۱۴۰۱ مهر ۱۰, یکشنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۴۱)

 Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

باری

زین قصه بگذرم که چنین است روزگار

پیوند و مهر ما ست

رشک آور کسان

اما غم و جدایی هر جفت نازنین

آرام بخش خاطر این قوم زشتکار!»

 

معنی تحت اللفظی:

بگذرم از این قصه که روزگار چنین است:

پیوند و مهر ما خاری در چشم دیگران است

و

غم و جدائی هر جفت نازنین

موجب آرامش خاطر این قوم بدکاره است.

 

سیاوش

 در این بند شعر،

از قول رستم،

روانشناسی اجتماعی مردم را تشریح می کند:

پیوند و مهر دو نفر موجب رشک همنوعان می گردد

و

غم و جدائی آندو موجب شادی و آرامش خاطر مردم.

 

این بدان معنی است که انسان ها خوشبختی خود را در بدبختی همدیگر می جویند

و

بدبختی خود را در خوشبختی همنوعان.

 

اما چرا و به چه دلیل؟

 

این چه رسم و روالی است و چه حاصلی به همراه می آورد؟

 

۱

یکی از دلایل پسیکولوژیکی این تنفر فراگیر، دشواری خارق العاده شرایط زندگی توده های مردم است.

وقتی کسی تحت ستم و سرکوب مدام قرار دارد   و ضمنا توان مقاومت و مبازه بر ضد طبقه حاکمه را در خود نمی بیند،

به دنبال مسکن می گردد.

 

۲

یکی از مسکن های رایج، همین واکنش مورد نظر سیاوش و رستم است.

 

این واکنش

در زندان ها و شکنجه گاه ها به اوج می رسد:

قربانیان زجر و  آزار در تمام مدت تحت فشار روانی خارق العاده به سر می برند.

شنیدن صدای پای مأمور شکنجه و چرخیدن کلید در قفل سلولی،

 نوعی شادی و رضایت خاطر غریزی در دل بقیه پدید می آورد.

شادی و رضایت خاطر از اینکه یکی دو ساعت می توانند نفس راحت کشند.

این واکنش غریزی، امری طبیعی است و دست خود آدم نیست.

 

این غریزه حفظ نفس است که تسکین می دهد تا قربانی شکنجه توان ادامه حیات داشته باشد.

 

۳

تسکین دیگر، لعن و نفرین است.

لعن و نفرین فرمی از واکنش ستمدیده ها ست.

آنها آرزوهای خود را در قالب نفرین می ریزند و بر زبان می رانند.

 

۴

فرم دیگر واکنش، دشنام است.

چه رو در روی ستمگر و چه در پشت سر او.

کسی که توان مقاومت و مبارزه عملی ندارد،

 واکنش سوبژکتیو نشان می دهد.

 

۵

مذهب نیز نوعی تسکین سوبژکتیو عرضه می کند.

مذهب

 به ستمدیده وعده انتقام از ستمگر را در دنیای دیگر توسط نیروی ماورای طبیعی را می دهد:

خدا با شکنجه گرانش

ستمگر را مورد بازخواست قرار خواهد داد.

 

بنابرین، ستمدیده می تواند بدان دلخوش کند،

 به جای مقاومت و مبارزه، تخدیر شود.

به همین دلیل است

که

دین نقش افیون هم بازی می کند.

 

افیون وارگی دین

وقتی نقش بر آب می شود که حکومت تئوکراتیک روی کار آید

 و

روی بدترین انواع دیکتاتوری ها را سفید کند.

 

۶

عرفان و فرقه های ایدئولوژیکی وابسته به طبقات واپسین مختلف

از قبیل نیهلیسم، کاموئیسم و اشعا حافظ و غیره

 نیز

 افیون مؤثری را در روان قربانیان ستم و سرکوب

تزریق می کنند.

 

زهر تخدیری این مسکن های ایدئولوژیکی به قدری است

 که

 قربانی

تبر به ریشه همه ارزش ها و هنجارهای اجتماعی می زند

و

 زندگی را بطور کلی درخور مقاومت و مبارزه نمی داند.

 

برای قهرمان نیهلیست کامو

در

اثر او تحت عنوان «بیگانه»

اعدام و تبرئه یکسان است.

 

۷

این طرز تفکر

 از

 وارونگی جامعه مربوطه

پرده برمی دارد.

 

در جامعه سوسیالیستی ایدئال

قاعده

همبستگی اعضای آن است.

 

در آن صورت ـ به قول سعدی ـ اگر روزگار عضوی را به درد آورد، بقیه اعضا به طور طبیعی رنج خواهند برد.

 

این در خاصیت ارگانیسم و اندام زنده است

 که

 رنج بر عضوی از کانال سلسله اعصاب به تمامی اعضای بدن منتقل می شود و همه را به درد می آورد.

 

رابطه ارگانیک و یا عضوی

همیشه

همین جور است.

آنچه رستم و سیاوش تصور و تصویر می کنند،

نشانه وارونگی جامعه است.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر