ساختار همه چیز هستی دیالک تیکی است.
گل و خار و گنج و مار و غم و شادی به هم اند.
سعدی
تنازع بقا یکی از قوانین حاکم در طبیعت است.
مبارزه طبقاتی در جامعه موتور پیشرفت جامعه است
ما اهل تحلیلیم و نه اهل تحقیر
مگر شاملو توده ای بوده؟ شاملو و پدرش را متفقین خواسته اند که تیر باران کنند. مراجعه کنید به بانداد در آینه
شیللر:
وقتی کسی دنبال حقیقت نگردد و به تبلیغ حقیقت کمر بر نبندد،
همه چیز در روی زمین، به فساد کشیده می شود.
برای اینکه عدالت و صلح و حیات
فقط در حقیقت اند و بس.
آره.
ولی چگونه می توان به صدها فرسنگی حقیقت عینی نزدیک شد، در روزگاری که هماندیشی
محال و مخاطره آمیز و ممنوع و خطرناک است؟
خلایق
انتقاد علمی و انقلابی را با فحش و توهین و تخریب عوضی می گیرند و ابلهانه شعار تشکیل جهه بر ضد هر جنبنده می دهند
توده توسط صنایع غذایی تغذیه می شود.
صنایعی که برای سلامتی مصرف کنندگان خود تره حتی خرد نمی کند.
توده توسط صنایع بهداشتی ـ پزشکی معالجه می شود.
صنایعی که برای مواد غذایی تره حتی خرد نمی کند
فرنگی
انتقاد به شرطی انتقاد است که رئالیستی ـ راسیونالیستی ـ رادیکال (مارکسیستی) باشد.
صنایع غذایی متعلق به بخش خصوصی اند که دنبال سود کلان می گردد و عناصر مواد غذایی را عمدتا مانی پولیزه می کند.
اما در عوض نهادهای دولتی برای مصرف کنندگان و رسانه ها وجود دارند که دست به روشنگری علمی مستمر می زنند.
موضوع اصلی رسانه های آلمان
در همین زمینه های غذایی و بهداشتی و پزشکی است
ویکیپیدیا:
«من دانا هستم و همه چیز را می دانم.»
گوگل:
«من دارا هستم و همه چیز را در اختیار دارم.»
فیسبوک:
«من آدم شناسم و همه را می شناسم»
اینترنت:
«بدون من همه ول معطل اند»
برق:
«واقعا؟»
پیش شرط صلح برونی، تشکیل پیشاپیش صلح درونی است.
فرنگی
جهان بینی ایدئآلیستی
در این شعار فرنگی عربده می کشد:
قضیه دقیقا بر عکس این ادعای ایدئالیستی است.
وجود
تعیین کننده شعور است و نه بر عکس.
صلح برونی
تعیین کننده صلح درونی است.
نان مقدم بر ایمان است
جنگ
بر سر نان است.
ایمان بهانه است.
روح
در جست و جوی خانه است و نه مسافرخانه
فرنگی
بستگی دارد به شرایط مربوطه.
بشر قبل از جست و جوی دوا و درمان
به دنبال مسکن می گردد
تا اندکی تسکین یابد و بتواند جست و جو را پی بگیرد.
این وصف و اوصاف شاملو کمترین ربطی به توده و حزب توده ندارد. بیشترین ربط به کدام حزب و کیان دارد؟
حریف
مفاهیم پسییمیسم (بد بینی) و اوپتیمیسم (خوش بینی) را
مثل ساده لوحان بیسواد
تحت اللفظی معنی کرده است.
مراجعه کنید به درنگی در شعری از طبری تحت عنوان دو بینش
پسیمیست
همه چیز را سیاه میبیند و آیه یأس می خواند و بین مرگ و زندگی فرقی نمی بیند
کاتیا ریمن:
برابری ابنای بشر را هرگز از یاد مبر.
فرق هم نمی کند که با بانکداری سر و کار داشته باشی و یا با بی خانمانی
شاهکار به توان شصت
همدیگر را در آغوش بگیرید ...
جهان بوی باروت میدهد.
کشتن پاتون (؟)
بیل اورایلی
عجب درمانی
برای عجیب دردی
در اعجوبه ایامی.
اگر جهان بوی باروت می دهد
باید
به فکر تابوت بود
و
نه به فکر هماغوشی با هر کس و ناکسی
اگر بخشنده هستی، حد و مرزت را بدان
چون گیرندگان حد و مرزی ندارند.
فرنگی
اصولا
کسی بی دلیل چیزی به کسی نمی دهد.
قصه حاتم طایی
افسانه است و نه واقعیت.
همه موجودات تابع دیالک تیک داد و ستد اند.
کسی بدون دریافت درخور
چیزی به کسی نمی دهد.
نه پاس یکسویه وجود دارد و نه پارس یکسویه.
هر از گاهی
باید درخت دوستی را تکان داد تا میوه های گندیده و فاسد پایین افتند.
فرنگی
اولا
دیگر کسی درخت دوستی نمی کارد.
فایده ای هم در آن نمی بیند.
همه تنها هستند
و دوست کیمیا و کمیاب و نایاب است.
دلیلش چیست؟
ثانیا
میوه در درخت فاسد نمی شود.
میوه پس از افتادن بر زمین
توسط رفتگران طبیعت
تجزیه و تغذیه می شود تا هم طبیعت ضد عفونی شود و هم سیکل دیالک تیکی داد وستد طبیعتی حفظ شود
و هم بازتولید طبیعی ساز خود را از سر گیرد.
خدایا
به عوض باران رحمت، باران مغز بباران
و
چتر اهل حاجت به باران مغز را از دست شان برگیر.
نه.
شعور ذاتی ولدنی و جبلی و مادرزادی نیست.
نوزادانی که گرگ ها از گهواره ها می ربایند و تربیت میکنند
شعور ندارند.
شعور
اکتسابی و طبقاتی است.
مذهب به عنوان شعور
توسط طبقات اجتماعی مختلف
به طرق مختلف و متفاوت و حتی متضادی درک و نمایندگی می شود.
خدا از دید دهقانان
طرفدار زحمتکشان و تشنه به خون استثمارگران است
امام زمان
هوادار رنجبران است.
بهشت زیر پای استثمارشدگان است
فریدون به فرهیختکی فروغ نبوده است ولی شخصیتی فرهیخته بوده است
برنارد جان
سانسور مجرد و انتزاعی وجود ندارد.
هیچ چیز انتزاعی وجود ندارد.
فقط چیزهای مشخص وجود دارند (لنین)
سانسور
هم می تواند ارتجاعی باشد و هم می تواند انقلابی باشد.
مثال:
مادری که فرزندش را در زمینه خواندن و شنیدن و دیدن مزخرفات سانسور می کند
به عملی انقلابی دست می زند
سانسور حتما نباید منفی و مخرب باشد
پدیده استالین؟
ما
اولا
با استالین به مثابه شخصیتی تاریخی سر و کار داریم
با نقاط قوت و ضعفش.
با محاسن و معایبش،
با خطاها و خریت ها و خدماتش.
ما
ثانیا
با استالینیسم سر و کار داریم
که انحرافی در جنبش کارگری ـ کمونیستی بوده و یکی از مهمترین دلایل شکست آن بوده است.
مراجعه کنید
به
استالینیسم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9268
مانی پولاسیون (عوامفریبی) گلوبال (تمام ارضی) و تمامبشری و تمامنسلی
«به کجا چنین شتابان»
صفر از سفیر پرسید:
«به دیالر بربریت،
هوس سفر نداری؟»
ـ «همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم به مدار آدمیت.»
کوفلر:
جامعه شناس لهستانی ـ اطریشی
از رفقای ورنر سپمن
انتقاد
هسته پسته مهر است.
چرچیل
نخست
شیفته موسولینی و حسرتکش و مداح فاشیسم بود.
بعد
فاشیسم به جنبشی جهانی ـ توده ای تبدیل شد و مثل غده ای سرطانی سراسر اروپا را فرا گرفت.
نازیسم آلمانی و میلیتاریسم ژاپنی بر فاشیسم موسولینی مزید شد و فاجعه آغاز شد.
چرچیل
امپراطوری بریتانیکا را در خطر دید و دستش پاچه شد و به وحت با امپریالسم امریکا و سوسیالیسم شوروی مجبور شد.
ولی سرانجام
از امپراطوری ئی که خورشید در حیطه فرمانروائی اش غروب نمی کرد
جزیره ای چسکی و یک وجبی باقی ماند
هرمان هسه:
هر کس سودای رسیدن به سرچشمه را در سر دارد، باید بر خلاف جریان جاری آب شنا کند.
شنا بر خلاف جریان جاری رود
کردوکاری غیر عقلی و غیر منطقی است
و
بیشتر به درد خودنمایی و خالی بندی میخورد.
مائو کجا ست؟
شنا بر خلاف جریان جاری رود
بی اعتنا به رسیدن به سرچشمه تحفه
به معنی بی اعتنایی آنارشیستی به قوانین و قانونمندی های عینی هستی است.
یعنی
کردوکار خلان (مجانین) و خردستیزان است
پوتین و پالان و عربان و غیره
نمایندگان اولیگارشیسم هستند.
اولیگارشیسم
همشیره فوندامناتلیسم است و متحد ارگانیک نئوفاشیسم.
اولیگارشیسم
سوسیالیسم را از درون جویده و خورده و تخریب کرده است.
اولیگارشیسم
لنینسم را و همراه با آن، اخوت خلق ها را به گور سپرده است و ارتجاعی تر از امپریالیسم است
حضرت علی
عضو و جزو طبقه حاکمه برده دار بود.
عضو آل عبا بود.
بحث
اینجا بر سر اندیشه او ست
و
نه بر سر انگشتر او
زیباترین سال های حیات
سال های پایانی آن اند که بشر به معنی حقیقی کلمه آدم می شود
چون به کسب لیاقت خوداندیشی نایل می آید.
انتقاد مغز پسته مهر است
جامعه شناس اطریشی
هرمان هسه:
خوشبختی به شرطی وجود دارد که ما از فردا انتظاری نداشته باشیم و به هر آنچه که امروز عرضه می دارد، قناعت ورزیم.
بدبختی همین جا ست که خیلی ها راجع به خیلی چیزها، خیلی حرف ها می زنند
بی آنکه تعریفی از آن چیزها عرضه دارند.
مثلا
منظور هرمان هسه از خوشبختی چیست که به شرط قناعت به امروز و صرفنظر از فردا
فراهم می آید؟
به نظر ما خوشبختی را با چهار سلاح اعجاز انگیز کار و پیکار و روشنگری و همبستگی می سازند.
امروز
تحفه نطنز نیست تا در آن، درجا بزنیم.
امرزو
پلی است میان دیروز و فردا.
همین وبس.
بدون تحلیل مارکسیستی دیروز
نمی توان فردای بهتری فراهم آورد
فقط میتوان در امروز درجا زد و پوسید
توماس پیلتسر:
دشمن ـ تصویرسازی
مؤثرترین طرز و طریق و ترفند برای مانی پولاسیون توده است.
نه.
مؤثرترین طرز و طریق و ترفند برای مانی پولاسیون توده
گروگان گرفتن واژه های توده، تخلیه واژه ها از محتوای مفهومی شان و پر کردن شان با زباله ـ مفاهیم و برگرداندن شان به توده است.
توده در این صورت
با واژه های دیرآشنا «می عندیشد»،
واژه هایی که محتوای مفهومی به کلی دیگری دارند.
در نتیجه جامعه ط. می شود و اعضای جامعه جانور و تبر بر تبار خرد اندیشنده فرود می آید
و
خلاسق داوطلبانه به دشمنان طبقاتی خود رأی می دهند و شق القمر می کنند.
صنعتی شدن و پیشرفت اروپا از کشتار و غارت این کشورها حاصل شد؟
عجب.
ما را باش که از فرط نادانی خیال می کردیم
که انقلابات صنعتی و فنی و علمی
موجب پیشرفت کشورهای اروپا شده اند
خوب شد که تا دیر نشده، دانستیم و از نادانی بر جستیم
فویرباخ:
کسی شدیدتر از بیسوادان قضاوت نمی کند که از دلایل و ضد دلایل خبر ندارند و علیرغم آن خیال می کنند که حق به جانب اند.
کجا
مش فویرباخ.
باسوادان ما فقط لایک می زنند و نعارف می کنند
چه رسد به بیسوادان مان.
با شما از زخمی سخن میگویم برآمده از نیزههای نادانی
و ما همه قربانی آنیم
کسی دوستدار حقیقت نیست
همه دوستدار مصلحتاند
بهرام بیضایی
بیضایی معنی مفاهیم تصادفی خود را حتی نمی داند.
ضد حقیقت
باطل و خطا ست و نه مصلحت.
ضمنا
دعاوی مصلحتی می توانند حقیقی باشند.
مثال:
دروغ مصلحت آمیز و جلوگیری از کشته شدن همنوعی
بهتر از راست فته انگیز و یتیم گشتن گودکان او ست.
بیضایی بهتر است سری به میراث فکری سعدی بزند تا رشد کند.
من از اصل با پابلو پیکاسو مشکل دارم.
آخه مرد حسابی برای چی آدم باید چشمم زیر دماغش باشه و گوشش جای لبش!؟
حریف
آثار هنری
به طور خودپو و خودجوش تشکیل می یابند و نه به طور عقلایی و علمی و واقعی.
تفاوت تعیین کننده ی عکاسی با نقاشی
تصویر با تصور و تخیل
نثر با شعر و با نثر شعرگونه
همین جا ست.
شما
پول کافی
برای جنگ افروزی دارید
ولی نه برای سیر کردن شکم گرسنگان.
حریف
داداش
مخاطبان تو طبقات حاکمه اند و نه حاتمان طائی.
دلیل انباشت ذلت در قطبی از جامعه
انباشت ثروت در قطب دیگرش است.
(حضرت علی و هگل و مارکس)
ثروت از آسمان نازل نمی شود.
ثروت از سفره مولدان ثروت و زحمتکشان فیزیکی و فکری
غارت می شود.
جنگ ها وغزوات هم فرمی از غارت اند و برای تکثیر ثروت اند.
جنگ ها بر سر نان اند
ایمان بهانه است
جهان بینی افلاطون = ایدئآلیسم عینی = جهان بینی هگل = جهان بین روحانیت
فضولی مرا ببخشید،
دخترتان جن زده است؟
مادر و پدر دخترک:
نه.
خیر.
هندی اش را (موبایلش را)
ازش گرفته ایم و چل شده است
من
کودن نیستم.
من فقط بس کرده ام بیندیشم.
فرنگی
کسی که از این حرف ها می زند
نمیداند که اندیشیدن و اندیشه چیست.
اندیشیدن اختیاری و ارادی و دلبخواهی نیست
تا تصمیم بگیری و بیندیشی و یا نیندیشی.
از دیالک تیک اتعکاس (عکس برداری و عکس اندازی) گزیری و گریزی امکان پذیر نیست.
اتعکاس (عکس برداری و عکس اندازی)
خاصیت ماده است
لنین
بدترین خصم کیفیت عجله است.
فرنگی
نه.
فرنگی جان.
جفت دیالک تیکی کیفیت
کمیت است.
سعدی می داند.
وای اگر ما ندانیم.
اندازه (حد و سرحد میان کمیت و کیفیت) نگهدار که اندازه نکو ست.
بر حدیث من و حسن تو نیفزاید، کس
حد همین است، سخندانی و زیبایی را
افلاطون:
با خلایق مهربان باش.
چون درگیر نبرد دشواری اند.
مگر ما خود درگیر نبرد دشواری با همین کسان و ناکسان نیستیم که نیش می زنند و زهر می پاشند؟
مهربانی را چه سود
وقتی که نان بخور ـ نمیر از کام اژدهایی بیرون کشیده می شود؟
اگر به کوچه ما آمدی
سلاح بیار
سلاح فکری و فلسفی و فرهنگی و جنگی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر