هیئت تحریریه کلکتیو
برگردان
۵
· تز قابل شناخت بودن جهان حاوی دو جنبه و جانب اوبژکتیو و سوبژکتیو است.
(شناخت
اصولا و اساسا
دیالک تیکی از اوبژکتیو و سوبژکتیو
است.
جنبه اوبژکتیو شناخت
یعنی
موضوع شناخت.
جنبه سوبژکتیو شناخت
یعنی
شناسنده.
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن اوبژکتیو است.
چون محتوای شناخت در موضوع شناخت است و نه در شناسنده.
مترجم)
۶
· جنبه اوبژکتیو تز قابل شناخت بودن جهان را طبیعت جهان، یعنی اوبژکتی تشکیل می دهد که باید شناخته شود.
· یعنی موضوع شناخت تشکیل می دهد.
۷
· ماتریالیسم دیالک تیکی با تعمیم نتایج علوم از طبیعت و جامعه و به ویژه با تکیه بر دانش مکسوبه از تجارب عملی تولید جامعتی، ثابت می کند که جهان نه هرج و مرج، بلکه روند قانونمند تغییریابنده ی کل به هم پیوسته ای است.
۸
· وحدت مادی جهان، پیش شرط اوبژکتیو برای قابل شناخت بودن جهان است.
(این بدان معنی است
که
اگر جهان فاقد وحدت مادی بود،
شناخت آن امکان ناپذیر می شد.
انبوهه مبتنی بر هرج و مرج
را
یعنی
فاقد قانونمندی
را
نمی توان شناخت.
مترجم)
۹
· شناخت به مثابه یک روند، عبارت است از کسب اطلاعات از واقعیت عینی که در فرم اثر بر ارگان های حسی ما در اختیار ما قرار می گیرند و حلاجی راسیونال (عقلی) آنها در ضمیر (شعور، روح، دل، ذهن، مغز.)
۱۰
· جنبه سوبژکتیو تز قابل شناخت بودن جهان این است که انسان قادر به شناخت واقعیت عینی است.
۱۱
· این لیاقت معرفتی (شناختین) انسانی، ناشی از ترکیب ضمیر (روح، شعور، ذهن، مغز) انسانی به مثابه ابزار شناخت است.
۱۲
· از انجا که لیاقت معرفتی انسانی، ارگان های حسی (مثلا حواس پنجگانه) و ضمیر (روح، شعور، ذهن، مغز) انسانی در جریان کل توسعه بیولوژیکی و اجتماعی بشریت در چالش با محیط زیست پدید آمده اند و خود را با شرایط زیستمحیطی دمساز ساخته اند، انسان به کسب لیاقت شناخت واقعیت عینی نایل آمده است.
۱۳
· اثرگذاری ماده بر ارگان های حسی انسانی، احساس های حسی، ادراکات و استنباطات و تصوراتی که بدین طریق پدید آمده اند، مبانی لازم برای تعمیمات فکری و تجرید را تشکیل می دهند که انسان را به ماهیت چیزها سوق می دهند.
· مراجعه کنید به مسئله اساسی فلسفه
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر