهومی است
نشانه دهاتیگری است
مارکسیسم بیاموز
تا رستگار شوی
احدی این هارت و پورت را نمی خواند
حتی اگر حشمت رؤسا باشد
کسانی که در رأس قدرتند
بهتر از اوپوزیسیونند
هم به لحاظ شعور
و
هم به لحاظ صداقت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر