تحلیلی
از
شین میم شین
باری
زین قصه بگذرم که چنین است روزگار
پیوند و مهر ما ست
رشک آور کسان
اما غم و جدایی هر جفت نازنین
آرام بخش خاطر این قوم زشتکار!»
معنی تحت اللفظی:
بگذرم از این قصه که روزگار چنین است:
پیوند و مهر ما خاری در چشم دیگران است
و
غم و جدائی هر جفت نازنین
موجب آرامش خاطر این قوم بدکاره است.
سیاوش
در این بند شعر،
از قول رستم،
روانشناسی اجتماعی مردم را تشریح می کند:
پیوند و مهر دو نفر موجب رشک همنوعان می گردد
و
غم و جدائی آندو موجب شادی و آرامش خاطر مردم.
این بدان معنی است که انسان ها خوشبختی خود را در بدبختی همدیگر می جویند
و
بدبختی خود را در خوشبختی همنوعان.
اما چرا و به چه دلیل؟
این چه رسم و روالی است و چه حاصلی به همراه می آورد؟
۱
یکی از دلایل پسیکولوژیکی این تنفر فراگیر، دشواری خارق العاده شرایط زندگی توده های مردم است.
وقتی کسی تحت ستم و سرکوب مدام قرار دارد و ضمنا توان مقاومت و مبازه بر ضد طبقه حاکمه را در خود نمی بیند،
به دنبال مسکن می گردد.
۲
یکی از مسکن های رایج، همین واکنش مورد نظر سیاوش و رستم است.
این واکنش
در زندان ها و شکنجه گاه ها به اوج می رسد:
قربانیان زجر و آزار در تمام مدت تحت فشار روانی خارق العاده به سر می برند.
شنیدن صدای پای مأمور شکنجه و چرخیدن کلید در قفل سلولی،
نوعی شادی و رضایت خاطر غریزی در دل بقیه پدید می آورد.
شادی و رضایت خاطر از اینکه یکی دو ساعت می توانند نفس راحت کشند.
این واکنش غریزی، امری طبیعی است و دست خود آدم نیست.
این غریزه حفظ نفس است که تسکین می دهد تا قربانی شکنجه توان ادامه حیات داشته باشد.
۳
تسکین دیگر، لعن و نفرین است.
لعن و نفرین فرمی از واکنش ستمدیده ها ست.
آنها آرزوهای خود را در قالب نفرین می ریزند و بر زبان می رانند.
۴
فرم دیگر واکنش، دشنام است.
چه رو در روی ستمگر و چه در پشت سر او.
کسی که توان مقاومت و مبارزه عملی ندارد،
واکنش سوبژکتیو نشان می دهد.
۵
مذهب نیز نوعی تسکین سوبژکتیو عرضه می کند.
مذهب
به ستمدیده وعده انتقام از ستمگر را در دنیای دیگر توسط نیروی ماورای طبیعی را می دهد:
خدا با شکنجه گرانش
ستمگر را مورد بازخواست قرار خواهد داد.
بنابرین، ستمدیده می تواند بدان دلخوش کند،
به جای مقاومت و مبارزه، تخدیر شود.
به همین دلیل است
که
دین نقش افیون هم بازی می کند.
افیون وارگی دین
وقتی نقش بر آب می شود که حکومت تئوکراتیک روی کار آید
و
روی بدترین انواع دیکتاتوری ها را سفید کند.
۶
عرفان و فرقه های ایدئولوژیکی وابسته به طبقات واپسین مختلف
از قبیل نیهلیسم، کاموئیسم و اشعا حافظ و غیره
نیز
افیون مؤثری را در روان قربانیان ستم و سرکوب
تزریق می کنند.
زهر تخدیری این مسکن های ایدئولوژیکی به قدری است
که
قربانی
تبر به ریشه همه ارزش ها و هنجارهای اجتماعی می زند
و
زندگی را بطور کلی درخور مقاومت و مبارزه نمی داند.
برای قهرمان نیهلیست کامو
در
اثر او تحت عنوان «بیگانه»
اعدام و تبرئه یکسان است.
۷
این طرز تفکر
از
وارونگی جامعه مربوطه
پرده برمی دارد.
در جامعه سوسیالیستی ایدئال
قاعده
همبستگی اعضای آن است.
در آن صورت ـ به قول سعدی ـ اگر روزگار عضوی را به درد آورد، بقیه اعضا به طور طبیعی رنج خواهند برد.
این در خاصیت ارگانیسم و اندام زنده است
که
رنج بر عضوی از کانال سلسله اعصاب به تمامی اعضای بدن منتقل می شود و همه را به درد می آورد.
رابطه ارگانیک و یا عضوی
همیشه
همین جور است.
آنچه رستم و سیاوش تصور و تصویر می کنند،
نشانه وارونگی جامعه است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر