ویرایش و تحلیل
از
فریدون ابراهیمی
﴿۞ وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ
الْمَوْتَىٰ وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا مَّا كَانُوا
لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ
يَجْهَلُونَ﴾
[ الأنعام: ۱۱۱]
و اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل كرده بوديم و مردگان با ايشان سخن مىگفتند و هر چيزى را دستهدسته نزد آنان گرد مىآورديم، باز هم ايمان نمىآوردند، مگر اينكه خدا بخواهد.
و ليك بيشترشان جاهلند.
کریم
در این آیه،
تئوری شناخت مبتنی بر جزم «مشیت الهی» خود را تکرار می کند.
جزم «مشیت الهی»
فرم فقهی دترمینیسم ایدئالیستی است.
فرم فقهی جبرگرایی است.
فرم فقهی سوبژکتیویسم معرفتی است.
سوبژکت مطلق شناخت
در
جزم «مشیت الهی»
جزم «مشیت الهی»
الله است.
باز هم ايمان
نمىآوردند، مگر اينكه خدا بخواهد.
الله است که تصمیم می گیرد و اراده گرایانه تعیین می کند که چه کسی باید مؤمن باشد و چه کسی باید کافرو مشرک و منافق.
بشر
در
جزم «مشیت الهی»
جزم «مشیت الهی»
مفلوک تر از گاو و خر است.
و ليك بيشترشان جاهلند.
کریم
در این بخش از این آیه،
طبق معمول
به
تحقیر ابنای بشر می پردازد.
کریم
ابنای بشر را که ایمان نمی آورند، جاهل قلمداد می کند.
یعنی
عملا
کسانی را که به اراده الهی و بالاجبار کورکورانه ایمان می آورند،
عالم و عاقل و علامه جا می زند.
یعنی
دعاوی خود مبنی بر خریت بشر به طور کلی را و مطلق کردن جزم مشیت الهی در زمینه شناخت را
فراموش و انکار می کند:
اگر کفر و ایمان نه نتیجه خوداندیشی و داشتن لیاقت شناخت علمی و عقلی، بلکه نتیجه اراده و مشیت الهی است،
پس چگونه می توان منکرین و کافرین و مشرکین
را
جاهل قلمداد می کند
و
مؤمنین
را
عالم و عاقل و علامه و نور دیده الهی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر